#داستان_آموزنده
🔴اذیت کبوتر باز
(شيخ ابوعلى ثقفى ) را همسايه اى بود كبوتر باز، كبوتران وى بر بام خانه شيخ مى نشستند، و خود براى پرواز دادن كبوتران پيوسته سنگ پرتاپ مى كرد و شيخ از اين جهت در اذيت بود.
روزى شيخ در خانه خود نشسته و به خواندن قرآن اشتغال داشت . همسايه به قصد كبوتران سنگى پرتاب كرد و سنگ بر پيشانى شيخ آمد و پيشانى او شكست و خون جارى شد.
اصحاب شاد شدند و گفتند: فردا شيخ نزد حاكم شهر خواهد رفت و دفع شر كبوترباز را خواستار خواهد شد و ما از رحمت او آسوده مى شويم .
شيخ خدمتكار را بخواند و گفت : به باغ برو و شاخى از درخت بياور. خادم رفت و شاخه اى آورد.
شيخ گفت : اكنون اين چوب را پيش كبوتر باز ببر و بگو از اين پس كبوتران خود را با اين چوب پرواز بدهد و سنگ نيندازد.
خداوند دانا به نادانان چنان روزی رساند
كه صـد عاقـل از آن حيــران بمانــد
#سعدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴💢🌴چرا سکوت کردند
آسمان ها.درختان و گیاهان؟!
🎙#دکترالهیقمشهای
🌴💎🕯💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴🌸🌴چهره گل باغ و صحرا را گلستان میکند
دیدن مهدی(ع)هزاران درد درمان میکند
🌴🌹🌴مدعی گوید که با یک گل نمی آید بهار
من گلی دارم که عالم را گلستان می کند
🌴 #علیرضا_پناهیان🌴
🌴💎🌴
🌴💎🌴الهی زندگی همه با یاد تو، شادی همه با یافت تو و جان آنست که در او شناخت تو است،
🌴💢🌴خدایا موجود نفسهای جوانمردانی، حاضر دلهای ذکر کنندگانی ازنزدیکت نشان می دهند و بر تر از آنی، از دورت می پندارند و نزدیکتر از جانی،
🌴🔷🌴 ندانم که در جانی یا خود جانی، نه اینی و نه آنی جان را زندگی می یابد تو آنی.
روزی که مرا وصل تو در چنگ آید
از حال بهشتیان مرا ننگ آید
🌴💎💢💎🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذکر روز دوشنبه : یا قاضِیَ الْحاجات ( ای برآورنده حاجت ها )صدمرتبه
🌴💎🌴روز دوشنبه به اسم امام حسن (ع) و امام حسین (ع) است و روایت شده در روز دوشنبه بهتر است زیارت امام حسن و امام حسین خوانده شود.
🌴🔷🌴خواندن ذکر روز دوشنبه باعث کثرت مال می شود.
🌴💎🌹💎🌴
❣#سلام_امام_زمانم❣
💎اَلسَّلاَمُ عَلَي الْمَهْدِيِّ الَّذِي وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الأُْمَمَ أَنْ يَجْمَعَ بِهِ الْكَلِمَ وَ يَلُمَّ بِهِ الشَّعَثَ وَ يَمْلأََ بِهِ الأَْرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلاً وَ يُمَكِّنَ لَهُ وَ يُنْجِزَ بِهِ وَعْدَ الْمُؤْمِنِينَ ✋
🌸سلام بر مهدي كه خداي عزّ و جلّ امّتها را به وجود او وعده داد، كه به وسيله او سخنها را جمع كند، و پراكنده ها را گرد آورد، و زمين را به او پر از عدل وداد نمايد، و به او جايگاه و قدرت دهد، و وعده اش را به اهل ايمان به وسيله او وفا كند.
📘فرازی از زیارت نامه حضرت مهدی(عج)
طریقه آشنایی میثم تمار وامیر المومنین روزی امیر المومنین در کوفه تک وتنها حرکت می کردن که با یک پیر زن که به همراه جوانی آراسته وبا ادب بود روبه رو می شوند پیر زن به امیر المومنین سلام کردن وحضرت جوابش را دادن حضرت روبه آن جوان کرد وفرمودن جوان اسم تو چیست گفت سالم حضرت فرمودن اسم تو سالم نیست وپدر ومادرت اسمت را میثم گذاشته اند سالم اسم دیگر توست پیرزن وقتی متوجه شد که آقا از این جوان خوششان آمده این غلام را به آقا فروختند آن زمان خرید وفروش غلام رایج بود امیر المومنین این جوان را خریدن وفرمودن من غلام نمی خوام تورا در راه خدا آزاد کردم بعد فرمودن یک شغلی برای خودت انتخاب کن مشغول کار شو مغازه کوچکی گرفت وشروع خرما فروشی کرد حضرت علی با این که حاکم بودن بعضی روزه ها می آمدن ودر مغازه میثم می نشستن وبا میثم صحبت می کردن روزی میثم به همراه حضرت به کنار نخلستان بزرگی نزدیک مسجد آمدن حضرت فرمودن میثم این درخت راببین این دار توست 😭میثم گفت آقا جان برای چی مرا به دار می کشند حضرت فرمودن به خاطر عشق ومحبتی که به من داری گفت علی جان چه زمان مرا به دار می کشند فرمودند بیست سال دیگر دودست وپایت را قطع می کنند زبانت را از دهانت در می آورند ومی برند شکمت را هم با خنجر بر سر دار پاره می کنند 😭😔میثم که ذره ای شک در گفتار حضرت نداشت روبه حضرت کرد گفت علی جان آن روز اگر این مسائل برای من پیش آمد من با عشق شما از دنیا می رم فرمودند آری بعد حضرت بشارتی بهش دادن که ای میثم دراین صورت توبا من در درجه ومقام من خواهی بود ❤️میثم وقتی این بشارت را شنید بیست سال هرروز به کنار مقتل خود می رفت به آن درخت آب می داد ودورکعت نماز می خواند وبه درخت می گفت از تو خوشم میاد که مرا به جرم عشق علی بالای تو دار می زننددقیق بیست سال بعد اورا دار زدن ❤️😭
اين پست انقدر قشنگ بود منم گذاشتم
نگاه همه به پرده سینما بود.
(جشنواره فیلم های 10دقیقه ای ...)
اکران فیلم شروع شد.
شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق بود...
دو دقیقه از فیلم گذشت
چهار ديقه ديگر هم گذشت
هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود!
صدای همه درآمد.
اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند.
ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین
و به یک كودك معلول قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید..
جمله زیرنویس فیلم: این تنها 8 دقیقه از زندگی این انسان بود و شما طاقتش را نداشتید.
پس قدر زندگیتان را بدانید!
🌹
🌺✨سه شنبه تون عالی
💓✨دوستان امروزتان
🌺✨پراز حس خوشبختی
💓✨عشق و محبت
🌺✨نشان لبخند خدا
💓✨در زندگی هاست
🌺✨امیدوارم زندگیتون
💓✨پراز لبخند و نگاه
🌺✨خـدا باشـه
💓✨دلتون همیشه شاد
🌺✨و غصه از شما دور دور
💓✨روزتون زیبا و در پناه خدا
از خیاطی پرسیدند:
زندگی یعنی چه ؟
گفت : دوختن پارگی های
روح با نخ توبه !!!!
🌴🌼🌴
از باغبانی پرسیدند :
زندگی یعنی چه ؟
گفت: کاشت بذر عشق
در زمین دلها، زیر نور ایمان !!!!!
🌴🌾🌴
از باستان شناسی پرسیدند :
زندگی یعنی چه ؟
گفت : کاویدن جانها برای
استخراج گوهر درون !!!!!
🌴🌹🌴
از آیینه فروشی پرسیدند :
زندگی یعنی چه ؟
گفت : زدودن غبار آیینه دل
با شیشه پاک کن توکل !!!!!
🌴🌸🌴
از میوه فروشی پرسیدند :
زندگی یعنی چه ؟
گفت : دست چین خوبی ها
در صندوقچه دل !
«بهترین تعبیر زندگی را برایتان آرزومندم»
⬅️ مجسمه سعدی در تهران رونمایی شد
🔹مجسمه برنزی سعدی امروز ۱۱ اردیبهشت ماه با حضور وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در تقاطع خیابان انقلاب و سعدی تهران رونمایی شد.
🔹این مجسمه که از آن به عنوان بزرگترین مجسمه برنزی پایتخت یاد میشود با احتساب پایه سنگی ۴ متری ٧.٢ متر ارتفاع دارد و طراحی و ساخت آن بیش از ١.۵ سال طول کشیده است.
🌸روزِ زیبا تون بخیرو مبارک
🎊صبـح یعنی🌺🌿
🌸با قنـاری همصـدا
🎊عاشـقی را نغمـهی
🌸"باران" کنی
🎊خود بخنـدی و لب
🌸پرخنـده را
🎊هـدیهای بر جمع
🌸دلداران کنی🌺🌿
🎊امروزتون. سرشار از عشق
🌸و امید🎁🎈
🎊صبحتون بخیر و شادی
🌸خدایا دراین روز زیبا🕊💐
🎊آرامش نابت و عطر مهربانیت
🌸را همچون دانه های باران💐
🎊آرام و بی صدا بر سرزمین قلب
🌸دوستان و عزیزانم ببار 🕊💐
🎊امروزشان را به طراوت🕊💐
🌸و پاکی باران قرار ده🕊💐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۵۱ روز خلاصه شده در حدود دو دقیقه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بگذار هر روز
رویایی باشد باور نکردنی...
بگذار هر روز
عشقی باشد دچار شدنی...
بگذار هر روز
بهانه ای باشد
حیات بخشیدنی..
صبحتون بخیر ❤️
#پندانه
#داستان_جالب_قوز_بالا_ قوز👻
✍شبى مهتابی مردی صاحب قوز از خواب برخواست. گمان كرد سحر شده، بلند شد و به حمام رفت. از سر آتشدان حمام كه گذشت صدای ساز و آواز به گوشش خورد. اعتنا نكرد و به داخل رفت.
وارد گرمخانه كه شد جماعتی را ديد در حال رقص و بزنم و پايكوبى. او نيز بنا كرد به آواز خواندن و رقص و شادى.
در حال رقص چشمش به پاهاى جماعت رقصنده افتاد و متوجه سم آن ها شد و پى برد كه اين جماعت از اجنه هستند. گرچه بسيار ترسید اما خود را به خدا سپرد و به روی آنها نيز نیاورد.
از ما بهتران نيز كه در شادى و بزم بودند از رفتار قوزی خوششان آمد و قوزش را برداشتند.
فردای آن روز رفیق قوزى خوشبخت كه او نيز قوزی بر پشت داشت، از او پرسید: چه كردی كه قوزت صاف شد؟
او هم ماوقع آن شب را شرح داد.
چند شب گذشت و رفیق به حمام رفت.
گرمخانه را دید كه اجنه آنجا جمع شدهاند. گمان كرد همین كه برقصد از اجنه نيز شاد شده و قوزش را برميدارند. پس شروع به خواندن و رقصیدن کرد، جنيان كه آن شب عزادار بودند اوقاتشان تلخ شد و قوزى بالاى قوز اين بينوا افزودند.
آن وقت بود كه فهمید چه خطا و قياس بى موردى كرد و كارى نابجا انجام داده و گفت:
ای وای دیدی چه به روزم شد، قوزی بالای قوزم شد...