#امام_جواد_شهادت
در کوچه بود جسم امام جوان، جواد؟
یا بام، شاخه بود و گُلش بر زمین فتاد
ملعون دهر، داد به معصوم عصر، زهر
بس اُمّفَضل داشت به اِبنالرّضا عِناد
این جسم سبز بوی گل سرخ میدهد
دست که داد دستهگل فاطمی به باد؟
شد کوچههای شهر پر از عطر و بوی گل
گویی فتاده باغ گلی روی دوش باد
گه نام باب برد و گهی آب آب کرد
لبتشنه داد جان و جوابش کسی نداد
آن کس که اَنفُس از نَفس او نَفس گرفت
زد همچنان نفس نفس و از نفس فتاد
#علی_انسانی
#امام_زمان_مناجات
#هذا_یوم_الجمعه
#دوبیتی
لبيک به جحفه، پی حج خواهم گفت
حاجات به ثامن الحجج خواهم گفت
تا هست تپش به نبض من، یا الله
عجل لوليك الفرج خواهم گفت
#علی_انسانی
#حضرت_علی_اکبر_شهادت
در خیمه بود دست پدر سوی آسمان
ناگه ز رزمگاه صدای پسر شنید
تا آن نوا شنید ندانم چها گذشت
خواهر بدید رنگ برادر ز رخ پرید
برپُشت زین نشست و بدان سوی روی کرد
اما نَسیم وار، پی اش عمه می دوید
می خواست بلکه بار دگر زنده بیندش
«یارب مکن امید کسی را تو نا امید»
با زانو آمد و به سر جسم او نشست
او را به بر کشید و ز دل آه بر کشید
در شعله های آتش غم آه بر کشید
بر گوش آسمان ز زمین ناله اش رسید
می رفت تا پدر برود همره پسر
زینب اگر کنار برادر نمی رسید
تا در کنار جسم پسر جا پدر گرفت
در یک اُفُق قِرانِ مه و مِهر شد پدید
#علی_انسانی