eitaa logo
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
405 دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
6هزار ویدیو
16 فایل
من عاشق شهادت هستم و پیرو ولایت امام خامنه ای شهید حاج قاسم سلیمانی خادم الشهدا همه ثوابی که از مطالب این کانال قسمت بنده حقیر شود را تقدیم روح مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی میکنم انشاالله دست ما را هم بگیرد. @ya_hussein_s_adrekni
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 به دنبال عملیات سرنوشت ساز نیروهای در محورهای مختلف کردستان و همزمان با تشکیل تیپ ویژه شهدا که فرماندهی آن برعهده شهید ناصر کاظمی بود، کاوه به عنوان فرمانده عملیات تیپ انتخاب شد. 🔰هنوز مدت کوتاهی از فعالیت محمود در این مسؤولیت که با آزادسازی بسیاری از مناطق کردستان همراه بود، نگذشته بود که آوازه تیپ ویژه شهدا آنچنان ضد انقلاب را متحیر ساخت که بکلی روحیه خود را از دست داد تا آنجا که در مقابل هر یورش رزمندگان اسلام، فرار را بر قرار ترجیح می‌داد و می‌دانست که مقاومت در مقابل این یگان، جز خسارت و نابودی، ثمری نخواهد داشت. 👌آزادسازی سد بوکان و جاده47 کیلومتری آن، آزادسازی جاده صائین دژ به تکاب، پاکسازی منطقه کیله و آشنوزنگ، آزادسازی محور استراتژیک پیرانشهر به سردشت، که به عنوان مرکزیت و نقطه ثقل ضد انقلاب به شمار می‌آمد و منجر به انهدام مرکز رادیویی آنها و فتح ارتفاعات مهم مرزی منطقه آلواتان و آزادسازی زندان دوله‌تو و هلاکت بیش از750 نفر از ضد انقلاب گردید، از جمله نبردهای تهاجمی بود که توسط محمود کاوه و همرزمانش در تیپ ویژه شهدا طرح‌ریزی و اجرا گردید. 😊تعداد عملیاتی که کاوه علیه ضد انقلاب فرماندهی کرده، آنقدر زیاد است که ذکر نام تمامی آنها در این مختصر میسر نیست. @iranjan60 🔸 قسمت هفتم فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 🕊پس از شهادت سرداران رشید اسلام شهیدان ناصر کاظمی، محمد گنجی‌زاده و محمد بروجردی، در خرداد 62 کاوه رسماً به فرماندهی تیپ منصوب گردید. 🌷محمود در سمت فرماندهی نیز با تلاشی همه جانبه، برای آموزش، سازماندهی و آماده‌سازی نیروها از هیچ کوششی دریغ نمی‌ورزید. ✅بنا به صلاحدید فرماندهی محترم سپاه در تاریخ 62.09.24 تیپ ویژه شهدا مأموریت یافت تا در عملیات برون مرزی والفجر 2 که در منطقه حاج عمران انجام پذیرفت، شرکت نماید. 👌در این عملیات، کاوه با فرماندهی صحیح، اهداف از پیش از جمله ارتفاعات 2519 را با موفقیت به تصرف درآورد. @iranjan60 🔸 قسمت هشتم فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 🔰همزمان با عملیات والفجر ۴ مأموریت پاکسازی محور سردشت از لوث وجود ضد انقلاب (دموکراتها و منافقین) به تیپ ویژه شهدا واگذار شد. رزمندگان غیور و سلحشور تیپ، ضمن تسلط بر ارتفاعات مرزی کوه سیر، قوری، تالشور روستای اسلام آباد، مرکز رادیویی منافقین و مقر دموکراتها را تصرف کردند. 🌷تیپ ویژه شهدا به فرماندهی محمود کاوه در سال ۶۳ در عملیات بدر همراه با سایر یگانهای سپاه با دشمن تا دندان مسلح جنگید و در تاریخ ۶۴.۰۴.۲۳ در عملیات قادر (همراه با یگانهایی از ارتش جمهوری اسلامی) در جبهه شمالی سیدکان عراق، باعث برهم زدن آرایش نظامی دشمن گردید. ✅همچنین در منطقه عملیاتی والفجر ۹ که در منطقه چوراته عراق انجام گرفت در انهدام قوای دشمن و آزادسازی بخشی از خاک آنان، نقش مؤثری داشت. @iranjan60 🔸 قسمت نهم فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 👌صفات ارزنده و ویژگیهای ایمانی، باعث شد که محمود، تمام وجود خود را وقف انقلاب کند. ✨با اهمیتی که کردستان برای نظام نوپای اسلامی داشت، خود را معرفی کرد. روحیه والا و انساندوستی او به قدری در اطرافیان اثر گذاشته بود که با وجود تبلیغات سوء دشمنان و ایجاد جو علیه او و یگان تحت امرش، هنگامی که به درجه رفیع شهادت نائل آمد، مردم مهاباد با در تشییع پیکر پاک و مطهرش بر سر و سینه می‌زدند، می‌ریختند و ضد انقلاب را نفرین می‌کردند. @iranjan60 🔸 قسمت دهم فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 ✨الهام از سخن خداوند در قرآن که در وصف مؤمنان می‌فرماید :«اشداء علی الکفار و رحماء بینهم» در قلب مردم و نیروها جای گرفته بود، چرا که هیچ انگیزه‌ای جز خدمت به انقلاب و احیای ارزشهای الهی نداشت. 🌹کاوه در عین حال که تمام اوقات شبانه روزش را برای به کار می‌بست، از پرداختن به تکالیف دینی و انجام مستحبات نیز غافل نبود. 😍او از مروجین بود و با عشق خالصانه به اسلام و مکتب، آیات جهاد را تلاوت می‌کرد و در صحنة جنگ و مقاتله با دشمنان، آن را در عمل تفسیر می‌نمود. روحیه اطاعت‌پذیری و ولایت‌مداری، هوش سرشار، چابکی در عملیات‌ها، مسلح بودن به سلاح تقوا و اخلاق حسنه، شجاعت و بی‌باکی، ساده زیستی و صمیمیت با نیروها از جمله ویژگیهای شخصیتی آن شهید والامقام است. @iranjan60 🔸 قسمت یازدهم فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 با این که در مقابله با ، سازش ناپذیر، جسور و با شهامت بود، اما با نیروهای تحت امر خود، برخوردی بسیار متواضعانه و توأم با صفا و داشت؛ تواضع او سبب شده بود که محبوبیت خاصی در بین نیروها کسب نماید. ❤️تا آنجا که بر قلب نیروهای بسیجی و سپاهی فرماندهی می‌کرد. 😍او مصداق بارز تلفیق «محبت» و «قاطعیت» در امر فرماندهی نظامی بود. روزی یکی از نزدیکان وی به منطقه آمده بود، یکی از برادران تقاضا کرد که کار مناسبی به او محول کند؛ شهید کاوه پاسخ داد : «همه بسیجی‌ها فامیل من هستند» @iranjan60 🔸 قسمت دوازدهم فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 کاوه همیشه راهگشای عملیات بود؛ هرجا که کار گره می‌خورد، حضور او کارگشا بود و هرکجا که از عزم و اراده رزمندگان کاسته می‌شد، اراده پولادین او به همگان، روحیه‌ای تازه می‌بخشید. 👌همیشه برای این که بتواند عملیات را بهتر هدایت کند، پیشاپیش حرکت می‌کرد. با این که بارها در صحنه‌های عملیاتی مجروح شده بود، ولی همیشه قبل از بهبودی، به منطقه بازمی‌گشت. حتی در برخی مواقع، نیروها او را با سر و بدن باندپیچی شده می‌دیدند که در میانشان حاضر می‌شد و آمادة پذیرش مأموریت و اجرای عملیات بود. 🍃🌸سرتیپ فرمانده لشگر ۲۳ نوهد، می‌گفت : «اگر در دنیا یک چریک پاکباخته و دلباخته به اسلام و حضرت امام «قدس سره» وجود داشته باشد، محمود کاوه است و هر رزمنده‌ای که بخواهد خوب پخته و آبدیده شود، باید به تیپ ویژه شهدا، پیش او برود.» @iranjan60 🔸 قسمت سیزدهم فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 محمود دارای فضایل اخلاقی ویژه‌ای بود. وی انجام کار خالصانه و بی ریا را سرلوحه زندگی خود قرار داده بود. عموماً کم سخن می‌گفت و بیشتر عمل می‌کرد. 👌همواره سعی می‌کرد وحدت ارتش و سپاه حفظ شود، نیروهای ارتش نیز این را خوب می‌دانستند. این خصال و روحیات فرماندهی محمود، تیپ ویژه شهدا را به آنجایی رساند که درباره این یگان و شهید کاوه می‌فرمایند: " که فرماندهی‌اش را ایشان برعهده داشتند، یکی از واحدهای کارآمد ما محسوب می‌شد؛ او در عملیات گوناگون شرکت داشت و کارآزموده‌ی میدان جنگ شده بود. از لحاظ نظم، اداره واحد، مدیریت قوی، دوستی و رفاقت با عناصر لشگر، از لحاظ معنوی، اخلاق، ادب، تربیت، توجه و ذکر، یک انسان جوان اما برجسته بود. این جوان (شهید کاوه) جزو عناصر کم نظیری بود که او را درصدد خودسازی یافتم، حقیقتاً اهل خودسازی بود، هم خودسازی معنوی و اخلاقی و تقوایی و هم خودسازی رزمی." @iranjan60 🔸 قسمت چهاردهم فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 اسمش برای درآمد. اما نمی رفت. مادرش دوست داشت محمودش حاجی بشه. پرسید: خب مادر چرا نمی ری؟ گفت: اگر من برم و برگردم ببینم توی همین مدت حمله کرد، یک عده رو کشته، یه جاهایی را گرفته، که نبودن من باعث این ها شده، چی دارم جواب بدم؟ جواب این بچه ها رو کی می ده؟ @iranjan60 🔸 قسمت پانزدهم فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 خاطره ای به نقل خدا را سپاسگذاریم که توفیق دست داد تا شما عزیزان لشگر ویژه ی شهدا را در مقرتان زیارت کردم آرزویی بود و یاد نیکی از شماها در دل ما،‌ در زمان اوایل تشکیل این تیپ و لشگر. هرچه ما شنیده بودیم تعریف و تمجید و ستایش قهرمانی ها و شجاعتهای این لشگر بود. البته حقیقتا با همه دل عرض می کنم جای این شهید عزیزمان خالی است. 🍃🌷شهید محمود کاوه و همه ی شهدا، چه سرداران و چه بقیه ی برادرانی که به رسیده اند؛ اما خوب بعضی ها را انسان از نزدیک می شناسد، فضایل آنها را می داند، ‌ارزشهایی را که گاهی در یک انسان، در یک جوان جمع شده از نزدیک لمس می کند و ای عزیزان محمود کاوه از این قبیل بود. در او ارزشهایی بود که برای یک جوان مسلمان ایده آل بود... 👌فراموش نمیکنم همین شهید محمود کاوه بچه ای بود، پدرش دستش را می گرفت، او را به مسجدی که من آن جا صحبت می کردم و می گفتم می آورد، جوانها پرواز کردند و ما ماندیم ( گریه رهبر و حضار)😭 بچه ها بزرگ شده اند. 💔😔قدر آنها را بدانیم.‌ کم سعادتی ماست،‌ ما که به اصطلاح پیشکسوت آنها بودیم ماندیم، همچنان در لجن و در عالم ماده. @iranjan60 🔸 قسمت شانزدهم فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 🍃🌹محمود در کلام یک لشکر را یک جوان بیست و چهار ـ پنج ساله اداره می کند، در حالی که در هیچ جای دنیا، افسری به این جوانی پیدا نمی شود که یک لشکر را اداره کند. چند صد نفر یا چند هزار تا انسان را این رهبری می کند، در کجا؟ ⚠️نه در مسافرت به سوی فلان زیارتگاه یا فلان ییلاق، ‌در میدان جنگ، زیر آتش، ‌در مقابله با تانک های دشمن با وجود آن همه مانع یک جوان بیست و چند ساله، چند هزار آدم را شما می بینید دارد هدایت می کند؛ با سازماندهی می برد جلو، ‌خط را می شکند، را تار و مار می کنند، هم می گیرند، منطقه هم اشغال می کنند و مستقر می شوند. 👌پس نظامیگری هم در معجزه گری انقلاب و سازندگی انقلاب وجود دارد، نه تنها معنویت؛ ‌اما بالاتر از نظامیگری این معنویت و تقوای جوانان است که آن را هم دارند.» ❤️«محمود زمان انقلاب شاگرد ما بود؛ اما حالا استاد ما شد.» @iranjan60 🔸 قسمت هفدهم فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 💍در سال 1362 با خانم فاطمه عمادالاسلامی نمود که ثمره این ازدواج و زندگی 3 ساله یک فرزند به نام زهرا هست. 🌹همسر ایشان می‌گوید : در اولین برخورد و صحبتی که با هم قبل از ازدواج داشتیم، به من گفت : من مرد زندگی نیستم، آدمی نیستم که در ستاد بنشینم. من مرد جبهه ام، حتی اگر جنگ ایران و عراق تموم بشه باز در لبنان یا در جای دیگر به مبارزاتم ادامه خواهم داد. من فکر میکنم پاسداری که در ستاد بنشیند و در جبهه حضور پیدا نکند نیست. تنها از شما می‌خواهم که مرا درک کنی و زمانی که اسلحه ام به زمین افتاد، شما وار راهم را ادامه دهید. 📸دختر شهید و لباسی که به اندازه اش از لباس پدر کوچک کردن @iranjan60 🔸 قسمت هجدهم فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 🔹گفتم : اصلا چرا باید این قدر خودمون رو زجر بدیم و پسته بشکنیم، پاشیم بریم بخوابیم. با وجود این که او هم مثل من تا نیمه شب کار می کرد و خسته بود، گفت : نه، اول اینا رو تموم می کنیم بعد می ریم می خوابیم؛ هرچی باشه ما هم باید اندازه خودمون به بابا کمک کنیم. 👌یادم هست محمود مدام یادآوری می کرد: ⛔️نکنه از این پسته ها بخوری! اگه صاحبش راضی نباشه، جواب دادنش توی اون دنیا خیلی سخته. اگر پسته ای از زیر چکش در می رفت و این طرف و آن طرف می افتاد، تا پیداش نمی کرد و نمی ریخت روی بقیه پسته ها، خاطرش جمع نمی شد. موقع حساب کتاب که می شد، صاحب پسته ها پول کمتری به ما می داد؛ محمود هم مثل من دل خوشی از او نداشت ولی هر بار، ازش رضایت می گرفت و می گفت : آقا راضی باشین اگه کم و زیادی شده. @iranjan60 🔸 قسمت نوزدهم فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 فهمیدیم عده ای تو مجلس عروسیشان، علاوه بر انجام کارهای ناشایست، برای مردم هم ایجاد کرده اند. محمود سریع یک گروه از بچه های را فرستاد آنجا که چند نفری را که مست بودند، گرفتند و آوردند. ⏳مدتی گذشت تا آقای معصوم زاده برای هر کدامشان یک حکم صادر کرد. یکی از مجرمان، مردی بود که فروشگاه لوازم یدکی داشت و ما مشتری دائم اش بودیم؛ مدام می گفت: من بهتون خدمت می کنم، لوازم براتون می خرم، ببخشید. همه می دانستند محمود این جور وقت ها ملاحظه ها را نمی کند. برای همین گفت: بخوابانید، شلاقش را بزنید. 🤔به خاطر دارم یکی دیگر از آن ها رئیس بانک بود. می گفت: به همه ی شما ها وام می دهم، هر کاری از دستم بر بیاد، براتون انجام می دم، فقط این بار رو ندیده بگیرین. 🌷محمود گفت: کسی اینجا وام و پول شما نیست، حکمی را که برات صادر شده اجرا می کنیم، نه کمتر نه بیشتر. @iranjan60 🔸 قسمت بیستم فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 یک زن و مرد آمریکائی با سگشان آمدند داخل مغازه تا بخرند. سر و وضع ناجوری داشتند. محمود نگاه پر تنفرش را دوخت به چهره کریه آن مرد؛ شکسته بسته حالیش کرد ما سیگار نداریم، بعد هم با آن ها را از مغازه بیرون کرد. 👥زن و مرد آمریکایی نگاهی به همدیگر کردند و حیرت زده از مغازه بیرون رفتند، آخر آن روزها کسی جرأت نداشت به آن ها بگوید بالای چشمشان ابروست. محمود روکرد به من و گفت: برو شلنگ بیار، باید این جا رو آب بکشیم. گفتم: برای چی؟ گفت: چون اینا مثل سگشون نجس‌اند. ، @iranjan60 🔸 قسمت بیست و یکم فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 خاطرم هست، یک روز دختر بی حجابی آمد توی مغازه، خانواده اش از آن شاه دوست های درجه یک بودند. محمود گفت: ما با شما معامله نمی کنیم، پرسید: چرا؟ گفت: چون پول شما خیر و برکت نداره. دختر با عصبانیت، با حالت تهدید گفت: حسابت رو می رسم ها! محمود هم خیلی محکم و با جسارت گفت: هر می خواهی بکنی، بکن. 😱تمام آن روز نگران بودیم که نکند مامورهای کلانتری بیایند محمود را ببرند؛ آخر شب دیدیم در می زنند. همان دختر بود، منتهی با پدرش. خودشان را طلبکار می دانستند! 🌹محمود گفت : ما اختیار مالمان را داریم، نمی خواهیم بفروشیم. حرفش تمام نشده بود که دختر با یک زد توی گوش محمود. خواست جواب گستاخی او را بدهد که پدرم نگذاشت؛ آخر اگر پای مامورین به آنجا باز می شد، برایمان خیلی گران تمام می شد؛ توی خانه نوار، اعلامیه و رساله امام داشتیم. بعد از این موضوع محمود هیچ وقت به آن ها جنس نفروخت. @iranjan60 🔸 قسمت بیست و دوم فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 ⚠️از سر شب حالتی داشت که احساس می کردم می خواهد چیزی به من بگوید، بالاخره سر صحبت را باز کرد و گفت : ❤️بابا! خبرداری که تو کردستان خیلی شلوغ کرده؟ اگه بخوام برم اون جا، شما اجازه میدی؟ گفتم: بله. اجازه می دم، چرا که نه، فرمان امامه همه باید بریم دفاع کنیم. ✔️پرسید: می دونین اونجا چه وضعیتی داره؟ جنگ، جنگ نامردیه؛ احتمال برگشت خیلی ضعیفه. با خنده گفتم : می دونم. برای این که خیالش را کنم، ادامه دادم : از همان روز اولی که به دنیا آمدی، با خدا عهد کردم که تو را وقف راه دین و حق کنم. اصلا آرزوی من این بود که تو توی این راه باشی؛ برو به پسرم. 🎈گل از گلش شگفت. خندید و صورتم را بوسید. بعدها به یکی از خواهرانش گفته بود: آن شب آقاجان، الهی اش را خوب پس داد.😍 @iranjan60 🔸 قسمت بیست و سوم فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 یازدهم شهریور ماه 1365 روح این سردار شجاع اسلام و سرباز وارسته حضرت بقیه الله الاعظم (عج) در عملیات کربلای 2 بر بلندای قله 2519 به پرواز درآمد و دل صخره و کوه، یاد و خاطره شجاعت‌های بی‌نظیر او را در خود ثبت کرد. 😔آن روز کاوه مزد جهاد را دریافت کرد و به بارگاه عز الهی فرا خوانده شد... ویژگیهای درخشنده کاوه در تمام مدت خدمتش و در تصدی مسؤلیتهای مختلف، درسی است بس بزرگ. 👌امید است با بکارگیری آنها و آراسته شدن به آن سجایای اخلاقی، خود را برای دفاع از حریم اسلام و ارزشهای متعالی آن همواره مهیا و آماده سازیم اِن شاءالله @iranjan60 🔸 قسمت بیست و چهارم فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 یازدهم شهریور ماه 1365 روح این سردار شجاع اسلام و سرباز وارسته حضرت بقیه الله الاعظم (عج) در عملیات کربلای 2 بر بلندای قله 2519 به پرواز درآمد و دل صخره و کوه، یاد و خاطره شجاعت‌های بی‌نظیر او را در خود ثبت کرد. 😔آن روز کاوه مزد جهاد را دریافت کرد و به بارگاه عز الهی فرا خوانده شد... ویژگیهای درخشنده کاوه در تمام مدت خدمتش و در تصدی مسؤلیتهای مختلف، درسی است بس بزرگ. 👌امید است با بکارگیری آنها و آراسته شدن به آن سجایای اخلاقی، خود را برای دفاع از حریم اسلام و ارزشهای متعالی آن همواره مهیا و آماده سازیم اِن شاءالله @iranjan60 🔸 قسمت بیست و پنجم فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🔸یکی از بچه‌ها به شوخی پتو رو پرت کرد طرفم. اسلحه از دوشم افتاد و خورد تو سر کاوه. کم مونده بود سکته کنم؛ سر محمود شکسته بود و داشت خون می‌آمد. 🔹با خودم گفتم: الانه که یه برخورد ناجوری با من کنه. چون خودم رو بی تقصیر می‌دونستم، آماده شدم که اگر حرفی، چیزی گفت، جوابش رو بدم. 🔸دیدم یه دستمال از تو جیبش در آورد، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون! این برخورد از صد تا سیلی برام سخت‌تر بود! 🔹در حالی که دلم می‌سوخت، با ناراحتی گفتم: آخه یه حرفی بزن، همونطور که می‌خندید گفت: مگه چی شده؟ گفتم: من زدم سرت رو شکستم، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده! 🔸همونطور که خون‌ها رو پاک می‌کرد، گفت: این جا کردستانه، از این خون‌ها باید ریخته بشه، این که چیزی نیست. ❤️چنان من رو شیفته خودش کرد که بعدها اگه می‌گفت: بمیر، می‌مردم! @iranjan60
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 🕊زمانی که برای انتقال پیکر به بالای ارتفاعات حاج عمران رفتم، آتش سنگین دشمن به طور مستقیم و غیر مستقیم بر سر نیروهای ما می‌ریخت، چرا که دشمن متوجه شهادت شهید کاوه شده بود و به هر طریق درصدد بود تا جنازه شهید کاوه را تصاحب کند. برادران عسگری و تاتار، شهید کاوه را به عقب آوردند. به گونه‌ای که پشت‌اش زخم برداشته بود چرا که آتش دشمن سنگین بود. 🚑زمانی که به آمبولانس رسیدند، تیرهای مستقیم دشمن به سمت من شلیک می‌شد. هر طور بود آمبولانس را به راه انداختم، تیرهای مستقیم دشمن به سمت من شلیک می‌شد و خبر از این داشت که آنها می‌دانند کاوه در داخل ماشین من است. 🍃با سرعت بالایی مسیر خط مقدم تا محل استقرار بهداری را طی کردم، زمانی که به داخل مقر لشکر ویژه شهدا رسیدم همه به دنبال نجات کاوه بودند اما دریغ؛ چرا که او در همان لحظات اول بر اثر ترکشی کوچک به پشت سرش به شهادت رسیده بود. بعد از حضور برادر دشتی و اعلام شهادت شهید کاوه، او را به ارومیه انتقال دادند و برای تشییع جنازه به مشهد فرستادند... @iranjan60 🔸 قسمت بیست و ششم فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🕊🌷🕊🌷🕊🌷 🌷🕊 🕊 🌟 💌 🍃❤️بسم رب الشهداء و الصدیقین دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئه‌ای را که علیه انقلاب طرح‌ریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد. آینده جنگ هم کاملاً روشن است که پیروزی نصیب رزمندگان خواهد شد و هیچگاه ما نخواهیم گذاشت که خون شهیدانمان هدر رود. اگر امروز به‌ انقلاب‌ ما وارد شود بدانید که‌ به‌ مسلمانهای‌ جهان‌خدشه‌ وارد شده‌ است‌ و اگر به‌ انقلاب‌ ما رونق‌ داده‌ شود آنها پیروز شده‌اند. **** شهادت شهادت پیامی ز قرآن براه خـدا و ز بهر ضعــیفان ز بهـر مسلمـان چنین گفته یزدان شهادت شهادت بُود خط پایان شهادت شهادت سـرود خــدائی شهـادت سعادت شهادت رهائی ای خدا امشب راه تو را می پویم مهر تـو را می جویم شادان روم... ۱- خدمت پدر و مادر خواهر و برادر و همه اقوام دوستان و خواهران و برادارن دینی سلام عرض میکنم وامیدوارم را ببخشید. ۲- بعد از کشته شدنم اگر جسدی از من باقی ماند آنرا پیش پدر و مادرم ببرید تا در هر جا که خواستند دفن نمایند. ۳- ای پدر و مادر گرامی اصلا ناراحت نباشید از اینکه من کشته شدم چون من در راه هدفم که رسیدن به اسلام واقعی میباشد کشته شده و کشته شدن در راه اسلام و قرآن نیز همان شهادت است و شهادت آرزوی هر مسلمان واقعی میباشد که اسلام را درک کرده باشد مسلمانی که میخواهد خدا گونه بشود و خدا گونه باشد. به مادرم دلداری بدهید و به او بگوئید که ناراحت نباشد و به مادران دیگر بیاموزد که فرزندانی داشته باشند که در راه اسلام قدم برمی دارند و در راه اسلام کشته شوند مادرم این را نیز بداند که او در فردای در پیش فاطمه رو سپید است چون او نیز شهید داده است. ۴- از همه برادران و خواهران دینی میخواهم که راه مرا که راهی جز راه اسلام و امام خمینی نمیباشد ادامه دهند و تا پیروزی کامل مبارزه نمایند. ۵- همیشه با یکدیگر با ملاطفت و مهربانی رفتار نمائید. با دشمنان اسلام و منافقین سرسختانه بجنگید و جهاد نمائید. الله اکبر خمینی رهبــر مبارزه و جهاد تا پیـروزی کامل و برقراری جمهوری اسلامی @iranjan60 🔸 قسمت بیست و هفتم (آخر) فرمانده 🕊 🌷🕊 🕊🌷🕊🌷🕊🌷
🔸یکی از بچه‌ها به شوخی پتو رو پرت کرد طرفم. اسلحه از دوشم افتاد و خورد تو سر کاوه. کم مونده بود سکته کنم؛ سر محمود شکسته بود و داشت خون می‌آمد. 🔹با خودم گفتم: الانه که یه برخورد ناجوری با من کنه. چون خودم رو بی تقصیر می‌دونستم، آماده شدم که اگر حرفی، چیزی گفت، جوابش رو بدم. 🔸دیدم یه دستمال از تو جیبش در آورد، گذاشت رو زخم سرش و بعد از سالن رفت بیرون! این برخورد از صد تا سیلی برام سخت‌تر بود! 🔹در حالی که دلم می‌سوخت، با ناراحتی گفتم: آخه یه حرفی بزن، همونطور که می‌خندید گفت: مگه چی شده؟ گفتم: من زدم سرت رو شکستم، تو حتی نگاه نکردی ببینی کار کی بوده! 🔸همونطور که خون‌ها رو پاک می‌کرد، گفت: این جا کردستانه، از این خون‌ها باید ریخته بشه، این که چیزی نیست. ❤️چنان من رو شیفته خودش کرد که بعدها اگه می‌گفت: بمیر، می‌مردم! @iranjan60
🔸مادر شهید کاوه: شبی از شبهای تحصیل، نشسته بود در اتاقش به انجام تکالیف. رفتم برای شام صدایش کنم. گفت: «گیر کرده‌ام در حل ۲ تا مسئله ریاضی. معلم، توپ چهل‌تکه جایزه گذاشته برایش. اگر اجازه بدهی، تا این ۲ مسئله را حل نکنم شام بی‌شام!» بی‌خیالش شدم تا به درسش برسد. یک ساعت بعد، دوباره رفتم اتاقش. دیدم هنوز مشغول است. صدایش کردم؛ متوجه نشد! گرم کاری میشد، چنان دل می‌داد که تا تکانش نمی‌دادی، ملتفت سر و صدای اطرافیان نمیشد. دوباره یک ساعت بعد صدایش کردم. افاقه نکرد. نیم ساعت بعد به حاج آقا گفتم: «شما برو صدایش کن بلکه آمد شامش را خورد!» حاجی نرفته برگشت، و دیدم با یک پتو دارد می‌رود اتاق محمود! صبح برای نماز از خواب بلندش کردم؛ «شام که نخوردی! لااقل بگو بدانم مسئله‌ها را حل کردی یا نه؟» خندید و گفت: «حل کردم آنهم چه‌جور! برای هر ۲ مسئله، از ۳ طریق به جواب رسیدم!» محمود عاشق فوتبال بود. توپ چهل‌تکه هم خیلی دوست داشت! ظهر از مدرسه برگشت خانه. گفتم: «پس جایزه‌ات کو؟» از جواب طفره رفت! تا اینجا را حالا شما داشته باشید. 🔹۴۰ روز، فوق فوقش ۵۰ روز از شهادت محمود گذشته بود که زنگ خانه به صدا درآمد. حاجی رفت در را باز کرد. عاقله‌مردی پشت در بود؛ «من دبیر ریاضی محمود بودم. کلی هم گشتم تا خانه شما را پیدا کنم». حاجی دعوتش کرد بیاید تو، «نه» آورد؛ «قصد مزاحمت ندارم!» و بعد ادامه داد؛ «من سه سال دبیر ریاضی محمودتان بودم. این را سال آخر فهمیدم که محمود، مسائل ریاضی را خودش حل می‌کرد اما صبح، زودتر می‌آمد کلاس، حل مسئله را هر بار به یکی از دانش‌آموزان که عمدتا هم از قشر پایین بودند یاد می‌داد و جایزه هم اغلب به همان دانش‌آموز می‌رسید، چون محمود از چند راه به جواب می‌رسید. من به طریقی سال سومی که دبیر ریاضی محمود بودم متوجه ماجرا شدم. از قبل هم البته برایم بسیار عجیب بود؛ «چرا محمود که همیشه ریاضی را ۲۰ می‌گیرد، هیچ وقت برنده این جوایز نمی‌شود؟!» کشیدمش کنار؛ «امروز از فلانی شنیدم این مسئله را تو حل کرده‌ای!» اول بنا کرد طفره رفتن، بعد قبول کرد! «چرا؟» جواب داد: «همین فلانی، اولا یک مسئله ریاضی را یاد گرفته از چند راه حل کند. این کار بدی است آقا معلم؟ ثانیا جایزه کتانی بود و من خودم کتانی دارم. آیا بهتر نبود این کتانی برسد دست این دوستمان که کتانی‌اش از چند جا پاره شده؟» من آنجا فهمیدم چه روح بلندی دارد این محمود شما. خواستم موضوع را با مدیر مدرسه درمیان بگذارم تا از کاوه، سر صف صبحگاه، تقدیر شود. قسمم داد؛ «اگر برای کس دیگری این موضوع را لو بدهید، دیگر این مدرسه نمی‌آیم» @Afsaran_ir
بسم رب الشهداء و الصدیقین دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئه‌ای را که علیه انقلاب طرح‌ریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد. آینده جنگ هم کاملاً روشن است که پیروزی نصیب رزمندگان اسلام خواهد شد و هیچگاه ما نخواهیم گذاشت که خون شهیدانمان هدر رود. اگر امروز به‌ انقلاب‌ ما خدشه‌ وارد شود بدانید که‌ به‌ مسلمانهای‌ جهان‌خدشه‌ وارد شده‌ است‌ و اگر به‌ انقلاب‌ ما رونق‌ داده‌ شود آنها پیروز شده‌اند. 🌹 https://rubika.ir/rozesorkh http://eitaa.com/iranjan60 https://rubika.ir/Qassem13 ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄