فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهشت مکان نیست،زمان است!
زمانی که اندیشههای مثبت
و میل به نیکی
و عشق ورزی در وجودمان است
و جهنم مکان نیست،زمان است!
زمانی که اندیشههای منفی
و کینه ورزی وجودمان را می آلاید.
خالق بهشت باشیم...
صبح بخیر
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_شصت_چهارم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
برگشتم بین الحرمین تو حس و حال خودم بودم
دوست داشتم حاجی باز بیاد
اما نیومد 😔😔
روبروم گنبد اباعبدالله الحسین(ع) بود
و پشت سرم گنبد علمدارش ابوالفضل العباس (ع)
اشکام خود به خود جاری شد
روبه ضریح امام حسین(ع)گفتم
میدونم حس و حال من مثل بقیه زائرینت نیست 😔😔
میدونم شاید این حرفم گناه باشه
اما من بیشتر از شما،شهدای جنوب ایران را دوست دارم
اما ازتون میخام کمکم کنید همیشه تو راهشون بمونم
سرمو بلند کردم که زیارت عاشورا بخونم چشمم افتاد به جانبازی که یه دستش قطع شده بود
یاد شلمچه
یاد هور
در دلم زنده شد،
رضا 😭😭😭
حاج ابراهیم همت
زمانی که نگاه خیره من را روی خودش دید
با خانمش بهم نزدیک شدن و یه ظرف غذای نذری بهم دادن
وای تو عمرم غذا به این خوشمزه ای نخورده بودم
وقتی اعلام شد که فردا برمیگردیم ایران
خیلی خوشحال شدم 🙈🙈😔😔
انگار از جهنم آزاد شدم
آخ جون برمیگردم خونه
وقتی برگشتم با تحول عظیم خانواده روبرو شدم
نماز میخوندم
محجبه شدن خواهرم و مامانم
دیگه پارتی رفتن ممنوع شده بود
همش سه ماه تا پایان سال ۹۲مونده سالی که برای من به شدت زهر و تلخ بود
-شهادت رضا
-ورشکستگی بابا
و.....
#قسمت_شصت_پنجم
از کربلا که برگشتم یه دوسه روزی موندم خونه تا بچه های حوزه و بسیج اومدن خونه دیدنم
از حوزه انصراف دادم چون حوادث سال ۹۲ روح و روانم را داغون کرده بود
بعداز چندروز برگشتم پایگاه
یه اطلاعیه نظرم جلب کرد
سپاه میخاست از بسیجی ها نیرو جذب کنه برای دوره روایتگری شهدا
باید میرفتیم سپاه قسمت فرهنگی ثبت نام میکردیم
اومدم از پایگاه برم بیرون
که لیلا وارد شد
-سلام
لیلا: برفرض علیک
-وا این چه وضع حرف زدنه 😒😒
لیلا:هوی روانی چرا اومدی از حوزه انصراف دادی؟
-لیلا داغونم چطوری درس بخونم ؟😔😔
لیلا:بمیرم برات
-إه خدا نکنه
لیلا:کجا میری؟
-سپاه ثبت نام دوره روایتگری
لیلا:اوهوم
-تو نمیای ؟
لیلا:نه آخه به مهدی نگفتم
-باشه پس من برم
فعلا یاعلی
لیلا: عزیزم مراقب خودت باش
یاعلی
نویسنده: بانو.....ش
📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇
✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1
s. k. u. r =):
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_شصت_ششم
#قسمت_شصت_هفتم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
رفتم سپاه قسمت فرهنگی ثبت نام کردم
گفتن زمان شروع کلاسها را خودمون اطلاع میدیم بهتون
سه هفته بعد کلاسها شروع شد،
استاد که از روایتگری منطقه جنوب بهمون آموزش میداد حاج حسین یکتا بود
بچه ها برای روایتگری باید
مساحت منطقه را بدونید
عملیاتهای مهم اون منطقه
فرمانده های که تو اون منطقه شهید شدن
تاریخ عملیات
تعداد شهدای عملیات ها
تعداد اینکه دشمن چقدر تلفات داده
اما چقدر مهمات از دشمن گرفتیم
از منطقه اروند شروع شد
شهید مهدی باکری اینجا جا مونده
خواهر شهید باکری: ما سه تا برادر داشتیم
علی آقا رو ساواک دستگیر کرد زیر شکنجه شهید شد،پیکرشو بهمون ندادن
حمیدآقا راهم که آقامهدی جاگذاشت مجنون
خود آقا مهدی روهم اروند برد
یه مزار از سه برادرم نیست تو دنیایی به این بزرگی
#قسمت_شصت_هفتم
کلاسای روایتگری شش ماه طول کشید
مناطق جنوبی شامل (اروند،شلمچه، طلائیه،دهلاویه،دوکوهه، هورالعظیم ) را شناختیم
تو مناطق غربی هم بازی دراز وایلام ،بانه وقصرشیرین
شیرزنان غرب مثل شهیده ناهیدفاتحی کرجو شناختم
شهیده ناهید فاتحی کرجو تنها دختر مبارز جز گروه پیش مرگان کرد در اوایل انقلاب بوده
در منطقه هنوز ضد انقلاب در غالب گروهک های مثل کومالو وجود داشت
یک روز ناهید ربوده میشود
چندوقت بعد دختر را با سر تراشیده در روستاهای کردستان به عنوان جاسوس خمینی می گردانند😔😔
و چندروز بعد این ماجرا جنازه دختری با سر ترشیده را در کوه های سر به فلک کشیده زاگرس پیدا میکنن
#آری_ایران_اینگونه_ایران_شد
#ادامه_دارد
نویسنده: بانو.....ش
📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇
✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درس امروز :
هر تصمیمی میگیری ، بگیر
ولی یا با تمام وجود پاش بمون
یا کاملا بیخیالش شو...
تردید ، آدمو نابود میکنه.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهشت مکان نیست،زمان است!
زمانی که اندیشههای مثبت
و میل به نیکی
و عشق ورزی در وجودمان است
و جهنم مکان نیست،زمان است!
زمانی که اندیشههای منفی
و کینه ورزی وجودمان را می آلاید.
خالق بهشت باشیم...
صبح بخیر
#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_شصت_هشتم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
امروز کلاسای روایتگری تموم شد
اما دلم گرفته بود
رفتم مزارشهدا
همینجوری بین مزارها راه میرفتم
یک دفعه گوشیم زنگ خورد
-الو
مامان : حنانه جان خوبی؟
کجایی مامان ؟
-مزارشهدا
مامان: خوب بیا خونه برات یه سورپرایز دارم
-سورپرایز چیه ؟
مامان :بیا حالا خونه
-باشه تا یه ساعت دیگه خونه ام
وارد خونه شدم
تولد تولد تولدت مبارک
تولدمنه
وای اصلا یادم نبود
مامان: عزیزدلم تولدت مبارک 😘
بابا:اینم کادوی من و مامانت
بلیط پرواز کربلا 😔😔
آقا بهتر از من سراغ نداری هرسال میطلبی ؟
باگریه رفتم اتاقم
به بلیطم نگاه میکردم گریه میکردم
آی شهدا من چیکار کنم با بلیط و سفر
تاریخ حرکت ۲۷رجب عید مبعث بود
از همه خداحافظی کردم چمدونم بستم
و.....
#ادامه_دارد
نویسنده: بانو.....ش
📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇
✒️http://eitaa.com/joinchat/1222508549C83b9156ee1