~🕊
#روایت_عشق^'💜'^
دقیقا دوشب قبل از شهادتش مهمونما بود.
صحبت از شهادت شدیهو دیدم ناراحت شد و نگرانی تو صورتش موج میزد
میگفت اگه شهید نشم چی؟😔
اگه به چهل سالگی برسم شهید نمیشم اگه قرار بود شهیدشم،تو فلان صحنه که تیر مستقیم به سمتم شلیک شد باید بهم می خورد و شهید میشدم...اگه..اگه..اگه
خیلی دیدم داره بی تابی میکنه💔
گفتم داداش اینقدر عجله نکن هر چی خواست خدا باشه شاید اون مقطع تقدیر نبود که شهیدبشی
انشاالله هرچی خیر تو توش باشه برات رقم بخوره💚
۲شب بعد در سحرگاهان به دیار معبود شتافت و بال در بال ملائک گشود و به آن چه آمال و آرزویش بود رسید!🙂
#وصیت_نامه مصطفی هم از نگرانی و استیصال از جاماندگی از شهادت حکایت میکرد، آنجا که گفت:
💔اگر شهید نشوم! میمیرم! یاحسین!💔
#شهید_مصطفی_نوروزی❤️🕊
#روایت_عشق^'💜'^
عکس دخترشو زده بود تو دفتر فرماندهیش
بهش گفتم مرتضی اون عکسو بردار اینجوری دلت گیره نمیتونی بپریا..
گفت: نه میخام با همه وابستگیام فدایی امام زمان(عج) بشم..
#شهید_مرتضی_مسیبزاده♥️🕊😭