🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸
🌸
#part_83
#همخونهی_استاد
خندیدم گفتم دقیقا منم توی آرایش کردن مهارت دارم...اخم کرد و گفت
کاری که من خیلی ازش بدم میاد؟ با عشوه گفتم پس خدا رو شکر که تو نه بابابی نه داداشمی نه داییمی و نه عمومی
وای به حال زنته تو اما اون برای بار دوم توی همین امشب به چیزی رو بهم گوشزد کرد که هاج و واج موندم
- اما الان که شوهرتم...
خجالت زده لب گزیدم و اون با خنده و به سقف خیره شد
و گفت
فکر کنم شاعر های مورد علاقمون با هم متفاوت باشه مثل خودش به در و دیوار نگاه کردم و گفتم آره معلومه که تو حافظ و سعدی و مولانا دوست داری من فروغ و مشیری و سپهری به سمتم چرخید
- شعر که دوست داشته باشی چه فرقی میکنه از حافظ باشه یا فروغ مهم اینه که به دل بشینه.
حرفشو تایید کردم و ادامه داد وقتی تو فروغ دوست داری یعنی به عشق معتقدی و عشق و تجربه کردی سوالی پرسیده بود
جواب دادم فروع رو دوست دارم اما به عشق اعتقاد ندارم و تجربشم نکردم اما حافظ لحن خاصی گفت
- کسی که فروغ دوست داره اونم فروغی که تک به تک خطای شعرش پر از عشق و خواستنه نمیتونه به عشق معتقد نباشه اگرم تجربش نکردی بهت قول میدم عشق بزرگی و تجربه خواهی کرد .
خجالت کشیدم نمیدونم چرا سکوت کردم و اون دسته ای از موهامو دور انگشت شتاب داد و گفت امان از این موها که عقل از سر آدم میبره سعی کردم بهش پشت کنم و گفتم خوابم میاد دیگه بهتره بخوابیم
🌸
🌸🌸
🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸