eitaa logo
مسجد امام حسین عليه‌السلام(خواهران)
367 دنبال‌کننده
13.8هزار عکس
7هزار ویدیو
510 فایل
اطلاع‌رسانی برنامه‌های فرهنگی، مناسبتی مسجد امام حسین عليه‌السلام(واحدخواهران) و پایگاه بسیج محدثه
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از گرامی
📖 🔰 ڪاخ سبز معاویه 🔸جایگزین یڪی از فرمانده واحدها شده بودم . نیروها بـی نظمی می ڪردند ؛ خواستم قاطعیتم را به آنهـا نشان دهم . 🔹دستور دادم در نقطه بادگیری برایم چادر بزنند با امڪانات ڪامل . 🔸داشتم حڪومت می ڪردم ڪه یڪ روز احمد سلیمانی جانشین ستاد لشڪر وارد چادر من شد . 🔹گفت : « آقا بد ڪه نمی گذره ...! » گفتم : « ای برادر ... مسئولیت سنگینه ...! » 🔸با ناراحتی گفت : « خجالت نمی ڪشی برای خودت ڪاخ سبز معاویه درست ڪردی ؟! تا عصر ڪه بر می گردم خبری از این اوضاع نباشه ! » 🌷 جانشین ستاد و معاون اطلاعات و عملیات لشڪر ۴۱ ثاراللہ (ع) 🌷 ╔══ ⚘ ════ ⚘ ══╗ @imamhousein ╚══ ⚘ ════ ⚘ ══╝ 🌹 🕊
📖 یہ دستش قطع شده بود ، اما دست بردار جبهہ نبود . بهش گفتند : « با یہ دست ڪہ نمےتونے بجنگے ، برو عقب . » گفت : « مگہ حضرت ابوالفضل با یڪ دست نجنگید ؟ مگہ نفرمود : والله ان قطعتموا یمینے انے احامے ابداً عن دینے ...!؟ » عملیات والفجر ۴ مسئول محور بود . حمید باڪرے بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل رو از محاصره دشمن نجات بده . با عده‌اے از نیروهاش رفت بہ سمت منطقہ مأموریت . ... لحظه‌هاے آخر ڪہ قمقمہ رو آوردن نزدیڪ لبای خشڪش گفتہ بود : « مگہ مولایمان امام حسین (ع) در لحظہ شهادت آب آشامید ڪہ من بیاشامم ... !؟ » شهید ڪہ شد ، هم تشنہ بود هم بـےدست … « سردار شهید شاپور برزگر گلمغانی ، فرمانده محور عملیاتے لشڪر ۳۱ عاشورا » 🌹 ✍ : نشر بمناسبت هفتہ دفاع مقدس @imamhousein
هدایت شده از گرامی
📖 💐 🌸 در سال ۱۳۴۸ بعد از اخذ دیپلم از دبیرستان رودڪی با توجہ بہ اینڪہ در رشتہ مهندسی دانشگاه تهران قبول شده بود بہ دلیل علاقہ ای ڪہ بہ دریا داشت ، نیروی دریایی را برگزید و بہ جهت طی دوره‌های ناوبری و فرماندهی ناو بہ آلمان اعزام شد و در آنجا نیز در بین دانشجویان ۷۰ ڪشور جهان رتبہ اول را بہ خود اختصاص داد و بہ ایران بازگشت . پس از بازگشت محمد ابراهیم همتی از آلمان بہ جهت تڪمیل مهارتها و تخصص‌های دریانوردی مجدداً بہ ڪشورهای سوئد و فرانسه اعزام شد و تا سال ۱۳۵۷ در آنجا بہ تحصیل مشغول بود و پس از آن بہ ایران بازگشت و در منطقہ دوم دریایی بوشهر مشغول بہ خدمت گردید .   🌸 دست سرنوشت بہ گونہ ای باور نڪردنی شهید محمد ابراهیم همتی را بہ ناوچہ پیڪان پیوند زد ، چرا ڪہ همزمان با تحصیل در فرانسہ ، ناوچہ پیڪان بہ سفارش ایران در این ڪشور ساختہ شد و شهید همتی با همین ناوچہ بہ ایران بازگشت و تا روز شهادت در سمت فرمانده ناوچہ بود . 🌸 بیش از دو سال از آمدنش بہ ایران می‌گذشت و او در بوشهر و بر روی ناوچہ پیڪان خدمت می‌ڪرد ڪہ جنگ آغاز شد . روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ ڪہ حملہ نیروهای عراقی بہ ڪشور آغاز شد . محمد ابراهیم در مرخصی بہ سر می‌برد . بہ علت حملہ بہ فرودگاهها تمام پروازها لغو شده و هیچگونہ پروازی صورت نمی‌گیرد . آرام و قرار نداشت و اصرار داشت ڪہ شبانہ بہ سوی بوشهر حرڪت ڪند ، چرا ڪہ می‌گفت : در بوشهر نیاز به ڪمڪ او دارند و بلافاصلہ همان شب لباسهایش را جمع ڪرد و با اتوبوس بہ شیراز و از آنجا بہ بوشهر رفت و سہ ماه بعد در هفتم آذر سال ۱۳۵۹ در عملیات مروارید ناوچہ اش هدف موشڪ قرار گرفت و او و همرزمانش بہ همراه ناوچہ پیڪان در آبهای خلیج فارس آرام گرفتند . ✍ نشر بمناسبت روز نیرویی دریایی 🌹 🕊 ♥️ @imamhousein♥️ 🇮🇷در آرزوے شهادت🇮🇷
هدایت شده از گرامی
📖 💐 🌸صبحانہ ای ڪہ بہ خلبان‌ها می‌دادم ، ڪره ، مربا و پنیر بود . یك روز شهید ڪشوری مرا صدا زد و گفت : فلانی ! گفتم : بله . گفت : شما در یك منطقه‌ی جنگی در مهمان‌سرا ڪار می‌ڪنید . 🌸پس باید بدانید مملڪت ما در حال جنگ است و در تحریم اقتصادی بہ سر می‌برد . 🌸شما نباید ڪره ، مربا و پنیر را با هم به ما بدهید درست است ڪہ ما باید با توپ و تانك‌های دشمن بجنگیم ولی این دلیل نمی‌شود ما این گونه غذا بخوریم . 🌸شما باید یك روز به ما ڪره ، روز دیگر پنیر و روز سوم بہ ما مربا بدهید . در سہ روز باید از این‌ها استفاده ڪنیم وگرنه این اسراف است . من از شما خواهش می‌ڪنم ڪہ این ڪار را نڪنید . من گفتم : چشم . ✍ نشر بمناسبت : سالروز شهادت ، شهید خلبان احمد کشوری 🌹 مزار شهید : گلزار شهدای تهران ، قطعہ ۲۴ ، ردیف ۸۲ ، شماره ۵ 🌹 @imamhousein🌹 🇮🇷در آرزوے شهادت🇮🇷
هدایت شده از گرامی
📖 یڪی از تفریح های ما حضور در گلزار شهدا بود ؛ 😊 بین قطعہ ها قدم می زدیم و سن شهدا را نگاه می ڪردیم ... یڪ بار بهش گفتم : محمد ما ڪه بمیریم چون من دختر شهید هستم من را قطعہ خانواده شهدا دفن می ڪنند اما داماد شهید را ڪه نمی آورند ! 😇 بعد هم خندیدم . با جدیت گفت : قبل اینڪه تو بخواهی بروی آن دنیا من بین این شهدا خوابیدم ...!😍 🔻ولادت : ۶۰/۷/۳۰ 🔺شهادت : ۹۲/۸/۲۸ 🌹 @imamhousein🌹 🇮🇷آرزوی شهادت🇮🇷
🌷 🌷 زغال ها گل انداختہ بود ؛ جوجہ ها توی آبلیمو و پیاز و زعفران حسابی قوام گرفتہ بود .😊 تا آمدم سیخ ها را بگذارم روی منقل ، سروڪله اش پیدا شد ؛ من زودتر نماز خوانده بودم ڪه نهار رو روبہ راه ڪنم . پرسید : داری چیڪار میڪنی ؟ گفتم : میبینی ڪه می خواهم برای نهار جوجہ بزنیم ! 😀 -گفت : با این دود و دمی ڪه راه می اندازی اگہ یہ بچہ دلش خواست چی ؟ اگه یہ زن حاملہ هوس ڪرد چی ؟!😒 مجبورمان ڪرد با دل گرسنہ بند و بساط را جمع ڪنیم و برویم جای خلوط تر .😌 یڪ پارڪ جنگلی پیدا ڪردیم ، تڪ و توڪ گوشه ڪنار فرش انداختہ بودند برای استراحت . ڪسب تڪلیف ڪردیم ڪه (آقا محسن اینجا مورد تأییده ؟)‌ 😉 با اجازه اش همان جا تراق ڪردیم دور از چشم بقیہ .☺️ امیر حسین مهرابی ، دوستِ ... ♥️ 📗برشی از ڪتاب سربلند 🌹 @imamhousein🌹 🇮🇷آرزوی شهادت🇮🇷
📖 ﺩﺭ 8 ﺍﺯ ﻧﺎحیہ ﺩﺳﺖ ﻭ شڪﻢ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺷﺪ ، ﺍﻣﺎ ڪﻤﺘﺮ ڪسے مےﺩﺍﻧﺴﺖ ڪه ﺍﻭ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ . 😊 ﺍﮔﺮ ڪﺴﯽ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﺩﺭ جبهہ سؤﺍﻝ ﻣﯽڪﺮﺩ ؛ ﻃﻔﺮﻩ مےﺭﻓﺖ ﻭ ﭼﯿﺰے نمےﮔﻔﺖ . یڪدفعہ ﺩﺭ منطقہ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺍﺯ یڪ ﺭﻭﺩﺧﺎنہ ﺭﺩ ﺷﻮﯾﻢ ، ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻫﻮﺍ بہ ﺷﺪﺕ ﺳﺮﺩ .🌨 ﺷﻬﯿﺪ ﭘﻼﺭڪ ﺭﻭ بہ بقیہ ڪرﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ : « ﺍﮔﺮ یڪ ﻧﻔﺮ ﻣﺮﯾﺾ ﺑﺸﻮﺩ ، ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ڪه همہ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﻮﻧﺪ » .🙂 یڪے یڪے بچہ ﻫﺎ ﺭﺍ بہ ﺩﻭﺵ ڪﺸﯿﺪ ﻭ بہ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﻭﺩﺧﺎنہ ﺑﺮﺩ . ﺁﺧﺮ ڪاﺭ ﻣﺘﻮجہ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺍﻭ ﺷﺪﯾﻢ ڪه ﯾﺦ ﺯﺩﻩ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ ﺧﻮنے ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ....😔 🌷 🕊 🍃 ولادت : ۷ اردیبهشت ۱۳۴۴ تهران 🍂 شهادت : ۲۲ فروردین ۱۳۶۶ شلمچہ 🍃 مزار شهید : تهران _ بهشت زهرا (س) _ قطعہ۲۶ _ ردیف۳۲ _ شماره۲۲ 🌹 @imamhousein🌹 🇮🇷 آرزوی شهادت🇮🇷
🍃🌹 #خاطرات_شهدا 🌹🍃 🕊 #شهيد_مصطفی_صدرزاده 🕊 🌸 مادر شهید : #ماه_رمضان سال 91 ، برای خرید بہ بازار رفتم . وقتی مےدیدم خیلےها بہ راحتے در ملأ عام روزه خوارے مےڪنند ، بسیار ناراحت و عصبانے شدم 😔 ، تا جایـے ڪه حتے قدرت خرید نداشتم و دست خالے بہ خانہ برگشتم ... مصطفے وقتی مرا دید با تعجب گفت : «بہ این سرعت خرید ڪردید 😳؟» گفتم : «اصلا دست و دلم به خرید ڪردن نرفت.» و جریان را برایش تعریف ڪردم . مصطفی سری تڪان داد و گفت : «ڪسے ڪه روزه خوارے مےڪند در واقع دارد با خدا علنے مےجنگد ، چون خداوند براے ڪسانے ڪه روزه خوارے در ملأ عام مےڪنند حد معین ڪرده است . حالا فڪر ڪنید با این ڪار چقدر دل امام زمان بہ درد مےآید . قربون دل آقا بشم.» 😔💔💔 من آن روز ناراحتیم بہ خاطر نادیده گرفتہ شدن قانون بود و مصطفے دلش بہ خاطر رنجش امام زمان لرزیده بود . #یاد_شهدا_با_صلوات #شهداے_مدافع_حرم 🌹 @imamhousein🌹 🇮🇷آرزوی شهادت🇮🇷
📖 🌹 حاج احمد در یڪی از عملیات‌ها زخمی شده بود و یڪی از پاهایش هم در گچ بود . او هر روز بین ساعت 11 تا 12 برای تعویض پانسمان بہ بیمارستان مےآمد ، اما یڪ روز نیامد  و از آنجا ڪه بسیار دقیق و مقرراتی بود این غیبتش موجب نگرانی همہ شد . با پیگیری و پرس و جو فراوان یڪی از رزمندگان گفت : حاج احمد از صبح تا عصر در حمام بوده است ، خطاب بہ رزمنده گفتیم او نباید انقدر در حمام بماند ، ممڪن است گچ پایش نم بڪشد . 🌹👈سراسیمہ بہ حمام رفتیم و صحنہ عجیبی را مشاهده ڪردیم ... گچ پای حاج احمد ڪاملا سالم بود اما از انگشتانش خون مےچڪید . حاج احمد در حال شستن لباس همہ رزمندگانش بود . وقتی علت را پرسیدیم در جواب گفت : " حواسم بہ گچ پایم بود ، چون ڪه بیت‌المال است . " 🌷 @imamhousein
📖 🔰 ڪاخ سبز معاویه جایگزین یڪی از فرمانده واحدها شده بودم . نیروها بےنظمی مےڪردند ؛ خواستم قاطعیتم را به آنها نشان دهم . دستور دادم در نقطہ بادگیری برایم چادر بزنند با امڪانات ڪامل . داشتم حڪومت مےڪردم ، ڪه یڪ روز احمد سلیمانی جانشین ستاد لشڪر وارد چادر من شد . گفت : « آقا بد ڪه نمےگذره ...! » گفتم : « ای برادر ... مسئولیت سنگینہ ...! » با ناراحتی گفت : « خجالت نمےڪشی برای خودت ڪاخ سبز معاویه درست ڪردی ؟! تا عصر ڪه بر مےگردم خبری از این اوضاع نباشہ ! » 🌹 جانشین ستاد و معاون اطلاعات و عملیات لشڪر ۴۱ ثاراللہ (ع) از ذخائر واقعی نظام ✍ : نشر بمناسبت آغاز حسابرسی از اموال مسئولین ! 🌷 در آرزوی شهادت 🌷 @imamhousein
📖 💐شهیدی ڪه دلتنگ امام رضا (ع) بود سال 64 بود ڪه محمد حسن از جبهہ مرخصی اومد قم . بهم گفت : بابا ! خیلی وقتہ حرم امام رضا (ع) نرفتم دلم خیلی برای آقا تنگ شده . گفتم : حالا ڪه اومدی مرخصی برو ، گفت : نہ ، حضرت امام ڪه نایب امام زمان (عج) است گفتہ جوان ها جبهہ ها را پر ڪنند . زیارت امام رضا (ع) برام مستحبہ ، اما اطاعت امر نایب امام زمان (عج)  لازم و واجبہ . من باید برگردم جبهہ ؛ نمی توانم ؛ ولو یڪ نفر ، ولو یڪ روز و دو روز ! امر امام زمین می مونه . گفتم : خوب برو جبهہ ؛ و او رفت . عملیات والفجر هشت با رمز یا فاطمة الزهرا (س) شروع شد و محمد حسن توی عملیات بہ شهادت رسید . بہ ما خبر دادند ڪه پیڪر پسرتون اومده معراج شهدای اهواز ولی قابل شناسایی نیست . خودتون بیایید و شناسایی ڪنید . رفتیم معراج شهدا و دو روز تمام گشتیم اما پیڪر پیدا نشد . نشستم و شروع بہ گریہ ڪردن ڪردم ڪه یڪی زد روی شونہ ام و گفت : حاج آقای ترابیان عذرخواهی می ڪنم ، ببخشید ؛ پیڪر محمد حسن اشتباهی رفتہ مشهد امام رضا(ع) دور ضریح آقا طواف ڪرده و داره بر می گرده . گفتم : اشتباهی نرفتہ او عاشق امام رضا (ع) بود . 🕊 ✍ منبع : خاطرات شهدا ابر و باد 🌷 آرزوی شهادت🌷 @imamhousein
📖 🌹 از صبـح می‌رفت تو انبار تا بعد از ظهر ؛ با خودم گفتم شاید حسین میره اونجا می‌خوابه . خواستم برم مچشو بگیرم . رفتم داخل انبار ، انتظار داشتم ڪولر گازی داشته باشه . وارد ڪه شدم خفه شدم ، گرما و شرجی بودن هوا یه حالت ڪوره پز خانه درست ڪرده بود . یه لحظه هم تحملش سخت بود . (توی گرمای 60-70 درجه‌ای اهواز) باورش برام سخت بود ڪه حسین هر روز میاد اینجا و تو این شرایط ڪار می‌ڪنه . سر تا پا خیس عرق بود ؛ داشت مداحی می‌خوند و مشغول مرتب ڪردن انبار بود . با عصبانیت بهش گفتم بیا بریم ، آخه اخلاص هم حدی داره ، الانه ڪه فشارت بیفته‌ها . گفت : داداش این وسایل مال بیت‌الماله و من طبق وظیفه‌ای ڪه دارم مسئولم اینجا رو مرتب ڪنم . رفتم خونه ساعت 2 عصر شده بود ، خوابیدم و تا ساعت 6 خواب بودم . وقتی بیدار شدم اولین ڪارم این بود ڪه به حسین زنگ بزنم و حالش رو بپرسم . گوشی رو برداشت و سریع گفت : من الان سرم شلوغه بعدا زنگ می‌زنم . گفتم : ڪجایی مگه ؟ گفت ڪار انبار هنوز تموم نشده . گفتم : به خدا اگه همین الان نری آسایشگاه ، زنگ می‌زنم به فرمانده و میگم ڪه این پسر دیوونه شده . راستش نقطه ضعفش همین بود نمی‌خواست ڪسی از ڪارایی ڪه می‌ڪنه مطلع بشه ، تا اینو شنید سریع گفت باشه . ✍ راوی : همڪار شهید مدافع وطن (سالروز شهادت شهدای حادثه تروریستی اهواز را گرامی می‌داریم .) 🌷🌷 @imamhousein
📖 حاج احمد آقا داشت حڪم ریاست جمهوری‌اش را در محضر امام می‌خواند . اون لحظه چهره شهید رجایی خیلی برام قابل توجه بود ، چهره‌ای گرفته و متفڪر ... شب ازس پرسیدم : وقتی داشتن حڪم ریاست جمهوریت را می‌خوندند ، خیلی توی خودت بودی ، جریان چی بود ؟ بهم گفت : خوب فهمیدی . اون موقع داشتم به خودم می‌گفتم فڪر نڪنی حالا ڪسی شدی ،تو همان رجایی سابقی . از خدا خواستم ڪمڪم ڪنه تا خودم رو گم نڪنم ... ازش خواستم قدرتی بهم بده تا بتونم به این مردم خدمت ڪنم . ✍ پ.ن : ببینیم عملڪرد « ۲۸ روزه » ریاست جمهوری شهید رجایی چگونه بوده ، ڪه عملڪرد « هشت ساله» دولت را با آن مقایسه می‌ڪنند ! 🗓 نشر بمناسبت هفته دولت رئیس جمهور مردمی ... 🌹 @imamhousein🌹
📖 توصیه به ڪتابخوانی محمودرضا هر چه داشت از فرهنگ ایثار و شهادت بود....‌ میراث فرهنگی دفاع مقدس را دوست داشت ، مجموعه ڪتاب‌هایش را خوانده بود.... همپای صاعقه را واو به واو خوانده بود. تقریبا همه‌ ڪتابخانه‌اش به جز چند ڪتاب ، ڪتاب‌های دفاع مقدسی بود. خاڪهای نرم ڪوشڪ را با علاقه بسیاری خواند ، به مجنون گفتم زنده بمان ‌، ویرانی دروازه شرقی ، سلام بر ابراهیم و این ڪتاب‌هایی ڪه در دسترس همه است..... تقریبا تا آخرین ڪتاب‌هایی را ڪه در حوزه دفاع مقدس منتشر شده داشت و گرفته بود.... کوچه_نقاش‌ها را به من توصیه ڪرده بود ڪه بخوانم و من هنوز آن را نخوانده‌ام. خواندن این کتاب را چند بار به من توصیه ڪرد. خیلی او را به وجد آورده بود..... به لحاظ روحی ارتباط تنگاتنگی با شهدا داشت. راوی : برادر شهید ✍ نشر بمناسبت روز کتاب و 🌹 آرزوی شهادت 🌹 @imamhousein دوستان خود را دعوت نمایید.