11.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تا میتونی بتاز! تا آخرش این صحنه رو پشت آیفون خونهت ببینی...
#شهدا #امام_زمان(عج) #لبیک_یا_خامنه_ای
┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
@paegha
┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام. فصل برداشت زرشک وزعفران زرشک و زعفران 🤩
اعلا و تازه👍
از تولید به مصرف
در صورت درخواست با این شماره تماس بگیرید
۰۹۱۳۸۱۷۴۸۲۸
# محصولات خانگی
به چند نفر نیروی کار در گارگاه صنایع دستی مس و پردازوالماس تراش نیازمندیم محیط کار کاملا زنانه جهت اطلاعات بیشتر۰۹۱۳۸۳۶۶۴۹۷ خانم ملکیان تماس حاصل فرماید
پایگاه حضرت ام البنین(س)
می گوینـد : شهــدا رفتند تا ما بمانیـم . . . ولی من می گویم : شهـ🕊
💌 #ڪــلامشهـــید
🌹#شهـــید_احمدعلی_نیری:
(عارف شهید)
هر کس سه روز از گناه دوری کند خدا به او عنایت میکند و هر کس چهل روز از گناه دوری کند، گوش و چشم او باز خواهد شد.
🌸🍃
┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
@paegha
┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
پایگاه حضرت ام البنین(س)
#رمان_عارفانه ❣ 💫شهید احمد علی نیری💫 #بسیج راوی:استاد محمد شاهی #قسمت_چهاردهم همه اهل محل احترام خ
#رمان_عارفانه ❣
💫شهید احمد علی نیری💫
#قسمت_پانزدهم
ادامه قسمت قبل
نکته قابل توجه برای من این بود که وقتی ما در شرایط عادی هستیم حضور قلب در نماز نداریم.یا اگر مشغله فکری داشته باشیم،دیگر حواسی برای ما نمی ماند.
یا اگر کار اجرایی به عهده ما واگذر شود که دیگر هیچ!کاملا حواس ما در نماز پرت میشود.
احمد آقا عارفی وارسته بود که نماز هایش بوی ملاقات با پروردگار میداد...
معمولا چنین انسان هایی یا از جامعه فاصله می گیرند.یا اگر وارد جامعه و مسجد شوند،خود را درگیر هیچ کاری نمی کنند تا حضور قلب داشته باشند.بارها از این عارف نماها دیده این که فقط سجاده و عبای خود را می شناسند و دیگر هیچ...
اما این شاگرد وارسته آیت الله حق شناس درس ایمان و عمل را از استادش فرا گرفته بود..
او سخت ترین کار های مسجد را بر عهده داشت و در عین حال روز به روز بر معنویتش افزوده میشد!!
🔶#ادامه_دارد...↩️
┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
@paegha
┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
پایگاه حضرت ام البنین(س)
#رمان_عارفانه ❣ 💫شهید احمد علی نیری💫 #قسمت_پانزدهم ادامه قسمت قبل نکته قابل توجه برای من این بود که
#رمان_عارفانه ❣
💫شهید احمد علی نیری💫
#قسمت_شانزدهم
ادامه قسمت قبل
من دیده ام برخی مدعیان عرفان، وقتی نماز را به پایان می رسانند مشغول ذکر و تسبیح و... می شوند.
اما احمد آقا وقتی نماز معراج گونه اش به پایان می رسید و سفر عرفانی اش تمام می شد، همگام با نمازگزاران مسجد تکبیرها را تکرار می کرد:
الله اکبر خمینی رهبر✊
بعد دستانش را به نشانه دعا در مقابل صورتش قرار می داد و مانند بقیه می گفت:
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی...🤲
بعد هم مشغول گفتن تسبیحات حضرت زهرا میشد آن هم با توجه کامل.
وقتی تعقیبات نماز به اتمام می رسید از جا بلند می شد و مشغول فعالیت های بسیج و فرهنگی میشد.
البته در میان شاگردان حضرت استاد، چنین افرادی کم نبودند که این هم از زحمات حاج آقای حق شناس بود...
🍁به قول آن انسان وارسته: آیت الله حق شناس عرفان و سلوک را به سطح پایین جامعه منتقل کرد.
ایشان عرفان و دوستی با خدا را کوچه بازاری کرد، کم نبودند از کسبه بازار و افراد عادی که در کنار زندگی روز مره خود راه سیر و سلوک را از این انسان خدایی اموختند🍁
🔷 #پایان_این_قسمت
┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
@paegha
┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
پایگاه حضرت ام البنین(س)
#رمان_عارفانه ❣ 💫شهید احمد علی نیری💫 #قسمت_شانزدهم ادامه قسمت قبل من دیده ام برخی مدعیان عرفان، وق
#رمان_عارفانه ❣
💫شهید احمد علی نیری💫
#قسمت_هفدهم
🌸🍀دائما طاهر باش و به حال خویش ناظر باش. عیوب دیگران را ساتر باش با همه مهربان باش و از همه گریزان باش.
یعنی باهمه باش و بی همه باش.خدا شناس باش و در هر لباس باش🍀🌸
احمد آقا به این عبارت به خوبی عمل می کرد. فعالیت بسیج به جهت حضور منافقین و ترور ها و شرایط جنگ بسیار گسترده بود.
آن زمان نیروهای بسیج برخی شب ها در مسجد می ماندند تا در صورت احساس خطر وارد عمل شوند.
در این شب ها احمد آقا نیز مثل بقیه بسیجی ها در مسجد می ماند. او مثل یک جوان عادی بابقیه صحبت کی کرد. میگفت. می خندیدو...
او با همه افراد حتی کوچک تر ها بسیار با ادب برخورد می کرد،اما در برخورد با غیبت کننده ملاحظه هیچ کس را نمی کرد.
حتی اگر نزدیک ترین دوست یا شخصی بزرگ تر از خودش بود، خیلی محترمانه از او می خواست این بحث را ادامه ندهد.....
احمد آقا در زمینه فعالیت های بسیج مثل یک نیروی عادی حضور فعال داشت.
اسلحه به دست می گرفت و در گشت شبانه در بازار مولوی و محله های اطراف همراه دیگر بسیجیان گشت میزد.
اما تفاوتش این بود که وقتی ساعت سه نصفه شب به مسجد بر میگشتیم و اکثر بسیجی ها مشغول استراحت میشدند، او به داخل شبستان می رفت و مشغول نماز شب میشد.
خلاصه اینکه احمد آقا یک بسیجی واقعی بود،از آن بسبجی های که حضرت امام خواسته بود با آن ها محشور شود.
از آن هایی که امام عزیز بر دست و بازوی انها بوسه می زد.
┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
@paegha
┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
پایگاه حضرت ام البنین(س)
#رمان_عارفانه ❣ 💫شهید احمد علی نیری💫 #قسمت_هفدهم 🌸🍀دائما طاهر باش و به حال خویش ناظر باش. عیوب دیگر
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃 🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
📖عارفانه
💫شهید احمد علی نیری💫
راوی: حسین حسن زاده
#قسمت_هجدهم
🌱همیشه یک لبخند ملیح برلب داشت. ازاین جوان خیلی خوشم می آمد.
وقتی درکوچه وبازار او را می دیدم خیلی لذت می بردم. آن ایام با اینکه پدرم همیشه به مسجد می رفت اما من اینگونه نبودم.
تااینکه یکروز پدرم مرا باخودش به مسجد برد و دستم را در دست همان جوان قرار داد و گفت: احمدآقا اختیار این پسرم دست شما!
بعد به من گفت: هرچی احمدآقا گفت گوش کن. هرجا خواستی با ایشان بری اجازه نمی خواد و...
خلاصه ما رو تحویل احمدآقا داد. برای من یک نکته عجیب بود!
مگرپدرم چه چیز دیده بود که اینگونه من را به یک جوان شانزده یا هفده ساله می سپرد؟!
🔸چند شب از این جریان گذشت. من هم مسجد نرفتم. یک شب دیدم درب خانه را می زنند. رفتم در را باز کردم، تا سرم را بالا کردم باتعجب دیدم احمداقا پشت در است!
تا چشمم به ایشان افتاد خشکم زد!
💭یک لحظه سکوت کردم، فکر کردم اومده بگه چرا مسجد نمی یای؟
گفتم: سلام احمدآقا، به خدا این چند روز خیلی کار داشتم، ببخشید.
همینطور که لبخند به لب داشت گفت: من که نیومدم بگم چرا مسجد نمی یای، من اومدم حالت رو بپرسم. آخه دو سه روزه ندیدمت.
خیلی خجالت کشیدم. چی فکر می کردم و چی شد! گفتم: ببخشید از فردا حتما میام.
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
دو سه روز دیگه گذشت. در این سه روز موقع نماز مشغول بازی بودم و مسجد نرفتم
🌱یک شب دوباره صدای درب خانه آمد. من هم که گرم بازی بودم دوباره دویدم سمت در..
تو فکر هر کسی بودم به جز احمداقا.
تا در را باز کردم از خجالت مُردم. با همان لبخند همیشگی گفت: سلام حسین اقا.
حسابی حال و احوال کرد. اما من هیچی نگفتم. فهمیده بود از نیامدن به مسجد خجالت کشیدهام. برای همین گفت: بابا نیومدی که نیومدی، اومدم احوالت و بپرسم.
خلاصه آن شب گذشت..فردا زودتر از اذان رفتم مسجد واین مسجد رفتن همان و مسجدی شدن ما همان.
احمدآقا انقدقشنگ نوجوان ها را جذب مسجد می کرد که واقعا تعجب می کردیم!
با سن کمی که داشت اما نحوهی مدریت او در فرهنگی مسجد فوق العاده بود.
#ادامه_دارد
🌹هدیه به روح پاکش صلوات🌹
هرشب با #عارفانه نگاه گرمتون رو به ما ببخشید✨😊 #منتظرتونیم
┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
@paegha
┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅