eitaa logo
رمان حامیم (باتوهرگز)🤍✨️
120 دنبال‌کننده
28 عکس
5 ویدیو
0 فایل
چنلمون: https://eitaa.com/ihaamim_roman ناشناس رمان: https://daigo.ir/secret/21105827282 بمونید دوستان برامون🤍✨️
مشاهده در ایتا
دانلود
خب دیگه معلومه که چرا دختر نیست😁🫀
یه پارت دیگه بریم؟😁
_دل تو دلم نبود که هانا رو ببینم هی لحظه شماری میکردم که یه دفعه صدای باز شدن در اومد هانا اومدش و وقتی که منو دید فوری دوید سمتم و منم بغلم و باز کردم و بغلش کردم خیلی خیلی محکم بغلش کردم که دیگه بچه داشت خفه می‌شد هانا: بابایی خفه شدم بخدا حامیم: دلم نمیخاد از بغلم بکشمت بیرون (بغض) هانا: بابا برای چی صدات گریه ای شده میخای گریه کنی؟(بغض) حامیم: نه بابا گریه برای چی(خنده ی تلخ) هانا: نبینم‌ گریه کنیا بخدا خودم میکشمت(خنده) حامیم: الهی فدات شم تو منو خیلی وقته که کشتی(خنده) هانا: چی من؟(بغض) حامیم: گریه نکن بخدا شوخی کردم (خنده) هانا: باشه فقط بزار اینو بگم که من غلط کنم تورو بکشم(خنده) حامیم: عه ینی چی غلط کنم زشته این حرفا(خنده) هانا: باشه بابا به خاطر تو دیگه نمیگم(خنده) _منو هانا همینطوری داشتیم می‌گفتیم و میخندیدیم اما دیگه آخرای وقت ملاقات بود که هانا ازم پرسید: هانا: بابا یه سوال بپرسم؟ حامیم: بگو جون دلم؟ هانا: بابایی میگم کی منو از اینجا میبری؟ خسته شدم بخدا بچه ها میگن بابات چرا نمیبرتت؟ حامیم: دختر خوشگلم هانای من من به زودی میبرمت خونه ی خودمون نمیزارم اینجا بمونی. باشه؟(بغض) هانا : باشه بابا( بغض) خانوم احمدی: آقا حامیم دیگه بسه باید هانا رو ببرم وقت ناهارشونه حامیم: باشه فقط یه لحظه _هانا‌رو محکم بغل کردم و دم گوشش گفتم: حامیم: به کسی نگیا ولی من خیلی عاشقتم(لبخند) هانا: باشه بابا منم خیلی عاشقتم(زیر لب) _از خانوم احمدی بدم میومد چون اون هانا رو برد و از من جداش کرد نمیدونم باید چیکار کنم مونده بودم نه میتونستم سوگند و عذاب بدم نه میتونستم بزارم هانا برای کس دیگه ای بشه توی افکار خودم بودم که دنیز منو از افکار خودم کشید بیرون: دنیز: خب حامیم میخای چیکار کنی؟ کمتر از ۲ ماه فرصت داری حامیم: اون خانواده ای که قراره هانا رو بگیره خانواده ی خوبیه؟(بغض) دنیز: چی بگم والا خوبن خانواده ی خوبین وضع مالیشونم اوکیه حامیم: دنیز نمیتونی کاری کنی هانا بشه واسه من؟ دنیز؛ حامیم من از خدامه بخدا من از چشامم به تو بیشتر اعتماد دارم ولی متاسفم
خدمت شوما🫀😁
نمیشه ۱۲۰ بشیم؟🫀🤏🏻🥺 آخه کانال به این خوبی!🥹
دنیز: حامیم دیگه وقتی برات نمونده حامیم: دنیز بهم زمان بده من دارم متاهل میشم فردا عروسیمه _______________________ سوگند: دست از سرم بردار سینا من دارم ازدواج میکنم سینا: گفتم که تو مال منی _____________________ حامیم: سوگند فردا باید بریم بهزیستی سوگند: اونجا برای چی؟ ادامه ی رمان در چنل زیر: https://eitaa.com/ihaamim_roman
فقط چند دقیقه ی دیگه مونده تا سال ۱۴۰۴🫀😊