#حضرت_علی_اکبر_شهادت
تو تنت تا شده و تا شده من هم کمرم
مثل تو درد گرفته همه ی بال و پرم
گرچه من عین حسن زهر نخوردم اما
پاره پاره شده حالا همه جای جگرم
ترسم این است که زنهای حرم جان بدهند
گر ببینند که افتاده ای از پا پسرم
چشم من تار شده یا که تو کوچک شده ای
علی اکبر، علی اصغر شده ای در نظرم
خبرش پخش شده پخش شدی روی زمین
خبرش پخش شده ریخته ای دور و برم
من از این چند برابر شدنت فهمیدم
چقدر کینه به دل داشته اند از پدرم
بغلت میکنم و از بغلم میریزی
آه بابا چه کنم با تو و این دردسرم
با چنین ریخت و پاشی که شدی ممکن نیست
که تو را یک نفری تا دم خیمه ببرم
دارد از سمت حرم عمه ی تو میآید
ولدی گفتنم انگار رسیده به حرم
#یا_مظلوم
#حضرت_علی_اصغر_ع_شهادت
بنویسید که اینگونه شده سرگشته
یک قدم رفته به خیمه، دو قدم برگشته
روی برگشت ندارد به حرم، حق دارد
چه جوابی بدهد، بی علی اصغر گشته
طفل را زیر عبا برد، همه فهمیدند
پدر پیر خجالتزده مضطر گشته
نه فقط خیمه، که از حالت واله شدنش
دیدهی لشگر کوفه به خدا، تر گشته
آب میداد و نمیداد چه فرقی میکرد؟!
رفتنی بود دگر غنچهی پرپر گشته
آب میخواست اگر، خواست هدایت بشوند
پاسخ خواستنش خندهی لشگر گشته
به دلش تیر سه شعبه دو سه تا داغ گذاشت
داغ این طفل ولی چند برابر گشته
آه! از تیر بزرگی که به حلقومش خورد
آه! از آن بدن کوچک بی سر گشته
✍سروده گروه #یا_مظلوم