#داستان_های_نماز (۳)
💠ريسمان نماز
🔹افسوس ميخورد كه نابينا است.
ـ كاش چشم داشتم. نه براي اينكه زمين و آسمان و گل و سبزه رو ببينم؛ براي اينكه بتوانم هر روز در نماز پيامبر(صلی الله علیه و آله) شركت كنم.
كاش حداقل، يكي را داشتم كه دستم را ميگرفت و به مسجد ميبرد. خوش به حال كساني كه چشم دارند و هر وقت دلشان بخواهد، به مسجد ميروند.
🔹روزي پيامبر مرد نابينا را ديد. مرد نابينا از آرزوي خود گفت و اينكه دوست دارد هر روز در نماز جماعت شركت كند.
گفت: هيچ كس را ندارم كه دستم را بگيرد و براي نماز، به مسجد بياورد.
پيامبر فرمود: از خانه تو تا مسجد، راه درازي نيست.
بگو طنابي از خانهات تا مسجد بكشند. هر وقت خواستي به مسجد بيايي، آن طناب را بگير و بيا.
پس از آن، نمازي نبود كه از آن مرد روشندل فوت شود. (1)
📚(1)تهذيب الاحكام، ج 2، ص 266.
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
💚:
♥️🦋♥️@ibrahim_hadi