#شب_جمعه
#شب_زیارتی_اباعبدالله_الحسین علیهالسلام
💠 شخصی قصد غارت کاروان حسینی را داشت، اما به برکت گرد و غبار قافله زائران، هدایت شده و توبه کرد.
🔸 علامه امینی ره در کتاب «الغدیر» این داستان را چنین نقل میکنند:
👈 مادر ابوالحسن خلعی (که ناصبی بود) نذر کرد که اگر خدا به او پسرى روزى نماید او را به راهزنی کاروانهای حسینی و کشتن افراد آنها گسیل دارد! هنگامی که این بچه به دنیا آمد و به حد رشد رسید او را براى اداء نذرش فرستاد و چون او به نواحى مسیّب که در نزدیکى کربلا است رسید، در کمین زوّار نشست، اما خواب بر او غلبه کرد و قافله و کاروان زوّار گذشتند و گرد و غبارشان بر سر و روی او ریخت.
در همان هنگام این راهزن در خواب دید که قیامت برپا شده و فرمان آمده که او را به آتش اندازند، ملائک آمدند و او را به دوزخ افکندند، ولی آتش او را نسوزانید. پس ملائک به جهنم گفتند: چرا او را نمیسوزانی؟
جهنم گفت: چگونه او را بسوزانم در حالی که بدنش با خاک کربلا متبرک شده است، او را از جهنم بیرون آورده و بدنش را شستند و بار دیگر به دوزخ افکندند، باز هم آتش به او سرایت نکرد!
پس ملائک سبب آن را سؤال کردند؟
جهنم گفت: در بینی و گوشش از گرد و غبار کربلا باقی مانده است! جوان از خواب بیدار شد و تشیع اختیار کرد و مجاور کربلا گردید.
┄┅═✧❁❁•••❁❁✧═┅┄
@imamhasan_com
┄┅═✧❁❁•••❁❁✧═┅┄