يست؛ ولذا ابنزياد یک نامه به شمر داد براي عمرسعد؛ و يك نامه هم برای خود شمر. گفت: اوّل اين نامه را به عمرسعد بده، ببينیم عكسالعملش چيست؟ اگر پيغام مرا در مورد جنگيدن و كشتن اباعبدالله نپذيرفت، نامهي دوم ملاك عمل است. در نامهي دوم نوشته بود كه شمر، عمرسعد را بكش و خودت فرماندهي لشكر باش.
وقتي عمرسعد فهميد جريان اينطور است، چه کرد؟ امام حسين عليه السلام هم دوباره با او ملاقات كردند و به او اتمام حجّت مجدّد كردند. عمرسعد از سر شب تا صبحِ عاشورا در خيمهي خود قدم ميزد و خودش را بين بهشت و دوزخ ميديد.
عين تعبيري كه راجعبه #حربنيزيد رياحيرضواناللهعلیه داريم. حرّبنيزيد رياحي هم یک سردار لشكر است؛ او بهدليل ايمانش ميتواند دل بكند؛ از پست و مقام و موقعيّت فرماندهي لشكر و پاداشها و جوايزي كه در صورت جنگيدن و پيروز شدن بر امام حسين براي او خواهد بود، بگذرد؛ امّا عمرسعد بهدليل #ضعف_ايمان، بهدليل اينكه #محبت_دنيا در وجود او قويتر از #محبت_خداست، در عين اينكه حقيقت مثل روز برايش روشن است، امّا بالاخره بعد از يك شب تا به صبح در ترديد به سر بردن تصميم خودش را ميگيرد و صبح عاشورا به همهي لشكر ميگويد كه همه شاهد باشيد كه اوّلين تير را بهسمت لشكر اباعبدالله من پرتاپ كردم.
پس مشكل دوم ضعف ايمان است. ضعف ایمان! اينكه محبّت دنيا در عمق جان اينها جا داشت. و اين دو عامل، عوامل اصلي چنين فاجعهاي به دست مردم كوفه است. البتّه فقط كوفيان نبودند؛ از بصره هم يك گروه نیروی نظامي رسید و به لشكر عمربنسعد ملحق شدند؛ حتّي از شام نيروهاي كمكي آمد و يك لشكر عظيم رو در روي اباعبدالله الحسین علیه السلام تشكيل شد.
(قسمت پنجم)
قرآن كريم به همين دو نكته در آيهاي اشاره كرده، میفرماید: اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَ وَ ما تَهْوَى الْاَنْفُسُ؛ کسانی كه بيراهه رفتند، به انحراف رفتند، جز اين نيست كه از ظنّ و گمان و پندار تبعيت كردند. در قرآن كريم ظنّ نقطهي مقابل علم قطعي و يقين است. نقطهی مقابل حقّ است. ميفرمايد علّت انحراف آنها اوّلاً اين است كه پيرو ظنّ و گمان بودند؛ با حدسيّات و استنباطهاي بيپايه، راه خود را انتخاب كردند. مبتني بر يك شناخت عميق و دقيق و عالمانه و محقّقانه، مسيرشان را انتخاب نكردند؛ مبتني بر معرفت حركت نكردند.
اميرالمؤمنين علیه السلام به كميل فرمودند: يَا كُمَيْلُ مَا مِنْ حَرَكَةٍ اِلّا وَ اَنْتَ مُحْتاجٌ فِيها اِلىٰ مَعْرِفَةٍ؛ هيچ حركتي نيست كه بخواهي انجام دهي، مگر آنكه تو در آن حركت محتاج معرفتي.
امام صادق علیه السلام فرمودند: اَلْعامِلُ عَلىٰ غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسّائِرِ عَلىٰ غَيْرِ الطَّرِيقِ لا يَزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ اِلّا بُعْداً؛ كسي كه بدون بصيرت دست به كار ميشود و اقدام ميكند مثل كسي است كه بيراهه ميرود؛ هرچه سريعتر آن راه را برود، بيشتر از مقصد دور ميشود. اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَ! بر مبنای گمان و حدسیّات! بسياري از انحرافاتي كه در جغرافياي اسلامي اتّفاق افتاده، انحرافات اعتقادي و رفتاري، ريشهاش در همين است. در اين است كه آن شناخت عميق وجود ندارد. برداشتهاي جاهلانه و سطحي، حدسيّات، گمانها، استنباطهاي بدون تكيه بر برهانهاي عميق، ريشهی بسياري از انحرافات است.
فرمود: اِنْ يَتَّبِعُونَ اِلَّا الظَّنَ وَ ما تَهْوَى الْاَنْفُسُ؛ دومين چيزي كه از آن تبعيّت كردند هواي نفس است؛ #هوای_نفس! يعني تابع دلخواه خودشان بودند؛ تابع هوسهاي خودشان، تابع #دلبستگيهاي خودشان به دنيا بودند؛ يعني تابع انّيّتها و انانيّتهايشان بودند؛ تابع حبّ نفس و #حب_دنيا بودند. اين هوسها، اين تمنّيّات سبب شد كه اينها به بيراهه روند. اين دو عامل اصلي در انحراف عظيمي است كه اتّفاق میافتد و جنايت عظيمي كه در روز عاشورا رخ ميدهد.
و حالا باید عبرت بگيريم! در زمان خودمان هم ماجرا همين است. اگر ما در مسير زندگي، مبتني بر ظنّ و گمان و شناختهاي سطحي و كودكانه بدون تحقيق و تعمّق و مبتني بر دلدادگي به دنيا حركت كنيم، راه كوفيان را طي خواهيم كرد. حالا دنيا جلوههاي مختلفي دارد، يكي پول دنيا برايش دوست داشتني است، يكي مقام دنيا، يكي #شهرت دنيا، يكي #شهوت دنيا، دنيا جلوههاي مختلفي دارد. اگر دلدادگي به دنيا محرّك ما در زندگي باشد، بدانيم كه ما هم راه كوفيان را طي خواهيم كرد. و براي اينكه از اين گزند مصون بمانيم، لازمهاش اين است كه آن معرفت و آن ايمان را کسب کنیم. ایمان هم حقيقتش محبّت است.
امام باقر علیه السلام فرمودند: هَلِ الدِّينُ اِلَّا الْحُبُّ؟ ايمان در واقع دل دادن به خدا، دل دادن به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دل دادن به حجّتهاي خدا علیهم السلام و دل دادن به جهان آخرت، به جهان دیگر و غيب عالم است؛ #ايمان اين است.
اگر این #معرفت از يكسو و ايمان از سوي ديگر نباشد، خطر اينكه ما هم به بيرا