هدایت شده از تبادلات گاندویی «روز دو شنبه»
سلام به همه طرفدار های گاندو
یه کانال داریم برای شما عاشق های گاندو 🌿
این کانال یه رمان خیلی زیبا هم داره😍
بخشی از رمان امنیت ایران 👇
#امنیت ایران
#پارت- 41
ریحانه: توی حیاط سایت، شسته بودم دیدم آقا محمد اومد سریع از جام بلند شدم و رفتم سمت آقا محمد
محمد: سلام خانم محمودی
ریحانه: سلامی کردم و با همون نگرانی و صدای لرزون گفتم:: رسول چی شد؟..
محمد: نگران نباشید رسول حالش خوبه الان هم بیمارستان ...
ریحانه: خدا رو شکر میشه آدرس بیمارستان رو بدید...
محمد: بله حتما( آدرس رو گفت)
ریحانه: ممنون با اجازه
محمد: خدانگهدار
__________________________________________
ریحانه: رفتم توی بیمارستان و به مسئول پذیرش گفتم:: سلام خانم خسته نباشید ببخشید آقای رسول حسینی رو اینجا آوردن ؟
پرستار: بله راهروی سمت چپ اتاق سوم
ریحانه: ممنون
پرستار: خواهش میکنم🙂
ریحانه: رفتم جایی که گفته بود دیدم رسول روی تخت خوابیده بیهوش دکتر هم داره رسول رو معاینه میکنه دکتر که از اتاق اومد بیرون سریع رفتم سمت دکتر
دکتر: سلام بفرمایید
ریحانه: سلام آقای دکتر همراه آقای حسینی هستم حالش چطور؟؟..
دکتر: شما نسبتی دارید باهاشون؟.
ریحانه: نامزد بنده هستن...
دکتر: خوشبختانه خطر رفع شده تونستیم با عمل جراحی گلوله ای که به پاشون خورده بود رو بیرون بیاریم و الان هم بیهوش هستن یه چند روز اینجا باشن اگر بهتر شدن مرخص میشن
ریحانه: تشکر کردم و رفتم رو بروی اتاق رسول روی صندلی نشستم قرآن کوچیکی که توی کیفم بود در آوردم و شروع کردم به خوندن
_________________________________________
میخوای بقیه رمان رمان رو بخونی ؟
@Gondoo1401