فارِس
آنتون ایگو ، آشپزی رمی موش سر آشپز را نقد کرده است البته می دانیم که کار یک منتقد از جهت ب
آشغال های خیلی پیش پا افتاده حتی ممکن است از نقد ما که به آنها اختصاص یافته پرمعناتر باشند ولی زمان هایی هست که یک منتقد به معنای واقعی ریسک می کند و آن ریسک در کشف چیز های جدید و دفاع از آنهاست .
فارِس
آشغال های خیلی پیش پا افتاده حتی ممکن است از نقد ما که به آنها اختصاص یافته پرمعناتر باشند و
دنیا اغلب با استعدادهایی جدید و ابداعات تازه نا مهربانانه برخورد می کند جدید ها نیاز به دوست دارند.
فارِس
دنیا اغلب با استعدادهایی جدید و ابداعات تازه نا مهربانانه برخورد می کند جدید ها نیاز به دوست دار
پدر موش سرآشپز به فرزندش رمی می گوید : انسان دشمن است . و طبیعتی بر ضد ما موش ها دارد . رمی در اینجا ناچار می شود که بین خانوده و هدفش یکی را انتخاب کند .
فارِس
پدر موش سرآشپز به فرزندش رمی می گوید : انسان دشمن است . و طبیعتی بر ضد ما موش ها دارد . رمی در
موش سرآشپز به پدرش جواب می دهد :طبیعت یعنی تغییر . اون بخشیش که ما میتونیم روش تاثیر بذاریم و از زمانی تصمیم بگیریم زندگی آغاز میشه
فارِس
موش سرآشپز به پدرش جواب می دهد :طبیعت یعنی تغییر . اون بخشیش که ما میتونیم روش تاثیر بذاریم و
در طول فیلم ، کاراکتر اصلی انیمیشن راتاتویی یعنی رمی ،موش آشپز را می بینیم سوار بر ذهن و تعقل یک انسان شده است و قدرت او را تحت اختیار دارد
.
فارِس
باورم نمیشد ! قرار است بروم دیدن ارباب، قرار است بروم دیدنِ سقا، وسایلم را جمع می کردم با اشک شوق ..
اندفعه گفتن:
بعد از صبحانه،
صبحانه را خورده نخورده آماده شدم.
راه افتادیم..
دل توی دلم نبود بعض گلویم را گرفته بود!
راه طولانی نبود ولی برای من طولانی گذشت-
قد یک عمر...
بالخره،،،،
رسیدیم حرم
حالم دگرگون بود پاهایم شل شده بود چشم هایم مات و مبهوت گنبد را نگاه میکرد!
عجب حسِ نابی بود🍃.
میشگونی خودم را گرفتم تا ببینم خوابم یا بیدار??
آیییی . . .
همانجا سجده شکر بجای آوردم.
چشمانم پر بغض بود و از گریه کردن جلوی پدر و مادرم خجالت میکشیدم.
ایران که نبود !
خانه خودمان که نبود بتوانم دور از پدر و مادرم بشینم و خلوت کنم ! بنابراین باید تا آخر کنار پدر و مادرم می ماندم .
میدانستم مادرم خوشش نمی آید از این کارها اما مداحی گذاشتم و تا جایی که میشد صدایش را کم کردم و همینجوری مات و مبهوت زل زده بودم به گنبد.
گوشه ای روی فرش توی حیاط نشسته بودیم تا بعداز اینکه نماز خواندیم برویم زیارت ضریح.
چنددقیقه گذشت و دیگر روی پای خودم بند نبودم !
کاش می شد اینجا آزادانه زیارت میکردم. هرجا که میخواستم می رفتم و تا هرکی که میخواستم میماندم!
مداحی را قطع کردم و پاشدم و دورکعت نماز خواندم.
رفتیم که برویم ضریح را زیارت کنیم .
چقدر شلوغ بود !
خودمان را به زور رساندیم به ضَریح !
دیگر واقعا گریه ام گرفت ...
ضَریح را محکم چسبیدم و زار زدم!!!؛
گریه میکردم جوری که خودم هم باورم نمیشد انقدر اشک داشته باشم.
صدای مداحی به علی بگو آقاجون حواست به منم باشه با صدای بلند توی سرم پخش میشد؛
و من هم مثل نوزادی که تازه بدنیا آمده باشد فقط اشک میریختم!...
بعداز حرم آقا دوباره برگشتیم هتل و من مثل جن زده ها با دو چشم گرده شده و پف کرده و سرخ به حرم و حالِ خودم فکر میکردم!
وقتی برگشتیم مثل افسرده ها بودم ولی باز جای امید داشت که این دفعه
دفعه اول و آخرم نیست...!
🕌🌿
#رویایِ_حرم
#ادامه_دارد ..
➥𝔂𝓪𝓻𝓪𝓵𝓲𝓲_128
enc_16221007987512988604537.mp3
4.36M
بهعلیبگوآقاجون🥀💔.
#مداحی
|مجتبیرمضانی|
𝔂𝓪𝓻𝓪𝓵𝓲𝓲_128
#کلام_بزرگان✨
از آیت الله بهجت(ره) پرسیدند : برای بیماری ها چه کنیم؟ فرمودند :خداوند متعال کپسولی درست کرده است که تمام ویتامینها در آن است آن هم کپسول صلوات است .
➥𝔂𝓪𝓻𝓪𝓵𝓲𝓲_128