زندگی ایرانی 🇮🇷
🌺 قبل خواندن این متن برای مادربزرگتان، اگر آسمانیست یک صلوات هدیه کنید و اگر در قید حیات است، برای سلامتی اش دعا کنید، در اولین فرصت دستش را ببوسید و در آغوشش بگیرید.
آخرین باری که بغلش کردم هشت سال پیش بود. از درد شانه هایش گله داشت اما موقع خداحافظی که شد؛ محکم تر از همیشه بغلم کردم.
دردش گرفت؛
فهمیدم، اما نه او به روی خودش آورد نه من. زور دلبستگی اش انگار بیشتر از درد بود.
بی اختیار نفس عمیقی کشیدم؛ ریه هایم پر شد از عطر تنش. #خداحافظی کردم. از خانه ی کوچکش زدم بیرون.
آن روزها بین روزمرگی هایم آنقدر دست و پا می زدم که همین سرزدن های دیر و دور هم به خیالم بس بود.
رفت تا دو سه ماه بعد...
دیدار بعدیمان، شانه هایش دردی نداشت؛ این بار من بودم که تمام وجودم درد بود.
مادر بزرگ رفته بود؛ مادر بزرگ هشت سال است که رفته است...
هشت سال است که یاد آن مکث چند لحظه ای محکم در آغوشش دیوانه ام می کند.
«مادربزرگ ها از نوه هایشان انرژی می گیرند برای زندگی» ...
برای #مادر_بزرگ ها فرقی نمی کند ؛
محبتت را با یک لبخند بریزی به جانشان،
یا با آغوشی محکم با مکث طولانی.
مادر بزرگ ها از انرژی جوانی نوه هایشان جان تازه می گیرند ،برای امید به زندگی...
برای چند روز بیشتر بودن کنار بچه هایشان.
سپاس از همرسانی تان 😊🙏🏻👈 zendegiirani.ir/?p=728
#فاطمیه
@iranizendegi