#باتوهرگز
#پارت15
_دل تو دلم نبود که هانا رو ببینم هی لحظه شماری میکردم که یه دفعه صدای باز شدن در اومد هانا اومدش و وقتی که منو دید فوری دوید سمتم و منم بغلم و باز کردم و بغلش کردم خیلی خیلی محکم بغلش کردم که دیگه بچه داشت خفه میشد
هانا: بابایی خفه شدم بخدا
حامیم: دلم نمیخاد از بغلم بکشمت بیرون (بغض)
هانا: بابا برای چی صدات گریه ای شده میخای گریه کنی؟(بغض)
حامیم: نه بابا گریه برای چی(خنده ی تلخ)
هانا: نبینم گریه کنیا بخدا خودم میکشمت(خنده)
حامیم: الهی فدات شم تو منو خیلی وقته که کشتی(خنده)
هانا: چی من؟(بغض)
حامیم: گریه نکن بخدا شوخی کردم (خنده)
هانا: باشه فقط بزار اینو بگم که من غلط کنم تورو بکشم(خنده)
حامیم: عه ینی چی غلط کنم زشته این حرفا(خنده)
هانا: باشه بابا به خاطر تو دیگه نمیگم(خنده)
_منو هانا همینطوری داشتیم میگفتیم و میخندیدیم اما دیگه آخرای وقت ملاقات بود که هانا ازم پرسید:
هانا: بابا یه سوال بپرسم؟
حامیم: بگو جون دلم؟
هانا: بابایی میگم کی منو از اینجا میبری؟ خسته شدم بخدا بچه ها میگن بابات چرا نمیبرتت؟
حامیم: دختر خوشگلم هانای من من به زودی میبرمت خونه ی خودمون نمیزارم اینجا بمونی. باشه؟(بغض)
هانا : باشه بابا( بغض)
خانوم احمدی: آقا حامیم دیگه بسه باید هانا رو ببرم وقت ناهارشونه
حامیم: باشه فقط یه لحظه
_هانارو محکم بغل کردم و دم گوشش گفتم:
حامیم: به کسی نگیا ولی من خیلی عاشقتم(لبخند)
هانا: باشه بابا منم خیلی عاشقتم(زیر لب)
_از خانوم احمدی بدم میومد چون اون هانا رو برد و از من جداش کرد نمیدونم باید چیکار کنم مونده بودم نه میتونستم سوگند و عذاب بدم نه میتونستم بزارم هانا برای کس دیگه ای بشه توی افکار خودم بودم که دنیز منو از افکار خودم کشید بیرون:
دنیز: خب حامیم میخای چیکار کنی؟ کمتر از ۲ ماه فرصت داری
حامیم: اون خانواده ای که قراره هانا رو بگیره خانواده ی خوبیه؟(بغض)
دنیز: چی بگم والا خوبن خانواده ی خوبین وضع مالیشونم اوکیه
حامیم: دنیز نمیتونی کاری کنی هانا بشه واسه من؟
دنیز؛ حامیم من از خدامه بخدا من از چشامم به تو بیشتر اعتماد دارم ولی متاسفم
دنیز: حامیم دیگه وقتی برات نمونده
حامیم: دنیز بهم زمان بده من دارم متاهل میشم فردا عروسیمه
_______________________
سوگند: دست از سرم بردار سینا من دارم ازدواج میکنم
سینا: گفتم که تو مال منی
_____________________
حامیم: سوگند فردا باید بریم بهزیستی
سوگند: اونجا برای چی؟
ادامه ی رمان در چنل زیر:
https://eitaa.com/ihaamim_roman