eitaa logo
گــــاندۅ😎
342 دنبال‌کننده
5.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
41 فایل
گاندو‌صداےماست🗣 ما همان نسل جوانیم ڪہ ثابت کردیم در ره‍ عشـق جگـر دار تر از صد مردیـم...🙃🙌🏻 🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨🌿✨ ادمین : @r_ganji_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
🖤🖤🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤🖤 🖤🖤🖤 🖤🖤 🖤 رمان چــشم تــ🖤ــاریکی کاغد رو باز کردم داخلش رو خوندم اسپانیایی نوشته بود: Recuerda que esta no es la última vez, esta era una opción. De nuevo (به یاد داشته باشید این آخرین بار نیست، این یک گزینه بود. از نو) از اتاق رفتم بیرون -امییییر،امیرروایساچیشد؟ +میخواستی چی شه تحدید کردن مارو،نمیخوای کاری کنی محمد؟ دوستت، برادرت ،داره جلوی چشمای تک تکمون ذله ذله میشه اون از اون داااااعشییییی ها اینممم از این که تیر خورده معلووووم نیست الان کجاس فرشید؟؟؟ سرمو اوردم پایین بعد بردم بالا -باید یه ردی باشه تا فرشیدو پیدا کنیم امیر!!! +سعیتو کن هرچندبحث های آقامحمد با آقا امیرو میشنیدم ولی سرم تو کارت بود شاید نشونه ای پیدا کنم که... - فقط خدا خداکنه هیچ بلایی سر فرشید نیارن....خداااا کنه +ایشاالله که اتفاقی نیفتاده.. پیدا کردمم..مکان فرشید رو پیدااااا کردممممممممم -آقام.حممم.د +چیه چیشده؟ -جی پی اس موبا... +درست حرف بزن بفهمم چی میگی؟!! -موبایل فررشید جی پی اسش روشنهههه..مو.با..یل رو ...رو..شن کرر... امیر: -چرا منتظری ردشوووووونو بزننننن!!! +بله چشم...اقا تو منطقه متروکه تو لواسون هست... محمد: خب وایمیسیم تا... -چی چی رو وایمیستیم محمددد +امیر باید... -باید چی محمد؟؟؟جون فرشید تو خطرهههه هرلحظه ممکنه بلایی سرش بیارن بعد وایسادی میگی خب وایستید باید..... +امیر ما همینجوری نمیتونیم بریم سر محل GPS که باهاشون رو به رو شیم باید بفهمیم حداقل چقدر نیرو دارن و چقدر نیرو نیازه واسه عملیات... -محمد تورو نمیدونم اینکه میخوای مطمئن شی چندتا نیرو اونا چند تا ما باید ببریم سر عملیات من فقط الااااان میدونم باید دست به کار شم برای نجات فرشید.. دستمو رو صورتم کشیدم -امیییر تو چطوری میخوای بری باهاشون روبه رو شی ×اقامحمد،آقاامیر من چیکار کنم؟ -وایسا رسوللل...امیر نمیتونی تنها با چندتا فوق فوقش 15تا نیرو باهاشون رو به رو شی از کجا معلوم شاید نیرو های اونو دوبرابر از نیروی ما بود شاید این یه حُقه و کلک هست... ×آقا محمد GPS ممکنه قطع.... +رسووووووول میزارییییی؟؟؟ -رسول جان لوکیشن بفرس رو موبایل من. ×بله چشم +نهههه رسول نفرس ×اِی بابا -محمد!تو میخوای منتظر بمونی بمون!!!!! ولی من شده با یگان ویژهههه و یا بچه های نوپو و اطلاعاتی سر این عملیات میرم امروز... امیر رفت.. +امیرررر ×اقا بفرستم لوکیشنو؟ نفس عمیق کشیدم و مکث کردم..برگشتم به بچه ها و رسول نگا کردم +بفرست.. ×چشم رفتم جلو تر +بچه ها، سعید،داوود،صادق،مهدی،و شما دونفر همراه من میان .....رسول ×جانم اقا؟ +هرچی شد... ×اطلاع میدم اقا..بسپارید به من +بقیه هواستونو جمع کنید..شماها دنبالم بیاین بریم اتاق تجهیزات.. بچه ها:بله چشم