#نصایح
#پرسش_و_پاسخ
❓برای زیاد شدن عقل و بالا رفتن عقلانیت در کارها چه کنیم ؟
✅ قرآن زیاد بخوانید. آدم داستان یوسف و برادرهایش را که می خواند عاقل می شود، داستان اصحاب کهف همین جور است، اتفاق هایی که برای اصحاب سبت و اصحاب اخدود افتاد.
✅ شما وقتی سرگذشت گروه های مختلف را در قرآن می خوانید، اینکه چه رفتارهایی کردند و چه بلاهایی به سرشان آمد، باعث عبرت می شود و عقل زیاد می شود.
✅ حضرت فرمودند: هر موقع پیش ما آمدید، از خدا عقل بخواهید. در هر حالتی از خدا عقل بخواهید.
✅ وقتی عقل آمد بقیه ی چیزها هم می آید ، ولی وقتی عقل نباشد بقیه ی چیزها پا در هواست.
#داستان_آموزنده
🔆ايثار پيرزن و عكس العمل امام
روزى امام حسن مجتبى و برادرش حسين عليهم السلام به همراهى شوهر خواهرشان - عبداللّه بن جعفر - به قصد مكّه و انجام مراسم حجّ از شهر مدينه خارج شدند.
در مسير راه آذوقه خوراكى آن ها پايان يافت و آنان تشنه و گرسنه گشتند؛ و همين طور به راه خويش ادامه دادند تا به سياه چادرى نزديك شدند، پيرزنى را در كنار آن مشاهده كردند، به او گفتند: ما تشنه ايم ، آيا نوشيدنى دارى ؟
پيرزن عرضه داشت : بلى ، بعد از آن هر سه نفر از مَركب هاى خود پياده شدند؛ و پيرزن بُزى را كه جلوى سياه چادر خود بسته بود، به ميهمانان نشان داد و گفت : خودتان شير آن را بدوشيد و استفاده نمائيد.
ميهمانان گفتند: آيا خوراكى دارى كه ما را از گرسنگى نجات دهى ؟
پاسخ داد: من فقط همين حيوان را دارم ، يكى از خودتان آن را ذبح نمايد و آماده كند تا برايتان كباب نمايم ؛ و آن را ميل كنيد. لذا يكى از آن سه نفر گوسفند را سر بريد و پوست آن را كَنْدْ؛ و پس از آماده شدن تحويل پيرزن داد؛ و او هم آن را طبخ نمود و جلوى ميهمانان عزيز نهاد؛ و آن ها تناول نمودند.
و هنگامى كه خواستند خداحافظى نمايند و بروند گفتند: ما از خانواده قريش هستيم ؛ و اكنون قصد مكّه داريم ، چنانچه از اين مسير بازگشتيم ، حتما جبران لطف تو را خواهيم كرد.
پس از رفتن ميهمانان ناخوانده ، شوهر پيرزن آمد؛ و چون از جريان آگاه شد، همسر خود را مورد سرزنش و توبيخ قرار داد كه چرا از كسانى كه نمى شناختى ، پذيرائى كردى ؟!
و اين جريان گذشت ، تا آن كه سخت در مضيقه قرار گرفتند؛ و به شهر مدينه رفتند، پيرزن از كوچه بنى هاشم حركت مى كرد، امام حسن مجتبى عليه السلام جلوى خانه اش روى سكّوئى نشسته بود، پيرزن را شناخت .
حضرت مجتبى عليه السلام فورا غلام خود را به دنبال آن پيرزن فرستاد، وقتى پيرزن نزد حضرت آمد فرمود: آيا مرا مى شناسى ؟ عرضه داشت : خير.
امام عليه السلام اظهار نمود: من آن ميهمان تو هستم كه در فلان روز به همراه دو نفر ديگر بر تو وارد شديم ؛ و تو به ما خدمت كردى و ما را از گرسنگى و تشنگى نجات دادى .
پيرزن عرضه داشت : پدر و مادرم فداى تو باد! من به جهت خوشنودى خدا به شما خدمت كردم ؛ و انتظار چيزى نداشتم .
حضرت دستور داد تا تعدادى گوسفند و يك هزار دينار به پاس ايثار پيرزن تحويلش گردد و سپس او را به برادر خود - حسين عليه السلام - و شوهر خواهرش - عبداللّه - معرّفى نمود؛ و آن ها هم به همان مقدار به پيرزن كمك نمودند.(1)
1- بحار الا نوار: ج 43، ص 341، ح 15، و ص 348، اءعيان الشّيعة : ج 1، ص 565.
📚منبع: چهل داستان وچهل حدیث از امام حسن مجتبی علیه السلام ، حجت الاسلام والمسلمین عبدالله صالحی
📝 من اولین کتابم که چاپ شد کتاب کلبه ی عشق، در ارشاد تهران رد کردند . گفتند این کتاب اشکال دارد و مهر نزدند که چاپ شود. رفقای قم که دنبال چاپ کتاب بودند به آن خانم گفته بودند مشکل کتاب چیه؟ گفته این کتاب فقط یک اشکال دارد ؛ یک اشکال اساسی دارد.
شماره را گرفته بودند و خانم به ما زنگ زد گفتم که نویسنده ی کتاب منم ممنون می شوم اگر اشکالی دارد بفرمایید من حلش کنم. گفت صفحه ی اول این کتاب اشکال دارد؛ گفتم کجایش؟ گفت اینجا که نوشتید ثواب اینکتاب را هدیه می کنم به روح پر فتوح استاد بزرگوارم مرحوم آیت الله سید احمد فقیه امامی و روح پدر عزیزم مرحوم حاج اسماعیل دانشمند. گفتم این اشکالش کجاست؟ گفت اول پدر را باید بنویسید بعد استاد را ، گفتم خانم ببخشید شما ظاهرا خبر از حدیث امام صادق ندارید ، گفت حدیث امام صادق چیه ؟ گفتممگر نمی دانید که امام فرمود : استاد را از پدر باید بیشتر دوست داشت و احترام گذاشت؟ گفت چطور؟
💠 گفتم امام می فرماید : پدر تو را از عرش به فرش آورده ولی استاد است که تورا از فرش به عرش می برد. حرمت استاد از بابا بالاتر است . شما از امام صادق بهتر می گویی؟ گفت عجب ! اینجوری است ؟ چقدر حرف حرف قشنگی است تایید کردند و حل شد .
استاد دانشمند
#موضوع:صدقه
#آیه
وَ مَنْ قُدِرَ عَلَيْهِ رِزْقُهُ فَلْيُنْفِقْ مِمَّا آتاهُ اللَّهُ لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً
و هر كه روزی او تنگ باشد،بايد از آنچه خدا به او داده است انفاق كند، خدا هيچكس را بيش از آنچه به او داده مكلّف نمی کند،خدا از پس سختی آسانی قرار می دهد.
📚سوره مبارکه #طلاق آیه۷
إِنَّ الْمُصَّدِّقِينَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا يُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ كَرِيمٌ
ﺑﻲ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﻭ ﺯﻧﺎﻥ ﺍﻧﻔﺎﻕ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻭﺍم ﻧﻴﻜﻮ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ،[ ﻭﺍﻣﺸﺎﻥ ﺩﺭ ﭘﻴﺸﮕﺎﻩ ﺧﺪﺍ ] ﺑﺮﺍی ﺁﻧﺎﻥ ﺩﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺷﻮﺩ،ﻭ ﺑﺮﺍی ﺁﻧﺎﻥ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺑﺎﺍﺭﺯﺷﻲ ﺍﺳﺖ.
📚سوره مبارکه #حدید آیه ١٨
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُبْطِلُوا صَدَقَاتِكُم بِالْمَنِّ وَالْأَذَىٰ....
ﺍی ﺍﻫﻞ ﺍﻳﻤﺎﻥ ! #ﺻﺪﻗﻪ ﻫﺎﻳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﻨﺖ ﻭ ﺁﺯﺍﺭ ﺑﺎﻃﻞ ﻧﻜﻨﻴﺪ....
📚سوره مبارکه #بقره آیه٢٦٤
#حدیث
پيامبر #اکرم صلّی الله علیه و آله وسلّم
إنَّ الصَّدَقَة َلتُطفِئُ غَضَبَ الرَّبّ
ِ
#صدقه،خشم پروردگار را فرو مینشاند.
📚نهج الفصاحه صفحه۲۸۴،حدیث۶۴۶
حضرت #علی علیه السّلام
اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ وَ مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جادَ بِالْعَطِيَّة
ِ
روزی را به وسيله #صدقه طلب كنيد و كسی كه به گرفتن عوض باور داشته باشد، به بخشش جوانمردی كند.
📚نهج البلاغه حكمت۱۳۲
.اِذا أَمْلَقْتُمْ فَتاجِرُوا اَللهَ بِالصَّدَقَة
ِ
چون تنگدست گشتيد به وسيله #صدقه دادن با خدا معامله كنيد.
📚نهج البلاغه حكمت۲۵۰
امام #باقر علیه السّلام
اَلبِرُّ وَ الصَّدَقَةُ يَنفيانِ الفَقرَ وَ يَزيدانِ فِى العُمرِ وَ يَدفَعانِ عَن صاحِبِهِما سَبعينَ ميتَةَ سوءٍ
كار خير و #صدقه،فقر را مى بَرند،بر عمر مى افزايندو هفتاد مرگ بد را از صاحب خود دور مى كنند.
📚من لا یحضره الفقیه ج۲،ص۶۶، ح۱۷۲۹
روزی حضرت رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم از شیطان پرسید:ای ملعون!چرا مانع از #صدقه دادن می شوی؟عرض کرد:ای رسول خدا اگر اَره ای بر سرم گذارند و مانند درخت اَره ام کنند برایم راحتر است از تحمل صدقه دادن اشخاص،حضرت فرمود:چرا از صدقه دادن مردم ناراحتی؟شیطان گفت:در #صدقه پنج خصلت است:
۱.مال را زیاد می کند.
۲.مریضان را شِفا می دهد.
۳.بلاها را دفع می کند.
۴.صدقه دهندگان به سرعت از پل صراط عبور می کنند.
۵.بدون حساب واردبهشت میشوند و عذابی برایشان نیست.
رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم پس از استماع این سخنان از شیطان به او فرمود:خدا عذابت را زیاد گرداند.
📚کتاب داستانهای عبرت انگیز از شیطان
🔴 ایمان به خدا مستلزم پذیرفتن مسئولیتهای اجتماعی است
✍«ایمان به خدا» مستلزم پذیرفتن «مسئولیتهای اجتماعی» است و این از ژرفای ایمان است. تنها کافی نیست که بگوییم الحمدلله من ملتزم به واجبات هستم و نمازم را میخوانم، روزهام را میگیرم اما در عین حال همهی آنچه را در پیرامونم میگذرد و بر مردم میرود نادیده بگیرم. بیاحترامی به یتیم و رسیدگی نکردن به او و راندنش و بیتوجهی به مسکین، انکار دین است.
مؤمن به خدا، مسئولیتهای اجتماعیاش را برعهده میگیرد و ایمانش مستلزم توجه به جامعه است. بسیارند کسانی که تلاش میکنند میان این مفاهیم پیوند برقرار سازند و آنها را از انسان دور سازند. این افراد میگویند که دین رابطهی قلبی با خداوند است و آن را با زندگی عادی ما کاری نیست. هرگز چنین نیست بلکه ایمان ما با زندگی عادی ما کاملا در پیوند است. فعالیتهای اجتماعی ما از ایمان به خدا ریشه میگیرد. این است ایمانِ درست، ایمان زنده، ایمان تپنده و غیر از این، ایمانِ مُرده است، ایمان فاسد، ایمان خواب، و اینها اصلا ایمان نیست.
👤 #امام_موسی_صدر
📚 از کتاب #برای_زندگی
📖 صفحات 93 تا 95
┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄
📝یک وقتی من خواندم مجنون مریض شد مجنون مرد بود لیلی زن بود مجنون مریض شد ، رفت پیش یک طبیب ، گفت آقای طبیب من مجنونم مریض شدم آمدم خدمت شما . گفت شما مجنون هستی اما مریض نیستی! گفت خودم می دانم مریضم و مجنونم . گفت می گویم شما مجنون هستی اما مریض نیستم. گفت مریض نیستم یعنی چه؟ گفت یعنی دوا نمی خواهی. گفت چی می خواهم؟ گفت یک رژیم غذایی بگیری خوب می شوی. رژیم غذایی؟ گفت بله . چی مثلا؟ گفت یک مدتی شیر شتر بخور خوب می شوی .شیر شتر از کجا بیاورم ؟ شیر گاو؟ گفت نمی شود شیر گوسفند گفت نمی شود.
گفت پس چکار کنم؟ گفت شیر شتر ! حتما شیر شتر را گفت برای اینکه نمی شود. گفت اتفاقا اگر دیگران نداشته باشند تو باید داشته باشی . گفت چطور گفت مگر معشوقه ی شما لیلی نیست؟ گفت چرا ؟ گفت شنیده ام۵۰ تا شتر دارد نوکرانش شیرهایش را می دوشند صبح می فروشند شما هم یک کاسه بردار صبح برو درِ خیمه اش بخر بخور. گفت راست می گویی یادمنبود چشم.
🔷 فردا صبح کاسه را برداشت آمد خیمه ی لیلی، دید چهل پنجاه نفر زودتر آمدند نوبت گرفتند یک وقت مجنون پشت سر اینها وایساد گفت آی لیلی من مجنونتم مریض شدم رفتم طبیب گفته برایت شیر شتر خوب است؛ یکوقت مشتری هایی که قبلا آمده بودند برگشتند اعتراض کردند گفتند آقای مجنون ! چه خبر است دیر آمدی زود می خواهی بروی اول ما آمدیم اول باید شیر به ما بدهد بعد به شما. گفت راست می گویید اول شما آمدید زودتر هم آمدید اما ای لیلی من مجنونتم مریض شدم رفتم طبیب گفته برایت شیر شتر خوب است .
♦️یک وقت دیدند لیلی دستش را از تو خیمه در آورد در میان این همه دست ها و کاسه ها فقط کاسه ی مجنون را گرفت اما زد به زمین شکست. مشتری ها به مجنون خندیدند گفتند دیدی شیرت که نداد هیچ کاسه ات را شکست .
🔷گفت من دلم خوش است که تو کاسه ها کاسه ی من را شکست .
استاد کافی