نشسته شعر به پابوسی غمی در من
شکسته آینه ی بغض مبهمی در من
دوباره شال عزای تورا به سر کردم
که اشک زنده کند شور ماتمی در من
دلم خوش است به اینکه دوباره قد بکشد
به یاد داغ تو حزن مجسمی در من
به سینه میزنمت دست نوکری حسین !
بریز مستی ناب دمادمی در من
غم مصیبت سرخ تو آتشم زده است
مگر که شعله کشد عشق تو دمی در من
شنیده می شود از گوشه گوشه ی قلبم
صدای جاری اندوه عالمی در من
به لطف گریه برای تو باز هم گل کرد
هلال دیگر ماه محرمی در من .
#معصومه_سادات_اسدیان
لینک عضویت👇
#باشگاه_رشد_استعداد_های_هنری_ادبی_جوان
#دانشگاه_آزاد_اسلامی_مشهد
https://eitaa.com/bashgah_roshdkhorasanrazavi
سیلی از واژه های درد آور
میکشد با قلم به میدانم
قصه ای از تبار عاشورا
میزند شعله در دل و جانم
شرح حال ستاره ای کوچک
که دلش پیش آسمان مانده
داغ خورشید روی دستانش
میکند هر نفس پریشانم
میروم بی دریغ و پی در پی
سمت راهی که کاروان رفته
دردها را به چشم میبینم
آخر قصه را نمیدانم
بامن از کربلا به شام آمد
روی نیزه سری که بالا بود
تا نگهبان کاروان باشد
تا از این غم به لب رسد جانم
پای رفتن نداشت دختر عشق
باید اما صبورتر باشد
صحبتش با سر پدر این بود
شده ای در خرابه مهمانم؟
روی نیزه چه خوب میدیدی
صورتم جای تازیانه شده
چوب ها با کمال بی شرمی
می خورد بر دهان و دندانم
نیستی تا دوباره آغوشت
جای امنی برای من باشد
بر سرم دست مهربانت نیست
آه بابای مو پریشانم
من تمام تو را طلب کردم
پیشکش پیش من سر آوردند
خون خشکیده گلوی تو شد
گل سرخی به روی دامانم
تو اجابت کن آرزویم را
کاش من را به آسمان ببری
امر فرما تو حضرت خورشید
دختری تحت امر فرمانم
#
سر خود را گذاشت روی زمین
تا کمی طعم خواب را بچشد
و در آغوش خود کشد سر را
لذت آفتاب را بچشد
عاقبت هدیه ای که آوردند
بی قرارانه صبر و تابش برد
گریه دیگر نمیکند انگار
دخترک تا همیشه خوابش برد .
#معصومه_سادات_اسدیان
#عضو_باشگاه رشد استعدادهای هنری و ادبی جوان دانشگاه آزاد اسلامی مشهد
#سوم_محرم
#شهادت_رقیه_خاتون_ع
لینک عضویت👇
#باشگاه_رشد_استعداد_های_هنری_ادبی_جوان
#دانشگاه_آزاد_اسلامی_مشهد
https://eitaa.com/bashgah_roshdkhorasanrazavi
پیراهنی از ماه بر تن داشت
در چهره اش خورشید پیدا بود
روی لبش حی علی العشق و
قلبی که لبریز از تمنا بود
مشتاق رفتن بود و میدانست
این آخرین دیدار یاران است
دور سرش اسپند میگرداند
زینب که در حال تماشا بود
ناد علی را خواند و بعد از آن
یکباره میدان از علی پر شد
با تیغ ابروهاش میجنگید
در دشت صدهنگامه بر پا بود
یکباره رنگ آسمان نیلی
یکباره رنگ آسمان خون شد
وقتی که شاهی از نفس افتاد
وقتی سری بر نیزه بالا بود
در پیش چشمان پدر ایکاش
این نیزه ها دست از تو بردارند
بعد از تو دنیا جای ماندن نیست
روی لبان خشک بابا بود
با آیه های پیکرش حالا
دارد اذانی تازه میگوید
این دست این پا این سر و سینه
تفسیر محض اربًا اربا بود
#معصومه_سادات_اسدیان
#شاهزاده_علی_اکبر
لینک عضویت👇
#باشگاه_رشد_استعداد_های_هنری_ادبی_جوان
#دانشگاه_آزاد_اسلامی_مشهد
https://eitaa.com/bashgah_roshdkhorasanrazavi
وقتی زمین از تشنگی بی تاب می میرد
وقتی امید کودکی در خواب می میرد
وقتی که خون می بارد از هر سو به روی دشت
تصو یر اندوهی میان قاب می میرد
در یک طرف دستی بدون مشک افتاده
در یک طرف مشکی بدون آب می میرد
آتش گرفته سینهها و خیمهها وقتی
پروانهای در حسرت مهتاب میمیرد
شمشیر میرقصد کمان میخندد و آرام
خورشید از داغ غم ارباب میمیرد
اصلا چرا یک آسمان از روی زین افتاد
اصلا چرا برصورت افلاک چین افتاد
اصلا نمیدانم چرا بال کبوتر سوخت
اصلا چگونه ریشه های نخل باور سوخت
دریا لبش خشکیده بود و آرزوهایش
در آتش شرمندگی از روی خواهر سوخت
زینب دلش خوش بود با بک بوسه اماحیف
از داغ چوب خیزران بر روی حنجر سوخت
برناقه ها هم نیزه باریدند شیطانها
محمل شکست و کودکی افتاد و معجر سوخت
وقتی که خون غنچه ای در آسمان گل کرد
حتی طنین نغمه الله اکبر سوخت
باید بسوزد سینه هامان دم به دم وقتی
در پیش چشم بیقرار دختری سر سوخت
از داغ هایی که زمین بر سینه اش دارد
شعرم پریشان شد قلم خشکید و دفتر سوخت .
#معصومه_سادات_اسدیان
#عضو_باشگاه_رشد_استعدادهای_هنری_و_ادبی_جوان
#دانشگاه_آزاد_اسلامی_مشهد
👈 ما را در ایتا دنبال کنید👇
لینک عضویت
https://eitaa.com/bashgah_roshdkhorasanrazavi
بوی خون در غروب پیچیده
تشنگی در گلوی رود افتاد
آب تصویر مبهمی دارد
در دلش برزخی کبود افتاد
آتش افتاده در دل این باغ
زخم هی روی زخم می روید
قامت آفتاب خم شده است
ماه در حالت سجود افتاد
داس ها یک به یک درو کردند
غنچه هایی که تازه گل دادند
داغ از هر طرف زبانه کشید
شعله در دامن وجود افتاد
موج اندوه در هوا جاریست
باز باران زخم ها کاریست
دست های امید گم شده است
بر سر سروها عمود افتاد
فصل غمگین دیگری از راه
میرسد عشق را نشان بدهد
یک قبیله ذبیح آورده
شعر در خلسه شهود افتاد
واژه در واژه گریه خواهم کرد
بیت بیت شهید بی سر را
ای رسولان غم به پاخیزید
عرش از آسمان فرود افتاد
#معصومه_سادات_اسدیان
#عضو_باشگاه_رشد_استعدادهای_هنری_و_ادبی_جوان
#دانشگاه_آزاد_اسلامی_مشهد
#سلام_بر_حسین
👈 ما را در ایتا دنبال کنید👇
لینک عضویت
https://eitaa.com/bashgah_roshdkhorasanrazavi
قلم به اذن تو برداشتم که چاره کنم
غم مدام دلم را و استخاره کنم
نگاه سمت نجف ، سمت تو دوباره کنم
به جلوه های نگاهت کمی اشاره کنم
تویی که خلقت کون و مکان به خاطر توست
تویی که حضرت باران همیشه زایر توست
سروده است تو را از ازل خداوندت
بهشت بوده از آغاز آرزومندت
انیس فاطمه بوده است عطر لبخندت
که سروران بهشتند هر دو فرزندت
به حسن خلق یکی فوق مختصات بشر
یکی چراغ ره و کشتی نجات بشر
به پیش پای تو دریا چو قطره بیتاب است
سحر به شوق وصالت همیشه بی خواب است
عطش کنار تو معنای روشن آب است
کسی که مهر تودارد ز عشق سیراب است
طواف کرده تو را کعبه با شعف هر شب
به شوق میبردم خواب تا نجف هر شب
نسیم مست هوای معطر تن توست
و ماه اگر بدرخشد زچشم روشن توست
هنوز دست یتیم جهان به دامن توست
زبان هر قلمی الکن از سرودن توست
جهان بخاطر روی تو افریده شده
از عشق توست که در روح ما دمیده شده
نیافریده خدا چون تو در جهان شاهی
برای امر خلافت چقدر دلخواهی
نبوده غیر رهت مستقیم تر راهی
تویی که همدم و همراز خلوت چاهی
گلوی چاه پر است از صدای گریه ی تو
کسی نبوده چو شب آشنای گریه ی تو
سحر به شوق تو سر می زند به خانه صبح
گرفته از تو فقط آسمان نشانه صبح
از ان زمان که تو رفتی از اشیانه صبح
چقدر غصه نشاندی به روی شانه صبح
بلند شو که یتیمانکوفه بی پدرند
برای دیدن تو تا همیشه پشت درند
هنوز بغض تو در گوش کهکشان جاریست
ودرد های تو در سینه زمان جاریست
هنوز نام تو در متن هر اذان جاریست
صدای گرم تو در قلب شیعیان جاریست
هماره وصف تو را مصحف مبین گفته
خدا زخلقت تو بر خود افرین گفته
میلاد حضرت امیرالمومنین مبارک🎉🎉🎉
#معصومه_سادات_اسدیان
#باشگاه_رشد_استعدادهای_هنری_ادبی_جوان
https://eitaa.com/bashgah_roshdkhorasanrazavi
☘️☘️عید بزرگ مبعث مبارک☘️☘️
نسیم نام محمد وزید در ملکوت
ونور آمد و بارید در دل برهوت
جهان به فصل جدیدی پر از شکوفه نشست
بهار بودن او ریشه داشت در لاهوت
خدا دمید در او روحکبریایی را
به یمن آیه ی لولاک هست شد ناسوت
بعید نیست که آدم به شوق دیدن او
دل از بهشت برید و به خاک کرد هبوط
دم محمدی اش زنده میکند مارا
مسیح مانده از آیات روشنش مبهوت
گره ز رنج بشر واکند به معجزه؟نه!
به سجده های خشوع و به دست های قنوت
پیام آور توحید و منجی انسان
امین قافله ی وحی و پیک صلح و سکوت
به وصف او همه سعی و صفای من باطل
از ابتدا همه ی واژه های من باطل
شروع میکنم این شعر را دوباره و بعد
مدد بگیرم از آن چهارده ستاره و بعد
شروع میکنم از ابتدا به اذن خدا
به وصف مصحف روی تو شرح اعطینا
به روی مأذنه نامت ترانه ی خوبیست
چقدر صوت اذان عاشقانه ی خوبیست
چکید از گل لبهای تو گلاب بهشت
نگاه روشن تو شرح آفتاب بهشت
دخیل نام تو بوده ست آسمان حجاز
تو با تبسم هر صبح میکنی اعجاز
گرفته بوی خدا مکه از دم نابت
حرا نشسته در آغوش کوه بی تابت
به دور کعبه نامت علی طواف کند
به شوق هر شب قدر تو اعتکاف کند
نگاه فاطمه معراج هر سپیده دمت
امید قلب تو و التیام بغض و غمت
به عمق جان من از جام خود شراب بریز
درون سینه ی من واژه های ناب بریز
منم که تشنه ی یک جرعه از می حسنم
دخیل نام حسین و کسای پنج تنم .
#معصومه_سادات_اسدیان
#باشگاه_رشد_استعدادهای_هنری_ادبی_جوان
https://eitaa.com/bashgah_roshdkhorasanrazavi
یا بقیه الله
دعا کن کمی باز باران بیاید
بهار از پس این زمستان بیاید
دعا کن که برگردد از قهر خورشید
تبسم به لبهای گلدان بیاید
و شب با لباسی به رنگ ستاره
به شوق رهایی به میدان بیاید
هوای حرم در سرم مانده ایکاش
نسیمی ز کوی شهیدان بیاید
به اعجاز دست تو دلبسته دنیا
بگو کفر برخیزد ایمان بیاید
سحر بقچه ات را صمیمانه واکن
که شادی به دل ها فراوان بیاید
دعا کن که یک جمعه با بوی باران
نوید ظهور از خراسان بیاید
#معصومه_سادات_اسدیان
#انتظار
#باشگاه_رشد_استعدادهای_هنری_ادبی_جوان
@bashgahe_roshdkhRazavi
پرنده را بگذار از قفس رها باشد
به رود اجازه بده با تو هم صدا باشد
به گل بگو که نخشکد بهار میآید
به آسمان برسان تا گره گشا باشد
به شب اشاره کن از خواب ناز برخیزد
که آفتاب به نور تو مبتلا باشد
به کوهها بنویس از صبوری این شهر
بیا که بودن تو ختم ماجرا باشد
چه لحظههای خوشی این کویر خواهد داشت
اگر که عطر تو هم پای بادها باشد
قدم به چشم زمین رنجه کن که بعد از این
ستاره شاهد گل خندههای ما باشد
به شوق ،قاصدک از راه میرسد روزی
که جشن آمدنت در زمین به پا باشد.
#معصومه_سادات_اسدیان
#عضو_باشگاه_هنری_و_ادبی_جوان
#میلاد_نور
@bashgahe_roshdkhRazavi