eitaa logo
ادیت سریال های ایرانی
124 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
632 ویدیو
92 فایل
ادیت سریال های ایرانی برای تبادلات بیاید پی وی @najva138 در خدمتم🙂💕 تولد کانالمون 1399/10/29
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از ‌ ‌
.: .: رمان :آواے عشق ژانر : 💕 درست بالا ی پرتگاه دختر مغروری که از ارتفاع میترسید شب قبل عروسی زوریش با پسر عموی سادیسمیش بعد دزدین دارایش و اوارگیش تصمیم به خودکشی گرفت بلند گریه کرد برای اخرین بار نفس عمیقی کشید وتا خاست برای همیشه با زندگیش خدا حافظی کنه دست کسی روی شونه هاش نشست ترسید ، ترس ازاینکه پسر عموی روانیش باشه !! اما ناچار برگشت ^>^ با چشمای لرزون به پسر روبروش نگاه کرد اما در کمال ناباوری شخص روبروش استاد فرهمند مغرور و البته جذاب بود سرشو به پایین انداخت وبدون تعلل به سمت پله های نمیه ساخت ساختمان رفت اما سرعت اوا کجا و استاد کجا اوا بلاخره به دام استادافتاد و فرهمند مجبورش کرد که سرشو بالا بگیره و نگاهی به صورت اشنای اوا انداخت و فهمید این همان دانشجوی شیطونو غد کلاس اخمای فرهمند توی هم رفت و اوا رو مجبور به توضیح دادن کرد و شروع کرد به باسو خاس کردن اوا به ناچار و باتردید شروع کرد به حرف زدن ... فرهمند که حالا فهمیده بود این دختر حتی جایی واسه رفتن نداره اونو به خونه ی خودش برد و با اولیین قدمی که اوا به خونه ی استاد گذاشت سرنوشت طوری تقدیرشو به فرهمند گره زد که اوا خبر از اون نداشت °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° https://eitaa.com/joinchat/3250651188C8e4585bc90 °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° رمانی هیجانی فول 💜🔮🖤 بزن لینکو 😻💫 تکست و کلیپم داریم 🥺🖇
هدایت شده از ‌ ‌
.: .: رمان :آواے عشق ژانر : 💕 درست بالا ی پرتگاه دختر مغروری که از ارتفاع میترسید شب قبل عروسی زوریش با پسر عموی سادیسمیش بعد دزدین دارایش و اوارگیش تصمیم به خودکشی گرفت بلند گریه کرد برای اخرین بار نفس عمیقی کشید وتا خاست برای همیشه با زندگیش خدا حافظی کنه دست کسی روی شونه هاش نشست ترسید ، ترس ازاینکه پسر عموی روانیش باشه !! اما ناچار برگشت ^>^ با چشمای لرزون به پسر روبروش نگاه کرد اما در کمال ناباوری شخص روبروش استاد فرهمند مغرور و البته جذاب بود سرشو به پایین انداخت وبدون تعلل به سمت پله های نمیه ساخت ساختمان رفت اما سرعت اوا کجا و استاد کجا اوا بلاخره به دام استادافتاد و فرهمند مجبورش کرد که سرشو بالا بگیره و نگاهی به صورت اشنای اوا انداخت و فهمید این همان دانشجوی شیطونو غد کلاس اخمای فرهمند توی هم رفت و اوا رو مجبور به توضیح دادن کرد و شروع کرد به باسو خاس کردن اوا به ناچار و باتردید شروع کرد به حرف زدن ... فرهمند که حالا فهمیده بود این دختر حتی جایی واسه رفتن نداره اونو به خونه ی خودش برد و با اولیین قدمی که اوا به خونه ی استاد گذاشت سرنوشت طوری تقدیرشو به فرهمند گره زد که اوا خبر از اون نداشت °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° https://eitaa.com/joinchat/3250651188C8e4585bc90 °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° رمانی هیجانی فول 💜🔮🖤 بزن لینکو 😻💫 تکست و کلیپم داریم 🥺🖇
هدایت شده از ‌ ‌
.: .: رمان :آواے عشق ژانر : 💕 درست بالا ی پرتگاه دختر مغروری که از ارتفاع میترسید شب قبل عروسی زوریش با پسر عموی سادیسمیش بعد دزدین دارایش و اوارگیش تصمیم به خودکشی گرفت بلند گریه کرد برای اخرین بار نفس عمیقی کشید وتا خاست برای همیشه با زندگیش خدا حافظی کنه دست کسی روی شونه هاش نشست ترسید ، ترس ازاینکه پسر عموی روانیش باشه !! اما ناچار برگشت ^>^ با چشمای لرزون به پسر روبروش نگاه کرد اما در کمال ناباوری شخص روبروش استاد فرهمند مغرور و البته جذاب بود سرشو به پایین انداخت وبدون تعلل به سمت پله های نمیه ساخت ساختمان رفت اما سرعت اوا کجا و استاد کجا اوا بلاخره به دام استادافتاد و فرهمند مجبورش کرد که سرشو بالا بگیره و نگاهی به صورت اشنای اوا انداخت و فهمید این همان دانشجوی شیطونو غد کلاس اخمای فرهمند توی هم رفت و اوا رو مجبور به توضیح دادن کرد و شروع کرد به باسو خاس کردن اوا به ناچار و باتردید شروع کرد به حرف زدن ... فرهمند که حالا فهمیده بود این دختر حتی جایی واسه رفتن نداره اونو به خونه ی خودش برد و با اولیین قدمی که اوا به خونه ی استاد گذاشت سرنوشت طوری تقدیرشو به فرهمند گره زد که اوا خبر از اون نداشت °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° https://eitaa.com/joinchat/3250651188C8e4585bc90 °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° رمانی هیجانی فول 💜🔮🖤 بزن لینکو 😻💫 تکست و کلیپم داریم 🥺🖇
هدایت شده از ‌ ‌
.: .: رمان :آواے عشق ژانر : 💕 درست بالا ی پرتگاه دختر مغروری که از ارتفاع میترسید شب قبل عروسی زوریش با پسر عموی سادیسمیش بعد دزدین دارایش و اوارگیش تصمیم به خودکشی گرفت بلند گریه کرد برای اخرین بار نفس عمیقی کشید وتا خاست برای همیشه با زندگیش خدا حافظی کنه دست کسی روی شونه هاش نشست ترسید ، ترس ازاینکه پسر عموی روانیش باشه !! اما ناچار برگشت ^>^ با چشمای لرزون به پسر روبروش نگاه کرد اما در کمال ناباوری شخص روبروش استاد فرهمند مغرور و البته جذاب بود سرشو به پایین انداخت وبدون تعلل به سمت پله های نمیه ساخت ساختمان رفت اما سرعت اوا کجا و استاد کجا اوا بلاخره به دام استادافتاد و فرهمند مجبورش کرد که سرشو بالا بگیره و نگاهی به صورت اشنای اوا انداخت و فهمید این همان دانشجوی شیطونو غد کلاس اخمای فرهمند توی هم رفت و اوا رو مجبور به توضیح دادن کرد و شروع کرد به باسو خاس کردن اوا به ناچار و باتردید شروع کرد به حرف زدن ... فرهمند که حالا فهمیده بود این دختر حتی جایی واسه رفتن نداره اونو به خونه ی خودش برد و با اولیین قدمی که اوا به خونه ی استاد گذاشت سرنوشت طوری تقدیرشو به فرهمند گره زد که اوا خبر از اون نداشت °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° https://eitaa.com/joinchat/3250651188C8e4585bc90 °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° رمانی هیجانی فول 💜🔮🖤 بزن لینکو 😻💫 تکست و کلیپم داریم 🥺🖇
هدایت شده از ‌ ‌
.: .: رمان :آواے عشق ژانر : 💕 درست بالا ی پرتگاه دختر مغروری که از ارتفاع میترسید شب قبل عروسی زوریش با پسر عموی سادیسمیش بعد دزدین دارایش و اوارگیش تصمیم به خودکشی گرفت بلند گریه کرد برای اخرین بار نفس عمیقی کشید وتا خاست برای همیشه با زندگیش خدا حافظی کنه دست کسی روی شونه هاش نشست ترسید ، ترس ازاینکه پسر عموی روانیش باشه !! اما ناچار برگشت ^>^ با چشمای لرزون به پسر روبروش نگاه کرد اما در کمال ناباوری شخص روبروش استاد فرهمند مغرور و البته جذاب بود سرشو به پایین انداخت وبدون تعلل به سمت پله های نمیه ساخت ساختمان رفت اما سرعت اوا کجا و استاد کجا اوا بلاخره به دام استادافتاد و فرهمند مجبورش کرد که سرشو بالا بگیره و نگاهی به صورت اشنای اوا انداخت و فهمید این همان دانشجوی شیطونو غد کلاس اخمای فرهمند توی هم رفت و اوا رو مجبور به توضیح دادن کرد و شروع کرد به باسو خاس کردن اوا به ناچار و باتردید شروع کرد به حرف زدن ... فرهمند که حالا فهمیده بود این دختر حتی جایی واسه رفتن نداره اونو به خونه ی خودش برد و با اولیین قدمی که اوا به خونه ی استاد گذاشت سرنوشت طوری تقدیرشو به فرهمند گره زد که اوا خبر از اون نداشت °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° https://eitaa.com/joinchat/3250651188C8e4585bc90 °•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•° رمانی هیجانی فول 💜🔮🖤 بزن لینکو 😻💫 تکست و کلیپم داریم 🥺🖇