eitaa logo
✧══•یٓـاوَرانـِ ظُـهـُور•══✧
120 دنبال‌کننده
1هزار عکس
316 ویدیو
1 فایل
تاسیس کانال ۱۳۹۹/۱۲/۱۰ برای‌انتقادات سوالات و.... به پیوی خادم کانال مراجعه کنید @alireza313iar برای تبادلات و تبلبغات‌به پیوی مربوطه مراجعه کنید
مشاهده در ایتا
دانلود
🎞 رفیق شهید :🌷 توے بوڪمال چادر زدیم،مقر لشکر حضرت زهرا... شش نفر از بچہ هاے موشڪے توے یڪ چادر مستقر شدیم، بابڪ هم با ما بود. بابڪ دم در چادر برای خودش جا درست ڪرد،هرچی گفتیم بیا بالاتر اونجا سرد میشہ🥶 گفت: "نہ همین جا خوبہ..." نزدیڪ صبح بیدار شدم دیدم بابڪ پتو رو کشیده روے سرش و آروم همونجا جلوے در داره با خدا مناجات می ڪنہ..🤲 زیر پتو چراغ قوه روشن🔦ڪرده بود و خیلے آروم دعا می خوند...🤫🤗 @iavaranezohor
🎞 ✨پدر شهید: 🌱کارشناسی ارشد یکی از دانشگاه های تهران در رشته حقوق قبول شد و در هلال احمر هم مشغول به کار بود. 🌷بابک جوان امروزی بود، اما✨غیرت دینی داشت. همین ✨غیرت دینی بود که او را به زینب و کربلای امام حسین رساند.💚 می گفت: 💫"خانم حضرت زینب مرا طلبیده 💫باید بروم تاب ماندن ندارم." همیشه می خندید.☺️ 🌈خوش تیپ بود و زیبا بابک پر از شادی بود. اما به خاطر و برای پیوستن به از همه این ها گذشت. 🦋بابک فرزند سوم و چهارم این انقلاب بود. 🌸دلبستگی های زیادی داشت ، امروزی بود و تمامی این ها را به خاطر از حریم آل الله و خانم حضرت زینب رها کرد؛ برادرش برای اینکه از فکر دفاع بیرون بیاید به او پیشنهاد داد تا به آلمان برود.🌱 اما او قبول نکرد و می گفت : 💌من باید بروم اگر نروم کی برود باید بروم تا شما در امنیت باشید. 🍂خواب هایی از بانو حضرت زینب دیده بود اما هیچ گاه برایمان تعریف نکرد. خواب هایی که با شهادتش تعبیر شد.❤️✨ فقط می گفت: "من باید حضرت زینب (س) را زیارت کنم."💚🕊 ❤️ ‍‎‌‌‎@iavaranezohor ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🎞 🍃رفیق شهید: دلمون‌گرفته‌بود‌💔 آخه‌روز‌شهادت‌امام‌رضــا‌بود💚 ✨سوریه‌تومأموریت‌بودیم‌ودلمون‌میخاست‌الان‌ حرم‌آقــابودیم.. 🌷یجوری‌بابک‌اونروز‌حالش‌گرفته‌بود...اونم‌عین‌ما دلتنگ‌بود نمیدونم... نمیدونم‌تو‌گریه‌ها‌ودلتنگیاش‌به‌امام‌رضــا‌چه‌چیزایی‌گفت🌹؛ 🍃که‌ظهر‌همون‌روز‌ آقـا‌خریدار‌بابڪ‌شد🕊♥️ عیدی‌از‌دسٺ‌امام‌رضـا‌گرفتے مبارڪت‌باشه💔🍂 ❤️ ‍‎‌‌‎‎‎@iavaranezohor ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🎞 |پدرشہید| با دانشجو ها می رفتند کوه. من بابک رو میرسوندم. همین خیابان چمران . با چهار تا اتوبوس حرکت میکردند. دختر و پسر . همه دانشجو. بابک با اون ها می رفت . فکر می کنید موقعی که زمان اذان می شد ، اصلا میذاشت که دانشجو ها متوجه بشن که بابڪ می خواد چہ بکنه. بر اساس گفته ی خود دانشجویان دارم عرض می کنم خدمت شما. تنها دانشجویی که می رفت سجاده را پهن می کرد نمازش را می خوند عبادتش رو هم می کرد. قرآنش رو هم می خوند. بعدا می اومد و به دانشجویان ملحق می شد. یعنی با عملش می خواست بگه که آقا این راه راهیست که من انتخاب کردم . توی تمامی بخش ها بابڪ چنین رفتاری را داشت. چنین خصوصیاتی را داشت. چه در زندگی خصوصیش . چه در زندگی اجتماعیش. چه در زندگی تحصیلیش . چه در زندگی ورزشیش. تمام اعتقاداتش رو داشت و سر همین اعتقاداتش هم به خدا پیوست. 🖤✨ ‍‎‌‌‎‎‎@iavaranezohor ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🎞 |هم‌دانشگاهی‌شهید| دخترے میگفت: من همکلاسی بابک بودم. خیلیییی تو نخش بودیم هممون... اما انقد باوقار بودکه همه دخترا میگفتند: " این نوری انقد سروسنگینه حتما خودش دوس دختر داره و عاشقشه !" 😏 بعد من گفتم:میرم ازش میپرسم تاتکلیفمون روشن بشه... رفتم رو دررو پرسیدم گفتم : " بابک نوری شمایی دیگ ؟! " بابک گفت : "بفرمایید ." گفتم:" چراانقد خودتو میگیری ؟! چرا محل نمیدی به دخترا؟! " بابک یہ نگاه پر از تعجب و شرمگین بهم کرد و سریع رفت و واینستاد اصلا! بعدها ک شهیدشد ، همون دخترا و من فهمیدیم بابک عاشق کی بوده که بہ دخترا و من محل نمیداد... 🥺💔| 💛🌻ٰٰٖٜٖٜ۬͜͡✿ٰٰٖٜٖٜ۬͜͜͡❪ -@iavaranezohor ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌