🍃🌹 اینک شوکران 🌹🍃
#بلندی
🍃 قسمت سوم 🍃
-قضیه برای من روش کاملاً روشن است. من فکر می کنم تو همان همسر مورد نظر من هستی، فقط مانده چهره ات.
نفس توی سینه ام حبس شد. انگار توی بدنم آتش روشن کرده باشند.
ادامه داد" تو حتماً قیافه من را دیده ای، اما من... ."
پریدم وسط حرفش " از در که وارد شدید، شاید یک لحظه شما را دیده باشم.اما آنطور که شما فکر میکنید."
-باشد. به هر حال من حق دارم چهره ات را ببینم.
دست و پایم را گم کرده بودم. تنم خیس عرق بود و قلبم تندتر از همیشه می زد. حق که داشت، ولی من نمی دانستم چه کاری باید انجام بدهم.
- اگر رویت نمی شود. کاری که می گویم بکن؛ چشمهایت را ببند و رو کن به من.
خیره به دیوار مانده بودم. دستهایم را به هم فشردم. انگشت هایم یخ کرده بودند. چشم هایم را بستم و به طرفش چرخیدم. چند ثانیه ای گذشت. گفت "خب ، کافی است."
ایوب گفت که تلفن میکند و از آقاجون اجازه می گیرد تا رسما بیاید خواستگاری.
دعای کمیلمانباید زودتر تمام میشد. با شهیده و زهرا برگشتیم خانه.
خانواده ایوب تبریز زندگی می کردند و ایوب که زنگ زد تا اجازه بگیرد، گفت با خانواده دوستش آقای مدنی می آیند خانه ی ما.
🔹
از سر شب یک بند باران می بارید. مامان بزرگ ترها را دعوت کرده بود تا جلسه خواستگاری رسمی باشد.
زنگ در را زدند . آقاجون در را باز کرد. ایوب فرمان موتور را گرفته بود و زیر شرشر باران جلوی در ایستاده بود. سلام کرد و اومد تو. سر تا پایش خیس شده بود. از اورکتش آب میچکید. آقای مدنی و خانواده اش هم جدا با ماشین آمده بودند.
مامان سر و وضع او را که دید، گفت:" بفرمایید این اتاق، لباسهایتان را عوض کنید،" ایوب دنبال مامان رفت توی اتاق آقاجون. مامان لباسهای خیسش را گرفت و آورد جلوی بخاری پهن کرد. چند دقیقه بعد، ایوب بیژامه و پیراهن آقاجون به تن، آمد بیرون و کنار مهمان ها نشست و شروع به احوالپرسی کرد.
فهمیده بودم این آدم هیچ تعارف و تکلیفی ندارد و با این لباسها وسط جلسه ی خواستگاری، همان قدر راحت و آرام است که با کت و شلوار.
......
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂
ادامه دارد ...
#داستان
#رمان
#داستان_شب
#اینک_شوکران
کپی حرام❌❌
@I_M_A_M_Z_A_M_A_N_313
1.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥کلیپ|استوری
🔹مناسب
#عموم_مخاطبان
🔰 قرار دل بیقرار،
#کلیپ
#استوری
#کلیپمناسبتی
#جمعه
#کلیپ_استوری
#انتظار_و_مهدویت
✅ اگر پسندیدید لطفا برای دوستان خود ارسال نمایید
@I_M_A_M_Z_A_M_A_N_313