🔹🔸عید سعید فطر مبارک🔸🔹
همزمان با روز عید سعید فطر و به مناسبت عید اول کربلایی
#شهید_محمدرضا_احمدی
خادم الحسین (ع) و مداح اهل بیت (ع)
مراسمی بر سر مزار ایشان واقع در #گلستان_شهدای_اصفهان برگزار میگردد.
🕰️ زمان : چهارشنبه ۲۲ فروردین ماه ۱۴۰۳ از ساعت ۱۶ الی ۱۸
🕌 مکان : گلستان شهدای اصفهان، قطعه وداع ۲
پیشاپیش از بزرگواران کمال تشکر و قدردانی داریم.
#شهید_محمدرضا_احمدی
#برادر_شهیدم
@mohammadreza_ahmadi313
خاطره ای از برادر شهیدم محمد رضا احمدی در رابطه با مراسم سالگرد شهدای دانشگاه آزاد اسلامی خمینی شهر...🥀
(فرمانده حوزه بسیج دانشجویی دانشگاه پیام نور مرکز اصفهان که سال گذشته در اردوی جهادی به فیض شهادت نائل آمد.)
آخر ماه مبارک رمضان بود، مثل سالهای گذشته، مراسم سالگرد خاکسپاری شهدای گمنام دانشگاه برنامه ریزی شده بود.
چند روز قبل از روز مراسم، پوستر رو برای محمدرضا ارسال کردم.
همچنین روز قبل مراسم، زنگش زدم و مجددا به مراسم دعوتش کردم.
بعید میدونستم بتونه شرکت کنه، خودش هم گفت جای دیگهای قول داده و باید به اون مراسم هم برسه.
از حال و هوای برنامه تعریف کردم براش که از دست میدی...
محمدرضا مداح بود، بخاطر همین گاهی وقتا دعوت میشد توی مراسمات.
جدای از اون، محمدرضا خیلی از فعالیتهای دیگه هم داشت، که من با وجود اینکه دوست صمیمیش بودم و خب تقریبا وقت زیادی رو باهاش میگذروندم، از وجودش بی اطلاع بودم.
مثلا بعد از مدتها متوجه شدم گروه خیریه ای که تشکیل داده بوده...
خیریهای که در مناسبتهایی مثل اعیاد به کودکان کار پیتزا میداده، شب یلدا بسته های میوه و غذا بین خانواده ها توزیع میکرده و ...
محمدرضا واقعا اهل ریا و نمایش کارهاش نبود، میگفت اونی که باید ببینه میبینه.
به خاطر همین من تا مدت ها از خیلی از فعالیتهاش بی خبر بودم.
برگردیم به ماجرای خودمون
دعوت از محمدرضا برای شرکت در مراسم دانشگاه آزاد خمینی شهر...
وقتی عذرخواهی کرد که جایی دعوت هست و قول داده شرکت کنه، من مطمئن شدم که نمیاد.
فرداشب، بنده به همراه تعدادی از دوستان برای راهنمایی مردم شرکت کننده بیرون از دانشگاه ایستاده بودیم و ماشین ها رو به سمت پارکینگ هدایت میکردیم.
ماشینی اومد و جلوی ما توقف کرد، نور بالا زده بود، نور توی چشمامون افتاده بود و اصلا نمیشد داخل خودرو رو دید.
رفت کنار ایستاد و دیدم ای جان!
محمدرضا اومده😅
با توجه به اینکه جای دیگه دعوت شده بود اصلا فکرشم نمیکردم بیاد...
با دیدنش کل خستگیم در رفت🙃
مثل همیشه همدیگه رو در آغوش گرفتیم و احوال پرسی کردیم...
خداقوت به کادر اجرایی گفت، من از دوستام جدا شدم و سوار ماشین محمدرضا شدم.
با هم وارد دانشگاه شدیم و به سمت مراسم رفتیم.
جمعیت زیادی اومده بودند، زیاد جا برای نشستن نبود.
یکم دور تر جایی پیدا کردیم و نشستیم.
گفتم پس چی شد اومدی که!
گفت توی مسیر برنامهای که دعوت شده بودم در حال حرکت بودم که به دلم افتاد اول بیام اینجا...
محمدرضا کلا ۱۵ دقیقه در برنامه شرکت کرد و رفت.
اما توی این مدت حرفایی زد که هنوز که هنوزه توی ذهنمه.
داشت از موقعیت مزار شهدای دانشگاه تعریف میکرد و میگفت چقدر ویوی قشنگی داره، کل شهر هم پیداست.
خوش به حالتون که این شهیدا رو دارید تو دانشگاهتون
چقدر میشه توی این فضا برنامه فرهنگی اجرا کرد...
بهتون حسودیم میشه که شما، دانشگاه صنعتی، اصفهان، آزاد خوراسگان و حتی آزاد نجف آباد هم مزار شهدای گمنام داره
اما ما توی دانشگاهمون شهید نداریم...
یکم سکوت کرد به مزار شهدا خیره شد...
گفت سید ...
اگه من شهید شدم، توی دانشگاهمون خاکم کنید.🥲
دلم میخواد دانشگاه ما هم شهید داشته باشه...
مگه ما چی از شما کم داریم.
به شوخی گفتم باشه تو شهید شو ما هرجا خواستی خاکت میکنیم.
اما انگار یجور مطمئن صحبت میکرد...
گفت نه جدی سید، من حتی توی جلسه شورای فرهنگی هم مطرح کردم و مصوب شده، بعد از شهادتم اسم یکی از ساختمان ها که جدیدا در حال احداث هست رو به اسم من بزنند، اگه شهید شدم پیگیرش بشید که این اتفاق بیفته.
تعجب کردم!
آخه یعنی چی این کارا...
نمیدونم توی اون ۱۵ دقیقهای که اونجا بود، کنار این ۵ شهید گمنام، چجوری دعا کرد و با خدای خودش صحبت کرد که اینجوری چیزی که میخواست رو گرفت...
شهادت مبارک عزیز دل برادر
امسال هم ما مراسم داریم محمدرضا جان...
امشب هم میشه بیایی و بهمون سر بزنی🥺
قول بده در این مراسم هم مثل سال گذشته شرکت کنی و ما رو از دعای خیرت محروم نکنی😭
جهت شادی روح شهید صلوات🌱
#شهید_محمدرضا_احمدی
#رفیقشهیدم
@mohammadreza_ahmadi313
🆔:https://eitaa.com/bsukh313