eitaa logo
🎀پِرَنسِــ👑ــس🎀
431 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
638 ویدیو
35 فایل
رمان فعلے : # 💗 روزانه دو پارت درکانال قرار میگیره💌 کپے بدون ذکرلینک کانال و منبع حرام☺🌙 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . #ترک_‌کانال 💕💛💙💜💚💕💛💙💜💚💕
مشاهده در ایتا
دانلود
왜 날개를 달아주고 추락하자 해? Why did you gave me wings and want me to fall? _______________ چرا بهم بال دادی و بعد خواستی سقوط کنم؟💔 °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
그댈 떠나는 일은 없을 거예요~ I'll never leave you~ ________________ مـن هـرگــز تـَـرکت نمیکـنم ~ °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
جدا موندن از کسی ک دوسش داری فرقی با مردن نمیکنه پس عمری که بی تو میگذره مرگی است با نام زندگی °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
<🦔🌿>𝐉𝐮𝐬𝐭 𝐛𝐞𝐜𝐚𝐮𝐬𝐞 𝐡𝐞𝐫 𝐞𝐲𝐞𝐬 𝐝𝐨𝐧'𝐭 𝐭𝐞𝐚𝐫. 𝐃𝐨𝐞𝐬𝐧'𝐭 𝐦𝐞𝐚𝐧 𝐡𝐞𝐫 𝐡𝐞𝐚𝐫𝐭 𝐝𝐨𝐞𝐬𝐧'𝐭 𝐜𝐫𝐲. صرفا چون چشاش اشکی نیست دلیل نمیشه که قلبش گریه نکنه °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
رابطه ها وقتی معلوم میشه که مثلا میبینی دلت گرفته و اون انلاینه اما براش مهم نیس... °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
today is the same as yesterday Nothing has changed~ __________________ امــروز درست شبـیه دیـروزِ هــیچـی عــوض نَـشده °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
به تو فکر می‌کنم.... مثل مسافر به راه مثل علف به ابر مثل شکوفه به صبح ومثل واژه به شعر °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺍﺣﺘﯿﺎﻁ ﻣﺜﻞ «ﺷﺎﯾﺪ» ﭼﻨﺎﻥ ﺑﺎﻭﺭﻧﮑﺮﺩﻧﯽ ﻣﺜﻞ «ﺁﺭﯼ» ﻭ ﭼﻨﺎﻥ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﻣﺜﻞ «ﺗﺎ ﭼﻪ ﭘﯿﺶ ﺁﯾﺪ» °💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
بخش دوم نا خودآگاه مهر را جلویِ بینی ام گرفتم. عطرش را چاشنیِ حسِ بویاییم کردم. خوب بود، به خوبی حسام. چند جرعه از نسیمِ این گلِ خشک شده، تسکینی بود موقت برای فرار از تهوع. صوفی خم شد و چیزی از داشبود بیرون کشید (بگیرش.. بزن به چشمتو رو صندلی دراز بکش..). یک چشم بنده مشکی. اینکارها واقعا نیاز بود؟ اصلا مگر من جایی را بلد بودم که بسته ماندنِ چشمم انقدر مهم باشد؟؟ از آن گذشته من که در گروه خودشان بودم.. بی بحث و درگیری، به گفته هایش عمل کردم. بعد از نیم ساعت ماشین ایستاد. کسی مرا از ماشین بیرون کشید و به سمتی هل دادم. چند متر گام برداشتن.. بالا رفتن از سه پله.. ایستادن.. باز شدن در.. حسِ هجومی از هوایِ گرم.. دوباره چند قدم.. و نشستن روی یک صندلی.. دستی، چشم بند را از رویِ صورتم برداشت. نور، چشمانم را اذیت میکرد. چندبار پلک زدم.. تصویر مردِ رو به رو آرامش را به رگهایم تزریق کرد.. لبخند زد با همان چشمانِ مهربان ( خوش اومدی سارا جاان..) نفسی راحت کشیدم.. بودن در کنار صوفی دمادم ترس و پشیمانی را در وجودم زنده میکرد.. اما حالا.. این مرد یعنی عثمان، نزدیکیِ آغوشِ دانیال را متذکر میشد.. بی وقفه چشم چرخاندم.. (دانیال.. پس دانیال کو؟؟) رو به رویم زانو زد ( صبر کن.. میاد.. دانیال به خاطر تو تا جهنمم میره..) لحنش عجیب بود.. چشمانم را ریز کردم ( منظورت از حرفی که زدی چیه؟؟ ) خندید ( چقدر عجولی تو دختر.. کم کم همه چیزو میفهمی.. ) روی صورتم چشم چرخاند. صدایش کمی نرم شد ( از اتفاقی که واست افتاده متاسفم.. چقدر گفتم برو دکتر، اما تو گوش ندادی.. تقریبا چیز خاصی از خوشگلیت نمونده.. واقعا حیف شد..سارا تو حقیقتا دختر قشنگی بودی.. اما لجباز و یه دنده..) ادامه دارد.. دوستان خود را به کانال دعوت کنید😍👇 🎈 @roman_mazhabi ╭┅═ঊঈ🎈ঊঈ═┅╮ join : sapp.ir/roman_mazhabi ╰┅═ঊ 💌-کپی با ذکر لینک کانال مانعی ندارد.....
‏دو کلمه میگی دوست دارم ؛ ولی... پشتش کلی نفسم به نفسات بنده پشتِش دنیا رو بدون تو نمیخوام؛ تو همه‌ی زندگیم قایم شده ولنتاین عشقمون مبارک ♥️ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌°💕👑💕° eitaa.com/Im_PrInCesS
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعا مےکنم براےاونایے کہ خیلےﮔﺮﻓﺘﺎﺭﻥد خیلے ﺩﻟﺸﮑﺴﺘﻦ خیلےتنهان خیلےﻋﺎﺷﻘﻦ... ﺧﺪﺍیا هواے ﺩﻻﺷﻮﻧﻮ داشتہ ﺑﺎﺵ ﺩﺳﺘﺸﻮﻧﻮ ﺑﮕﻴﺮ وحاجت هاشون رواکن شبتون آروم ✿┅ ❀❤️❀ ┅✿