eitaa logo
🕌ايران فانوس:فرهنگی‌مذهبی‌خبری‌داستان لطيفه🕌
166 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
1.4هزار ویدیو
38 فایل
👈انعكاس مطالب مذهبی، فرهنگی، خبری، داستان، لطيفه و ... 📚منابع: قرآن، روايات و احاديث معصومين، روزنامه‌ها و رسانه‌ها 📩ارسال پيامها، نظرات، پيشنهادات، انتقادات: 09359871188 @h2irankhah آیدی @gmail.com" rel="nofollow" target="_blank">h2irankhah@gmail.com ايميل 🌻ارادتمند شما: حبيب اله ايرانخواه💐
مشاهده در ایتا
دانلود
✅📢حکایت عبدالله دیوونه: یک داستانی بسیار زیبا و منقلب کننده📢 اسمش عبدالله بود . .اما تو شهر معروف بود به عبدالله دیوونه همه میشناختنش! مشکل ذهنی داشت وضع مالی درست و حسابی نداشت زوری خرج شکم خودش و خانمش رو میداد 👈تو شهر این آقا عبدالله دیوونه، یه هیئتی بود که هر هفته، خونه یکی از خادمای هیئت برگزار می شد نمیدونم کجا و چطور، ولی هرجا این هیئت بود عبدالله دیوونه هم تو اون هیئت شرکت می کرد . . 👌یه شب بعد از مراسم، مسئول هیئت اعلام کرد که برای هفته بعد بانی نداریم ، هرکس میخواد هفته بعد هیئت خونه اش باشه بگه تا اعلام کنیم دیدن عبدالله دیوونه بلند شد نمیتونست درست صحبت کنه ، به زبون خودش میگفت . . . حسین حسین خونه ما همه تعجب کردند مسئول هیئت گفت: آخه عبدالله، تو که خرج خودت و خانمت رو به زور میدی ، چه جوری می خواهی خرج هیئت رو بدی عبدالله دیوونه ناراحت شد به پهنای صورت اشک می ریخت و میگفت حسین حسین خونه ما. . بعد کلی گریه و اصرار، قبول کردند حسین حسین خونه عبدالله باشه . . اومد خونه به خانمش گفت ، خانمش عصبانی شد، کتکش زد . . گفت عبدالله، تو پول یه چایی رو نداری خونه هم که اجاره ست ... !! ⁉️چه جوری حسین حسین خونه ما باشه گفت عبدالله، من نمیدونم تا هفته دیگه، میری کار میکنی و پولِ هیئت رو در میاری . . وَ اِلا خودِت رو هم از خونه میندازم بیرون عبدالله قبول کرد از فردا صبح رفت دنبال كار اما از آنجايی كه معروف بود تو شهر و همه او رو میشناختنش، کسی کار بهش نمیداد پیش هرکس می رفت، هی میگفت آقا، حسین حسین قراره خونه ما باشه اما قبول نمیکردن کار بهش بدهند روز اول گذشت، روز دوم گذشت... تا روز آخر خانمش گفت: عبدالله، امرزو روز آخره، تا شب فقط وقت داری پول مراسم رو جور کنی، پول آوردی آوردی، نیاوردی در رو به روي خودت و هیئت باز نمی کنم . . 😭عبدالله دیوونه راه افتاد تو شهر، هی گریه میکردُ میگفت حسین حسین خونه ما وقتي از همه جا و همه كس نااميد شد، از شهر خارج شد ، سر به بيابون گذاشت بیرون از شهر، یه آقای بزرگواری جلوش رو گرفت، سلام کرد، گفت عبدالله، کجا داري ميري؟ مگه قرار نبود حسین حسین خونه شما باشه؟! 😭عبدالله گریه اش بيشتر شد ماجرا رو برای اون آقای بزرگوار تعریف کرد... آقا بهش گفت ناراحت نباش، برو بازار فرش فروشا، حجره حاج اکبر بگو یابن الحسن سلام رسوند و گفت امانتیِ منو بهت بده، امانتی رو بگیر، ببر بفروش و خرج حسین حسین خونه ات رو بده 👌عبدالله خیلی خوشحال شد دوید سمت بازار فرش فروشا به هرکی میرسید با خوشحالی میگفت حسین حسین خونه ما . . حسین حسین خونه ما رسید به مغازه حاج اکبر گفت: یابن الحسن سلام رسوند و گفت امانتی منو بده ! حاج اکبر برق از سرش پرید، عبدالله دیوونه و یابن الحسن!!! گریه اش گرفت، چشمای عبدالله رو بوسید ، صورتش روبوسید..و امانتی یابن الحسن رو بهش داد رفت تو بازار فروخت و با خوشحالی دوید سمت خونه، نمیدونست گریه کنه یا بخنده، فقط می دوید و میگفت حسین حسین خونه ما وقتی رسید به خونه، شب شده بود. . سریع پول رو داد به خانمش خادمای هیئت اومدند کمک کردند خونه و وسایل پذیرایی رو آماده کردند چه هیئتی شد اون شب آره عزیزان، اون شب صاحب عزایِ واقعی این مجالس یعنی یابن الحسن، نه تنها خرج اون شب هیئتِ خونه ی عبدالله دیوونه رو داد بلکه هزینه مراسم 100 شب رو به او داد عبدالله دیوونه، درسته که دیوونه بود اما نه دیوونه ی واقعی ، او دیوونه و عاشق امام حسن و بچه های امام حسین بود میخوام بگم یابن الحسن تو حواست به عبدالله بود حواست بود که خرج هیئت رو نداره اینجوری هواشو داشتی آقاجان، حتما حواست هست، خیلی از نوکرا هستند که اونا هم دوست دارند مانند عبدالله دیوونه برای امام حسین مجلس بگیرند اما پولش رو ندارند، خیلی ها هستند که دلشون برای شش گوشه ابی عبدالله تنگه شده ، اما هزینه اش رو ندارند آقاجان ، امشب یک عنایتی کن و مشکل این عزیزان را هم حل بفرما آجرک الله یاصاحب الزمان 🌼🌸🍀🍁🍀🌸🌼 📡🆔 @IranFanoos