خدا پوشانده بر آن قد و بالا رَختِ ایمان را
پدر، خواندهست در او آیه آیه شرحِ قرآن را
چه لطفی سایهاش افتاده یارب بر سرِ این شهر
که غم لبریزِ شادی میکند حالِ پریشان را
ندارم غیر بارانِ محبت پیشکش چیزی
خداوندا مگیر از من چراغِ چشمِ گریان را
به صحنش عقلِ من از کوچهء زنجیر برگشته
گواه آورده در درگاهِ او چاکِ گریبان را
بهجا ماندهست شعله جای دل در سینه از شوقش
فرستادم به جای نامه مدِّ آهِ سوزان را
به جایی که قدم بگذارد آن بانوی پاکیها
حیا در لحظه خالی میکند از شرم میدان را
هزاران بار حل کردند زائرهای گریانش
در این آیینهکاری روضهء شاهِ خراسان را
• شاعر: محمدبختیاری
• #دهه_کرامت
[ @imarmedia_ir ]
[ zil.ink/imarmedia ]