eitaa logo
🌹ڪانال مدافعان حرم🌹
5.9هزار دنبال‌کننده
23.8هزار عکس
22.3هزار ویدیو
228 فایل
صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پر کشیدن پرستو شدن 📞ارتباط با خادم کانال 👇👇 @diyareasheghi
مشاهده در ایتا
دانلود
یک عنصر آمریکایی در لفافه میگوید هر که در ایران اغتشاش کند ما کمکش میکنیم؛ احمق‌ها بوی کباب شنیدند! *ملت ایران هر کسی را که مزدوری آمریکا را در این زمینه قبول بکند، در زیر گام‌های خود لگدمال خواهد کرد* ۱۴۰۳/۱۰/۲ ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
حالا این رو کی برای احمق‌ها راه انداخته؟ ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ مهربان‌ترین مادر 👈 تا ابد مدیون محبت تو‌ایم یا فاطمه(س) ▫️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
چرا CNN نمی‌گوید فرد حمله‌کننده به بازارچه کریسمس آلمان، تروریست ضد مسلمان و طرفدار صهیونیست است؟ 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
12.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 | روایت حاج قاسم از بوسه بر کف پای مادر 🔹فیلمی از ابراز محبت و گفت‌وگوی زیبای حاج قاسم سلیمانی با مرحوم فاطمه سلیمانی مادر ایشان 🌸بازنشر به‌مناسبت ولادت حضرت فاطمه ❤️ 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
14.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ دستورالعمل پیامبر(ص) به حضرت زهرا (س) 👤حجت الاسلام میرهاشم حسینی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ کنایه محمود کریمی به علی رضوانی: من برای خانوم کادوی روز زن خریدم ولی شما در اصلش گیر هستی و هنوز به نصیحت حاج قاسم برای ازدواج عمل نکردی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
️نقش انگشتری حضرت آیت الله خامنه ای در دیدار امروز با عبارت «علی مع الحق» 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥رهبر انقلاب، صبح امروز: ما اگر یک روزی بخواهیم اقدام بکنیم، احتیاج به نیروی نیابتی هم نداریم 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
بیانات رهبر انقلاب در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام - Khamenei.ir.mp3
16.08M
⭐️ بشنوید | صوت کامل بیانات صبح امروز رهبر انقلاب در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام. ۱۴۰۳/۱۰/۲ 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨🎥فتنه‌های این روزها کاملاً مثل فتنه‌ های زمان پیامبر است ... آیت الله میرباقری ▪️ڪانال مدافعان حـــــرم 🌐 @Iran_Iran https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
💌 داستان عاشقانه و دنباله دار 💟 مدتی صبر کردم. بهار آمد و سال نو آغاز شد. مجدداً با خانواده ام درباره ی فاطمه حرف زدم. اما باز هم به شدت با مخالفتشان مواجه شدم. اصرار من و مخالفت آنها فایده ای نداشت. تغییری در نظر هیچ کداممان رخ نمی داد. تصمیم گرفتم بدون اینکه به پدر و مادرم بگویم تنها به خواستگاری فاطمه بروم. روز پنجم عید بود. به محمد زنگ زدم و اجازه خواستم. گفت خبر می دهد. فردایش زنگ زد. بعد از اینکه قرار گذاشتیم تازه گفتم که بدون پدر و مادرم می آیم. حس کردم میخواست قرار را به هم بزند، اما توی رودربایستی ماند و چیزی نگفت. روز قرار رسید. صبحش به آرایشگاه رفتم و سر و رویم را مرتب کردم. پدر و مادرم مشغول دید و بازدید بودند و کسی خانه نبود. با خیال راحت آماده شدم، کت و شلوار رسمی ام را پوشیدم. کمی استرس داشتم. حرکت کردم و رفتم. سر کوچه پارک کردم. بعد از اینکه قیافه ام را در آینه ی ماشین چک کردم، پیاده شدم و گل و شیرینی را از صندلی عقب برداشتم. آرام آرام حرکت کردم تا به درشان رسیدم. دل توی دلم نبود. زنگ زدم، محمد در را باز کرد و با خوشرویی از من استقبال کرد. موقع روبوسی خندید و در گوشم آهسته گفت : «ماشالا خوشتیپ! » مادرش روی ایوان به استقبالم آمده بود. بعد از سلام و احوالپرسی گل و شیرینی را به محمد دادم و وارد شدم. محمد و مادرش یک طرف نشستند و من مقابلشان دو زانو نشستم. مادرش سر حرف را باز کرد و گفت : _ اون روز خیلی زحمتت دادیم پسرم. مارو رسوندی تا ترمینال. خدا خیرت بده. + خواهش میکنم. وظیفم بود. _ محمد خیلی ازت تعریف می کنه. بارها ذکر خیرتو پیش ما گفته. من فکر می کردم با خانواده تشریف میارین. البته محمد گفته بود شاید تنها بیای. من و محمد زیر چشمی همدیگر را نگاه کردیم. گفتم : + والا یکم درگیر بودن. حالا ایشالا بعدا مزاحمتون میشیم. _ انشاالله که خیره. بلند شد و به سمت آشپزخانه حرکت کرد. محمد هم به بهانه ی بردن جعبه ی شیرینی پشت سرش رفت. بعد از چند دقیقه با سینی چای وارد سالن شدند. محمد با چای و شیرینی از من پذیرایی کرد. کمی از درس و دانشگاه حرف زدیم. نیم ساعتی از ورودم می گذشت و خبری از فاطمه نبود. وقتی که چایم را نوشیدم محمد استکان ها را جمع کرد و به آشپزخانه برد. سرم را پایین انداخته بودم. اندکی گذشت. نیم نگاهی به سمت آشپزخانه انداختم. هنوز سرم را کامل بلند نکرده بودم که دیدم محمد می آید و فاطمه هم پشت سرش. بلند شدم و بدون اینکه نگاهش کنم سلام کردم. سرم پایین بود و گلهای چادرش را که روی زمین کشیده می شد دنبال می کردم. بعد از اینکه کنار محمد و مادرش نشست من هم سر جایم نشستم. جو سنگینی بود. محمد سکوت را شکست و گفت : _ من توی این یک سالی که با رضا دوستم هیچ بدی ازش ندیدم. با اینکه میدونم از خیلی جهات تحت فشار بود ولی پای اصولی که فکر می کرد درسته ایستاد. بنظرم این برای یه مرد از همه چیز مهم تره. ولی به خودشم گفتم. موانعی که سر راهش قرار دارن خیلی زیادن. مادرش خطاب به من گفت : _ ببین پسرم محمد سربسته درباره ی شرایط زندگی و خانواده ی شما یه چیزایی به من گفته. میدونم که خانوادت مخالف تصمیمت هستن و برای همینم امروز نیومدن. وقتی هم که بهم گفت شاید امروز تنها بیای حدس میزدم که نتونستی پدر و مادرتو راضی کنی. اینکه انقدر جرات به خرج دادی و تنهایی اومدی جلو برای من خیلی با ارزشه. ولی شما که نمیتونی خانوادتو بذاری کنار. نه من و نه بچه هام دلمون نمیخواد چنین اتفاقی بیفته. اینکه خواستیم بیای اینجا برای این بود که دوست نداشتم با برخورد تند یا غیر منطقی برنجی. گفتم بیای تا بشینیم رک و پوست کنده حرف بزنیم. عرق پیشانی ام را با دستمال کاغذی پاک کردم. سعی کردم محکم باشم. گفتم : _ من برای خانوادم احترام زیادی قائلم. اما از خیلی جهات با اونا فرق دارم. نه افکارمون و نه اعتقاداتمون مثل هم نیست. میدونم هم خانواده ی خودم و هم شما و محمد مخالفین، ولی من با اجازه ی شما میخوام با دخترتون حرف بزنم و نظر خودشونو بپرسم. مادرش نگاهی به فاطمه کرد و گفت : _ دخترم اگه خودت مایلی برین صحبت کنین. محمد که انتظار شنیدن این حرف را نداشت چشمهایش درشت شد اما چیزی نگفت. مشخص بود احترام زیادی برای حرف مادرش قائل است. فاطمه بعد از چند ثانیه گفت : _ از نظر من موردی نیست. بعد از آن همه مخالفت و نا امیدی شنیدن همین جمله کافی بود تا دوباره انرژی بگیرم. از اینکه فهمیدم او هم دلش میخواهد با من صحبت کند خوشحال بودم. از محمد و مادرش اجازه گرفتم، بلند شدم و پشت سر فاطمه حرکت کردم... 🖊 نویسنده: فائزه ریاضی تعجیل در ظهور حضرت مهدے عج 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
44.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 صحبت های های شنیدنی مادر بزرگوار ۳ شهید دفاع مقدس در دیدار با معاون رییس جمهور و رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران 🔻همزمان با ولادت با سعادت حضرت فاطمه (س) و روز مادر ، سعید اوحدی معاون رییس جمهور و رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران با حضور در منزل شهیدان باقری زند با مادر این سه شهید بزرگوار دیدار و گفتگو کرد .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠روایت یک تجربه گر مرگ موقت از لحظه ای که در برزخ مرگ را درک کرد زندگی پس از زندگی 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
21.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ طنین نوای «حسین علیه‌السلام» در حسینیه امام خمینی، توسط مداح اهل‌بیت آقای محمد جنامی در جریان دیدار امروز. ۱۴۰۳/۱۰/۲ 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
🔹خداوندا مرا پاکیزه بپذیر، آن چنان که شایسته دیدار تو باشم 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
🌹 لایق وصل تو که من نیستم اذن به یک لحظه نگاهم بده 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️گریه‌های مادر رئیسی 🔹بعد از درگذشت پسرم، کسی به سراغم نیامده... 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅ سرانجام انگشتر فیروزه‌ای که قرار بود به شهید نصرالله برسد 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
31.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ چرا محل قبر حضرت فاطمه‌زهرا (س) مخفی و نامعلوم ماند؟! "خلاصه‌ای از زندگی حضرت زهرا از کودکی تا ازدواج و شهادت ایشان" ✅ 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
📢 کشف گور دسته جمعی از زمان صدام ◀️ رسانه‌های عراق از کشف گورهای دسته جمعی مربوط به زمان حکومت صدام حسین در منطقه الشخیه در صحرای سماوه خبر دادند. 🌐 @Iran_Iran 🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran