فارِس
...
شهیدمصطفیچمران❤️:
آن وقـت هـا کـه دفتر نخست وزیـری بـود ، مـن تـازه شناخته بودمش . ازش حسـاب مـی بـردم . یک روز رفتـم خانـه شـان ؛ دیـدم پیـش بـنـد بسـته ، دارد ظرف می شـوید . بـا دخـترم رفتـه بـودم . بـعـد از ایـن کـه ظـرف ها را شست . آمد و با دخترم بازی کرد . با همان پیش بند.
روایت از : کتاب یادگاران / جلد ۱💌
➥🌱‹ @YARALII_128 ›
فارِس
اگر چه روز من و روزگار می گذرد
دلم خوش است که با یاد یار می گذرد
چقدر خاطره انگیز و شاد و رویایی است
قطار عمر که در انتظار می گذرد
یابن الحسن کجایی؟ من آمدم گدایی...💔
➥‹ @YARALII_128 ›