🏴 سنگر خاطره...
🌹🇮🇷
در حال شیردادن به مسعود که ۶ ماهه بود، داشتم تعزیه میدیدم. یهو دلم شکست و اشکم جاری شد. گفتم: خدایا! کاش فرزندی داشتم که در راه امام حسین(ع) فدا شود... اشک چشمم ناخواسته به دهان مسعود چکید... سال ۶۶ مسعود شهید شد و بدنش مثل امام حسین(ع) تکه تکه گردید. آن شب خوابِ تعزیۀ سالها پیش را دیدم، در عالمِ خواب مسعود توی آغوشم بود که ناگهان پر کشید و به یاران امام حسین(ع) پیوست...
📚منبع: کتاب حدیث عشق، صفحه ۱۹
#شهید_مسعود_اصلاحی
🌹🇮🇷
🏴 سنگر خاطره...
یه تانک عراقی آتش گرفته بود راننده ازش آمد بیرون و در حالی که اسلحه دستش بود هاج و واج به اطراف نگاه می کرد بعد قمقمه آبش را در آورد و شروع به آب خوردن کرد یکی از بچهها او را نشانه گرفته بود که علی اکبر اسلحه اش را کنار زد و گفت: مگر نمی بینی که دارد آب می خورد ما شیعه امام حسین(ع) هستیم باید مثل امام رفتار کنیم نه مثل یزیدیان... 📕 خط عاشقی ، ج ۱
#شهیدعلی_اکبر_محمدحسینی
🌹🇮🇷
🏴 کلام شهید...
بعضی ها ما را سرزنش می کنند که چرا دم از کربلا میزنید و از عاشورا؛ آنها نمیدانند که برای ما کربلا بیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کرده ایم، نه یک بار نه دو بار… به تعداد شهدایمان...
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
🌹🇮🇷
🏴 سنگر خاطره...
شب عملیات آمد پای خاکریز کنار بقیه بچه ها مثل یک بسیجی ساده اسلحه دستش گرفت و جنگید. قرار بود نیروی کمکی بفرستند اما خبری نشد. علی برای بررسی موقعیت رفت جلو سر خاکریز یه لحظه بلند شد که تیر خورد به قلبش و افتاد زمین انگار تشنه اش بود ولی کسی آب همراهش نبود خودش سفارش کرده بود قمقمه هاتون را پر نکنید ما به دیدار کسی می رویم که تشنه لب شهید شده...📕 خط عاشقی ، ج۱
#سردار_شهید_علی_تجلایی
💠 @sajdeh63