eitaa logo
موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
528 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
1هزار ویدیو
58 فایل
جهاد تبیین یعنی قبل از دشمن، شما محتوای صحیح را درست کنید رهبر انقلاب ✅بزرگترین ویترین انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در کشور ✅ معرفی موزه و بیان دستاورد های انقلاب اسلامی و دفاع مقدس ✅ ارتباط با ادمین @iranrhdm_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
سخت است پاره تنت را به مسلخ جنگ رهسپار کنی ؛ اما مادران در مکتب حسین گویند جوانم به فدای جوان ابا عبدالله ... www.iranrhdm.ir
مسابقه عکاسی از موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس مهلت ارسال آثار تا آخر دی ماه ۱۴۰۰ اینستاگرام:http://Instagram.com/iranhdm.ir.official
🎞موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در روزهای بهار ۱۴۰۱ پذیرای هموطنان عزیز می باشد . www.iranrhdm.ir
33.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞اولین مرکز درمانی مردمی ایرانی در کربلا.(بعد از سقوط صدام) کربلای معلی _ بین الحرمین عاشورای سال ۱۳۸۲ www.iranrhdm.ir
هزار سر به فدای غباری از خاڪم وطن نباشد اگر، تن چه ارزشی دارد به هشت سال دفاع مقدسم سوگند هـوای خاڪ مرا ثامن الحجج دارد www.iranrhdm.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو بگو که آیا این تصاویر واقعی ترند یا روزهایی که من و تو واماندگان از قافله عشق یکی پس از دیگری می گذرانیم … www.iranrhdm.ir
✍️پوشش و حجاب ایرانی‌ها 🔹ایرانی‌ها از ۴هزار سال پیش حجاب داشتند. فرش‌ها و سنگ‌نوشته‌هایی که از ۲۵۰۰ تا ۳هزار سال پیش در کشور پیدا می‌شود، نشان می‌دهد زن‌ها حجاب دارند. تا جایی که ویل‌دورانت می‏گوید: «به نظر من حجاب از ایران به اسلام رفته است.» اصلاً چادر کلمه فارسی است. 🔸جالب اینجاست در ایران کسانی که کنیز بودند یا از طبقۀ پایین جامعه بودند، حق داشتن حجاب نداشتند؛ یعنی حجاب و پوشش برای کسانی است که شأن دارند. کنیز باید سرلخت باشد تا بشود از او بهرۀ جنسی برد. در ایران خانوادۀ پادشاهی را هیچ‌کسی نمی‌‏دید، چون در کجاوه رفت‌و‌آمد می‌کردند. اصلاً کجاوه از ایران به میان اعراب رفت. 🔹اسلام آمد و گفت: «همه بیایید و زن شاه باشید.» اما امروزه غرب می‌آید و می‌گوید: «همه بیایید و کنیز باشید تا مردها بتوانند بهرۀ جنسی ببرند.» 🆔 @iranrhdm
✍️ رسالت تاریخی ایرانی‌ها 🔹ما ایرانی‌ها این رسالت تاریخی را بر دوش کشیدیم که آمدیم و اولین تمدن بزرگ تاریخ را تشکیل دادیم. ۵۰درصد از جمعیت کرۀ زمین تحت سلطۀ حکومت ایرانی‌ها بودند. بزرگ‌ترین امپراتوری تاریخ از حیث جمعیت است. تأثیر ایرانی‌ها، در طول تاریخ طوری است که انگار قسمت اینها بوده که ادیان الهی را نجات بدهند. منظورم ایران تمدنی است که شامل حال افغانستان هم می‌شود. 🔸در ماجرای یهودیت، بعد از تبعید یهودیان به بابل، خداوند متعال توسط یک پادشاه ایرانی به نام کوروش، اینها را نجات داد و برگرداند و معبدشان را هم دوباره ساخت. در آن معبد هم اینها رفتند و خدا را پرستیدند. این ژن و فرهنگ ما شده است. 🔹سپس دین مسیحیت آمد. یک امپراتوری به اسم والریانوس در رم به قدرت رسید که به شدت ضدمسیحی‌ها بود. دوباره ایرانی‌ها دست‌به‌کار شدند و در زمان شاپور اول حمله کردند و والریانوس را شکست دادند. این هم از مسیحیت. 🔸و الان هم اسلام؛ الان به غیر از ما، دو ورژن از اسلام هست؛ یکی ورژن سعودی‌ها، وهابی‌ها، تکفیری‌ها، سَلَفی‌ها و اراذل ‌و اوباش است و دیگری ورژن اردوغان که یک اسلام ژیگولِ لائیکِ سکولار است. و یک اسلام هم اسلام فرزندان علی‌بن‌ابی‌طالب علیه السلام است؛ اسلامی که اولویت‌ها را می‌فهمد. آنجا یهودیت را نجات دادیم، بعد مسیحیت را نجات دادیم، اینجا هم اسلام را از دست سعودی‌ها و ترکیه‌ای‌ها نجات می‌دهیم. امیرالمؤمنین هم با این دو اسلام داشت می‌جنگید. نهروان (عربستان ‌سعودی) و صفین (ترکیه). 🆔 @iranrhdm
موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
✍️ #تنها_میان_داعش #قسمت_سی_و_چهارم 💠 چانه‌ام روی دستش می‌لرزید و می‌دید از این #معجزه جانم به لب
✍️ 💠 حیدر چشمش به جاده و جمعیت رزمنده‌ها بود و دل او هم پیش جا مانده بود که مؤمنانه زمزمه کرد :«عاشق و !» سپس گوشه نگاهی به صورتم کرد و با لبخندی فاتحانه شهادت داد :«نرجس! به‌خدا اگه نبود، آمرلی هم مثل سنجار سقوط می‌کرد!» و در رکاب حاج قاسم طعم قدرت را چشیده بود که فرمان را زیر انگشتانش فشار داد و برای خط و نشان کشید :«مگه شیعه مرده باشه که حرف و روی زمین بمونه و دست داعش به کربلا و نجف برسه!» 💠 تازه می‌فهمیدم حاج قاسم با دل عباس و سایر شهر چه کرده بود که مرگ را به بازی گرفته و برای چشیدن سرشان روی بدن سنگینی می‌کرد و حیدر هنوز از همه غم‌هایم خبر نداشت که در ترافیک ورودی شهر ماشین را متوقف کرد، رو به صورتم چرخید و با اشتیاقی که از آغوش حاج قاسم به دلش افتاده بود، سوال کرد :«عباس برات از چیزی نگفته بود؟» و عباس روزهای آخر آیینه حاج قاسم شده بود که سرم را به نشانه تأیید پایین انداختم، اما دست خودم نبود که اسم برادر شیشه چشمم را از گریه پُر می‌کرد و همین گریه دل حیدر را خالی کرد. 💠 ردیف ماشین‌ها به راه افتادند، دوباره دنده را جا زد و با نگرانی نگاهم می‌کرد تا حرفی بزنم و دردی جز داغ عباس و عمو نبود که حرف را به هوایی جز هوای بردم :«چطوری آزاد شدی؟» حسم را باور نمی‌کرد که به چشمانم خیره شد و پرسید :«برا این گریه می‌کنی؟» و باید جراحت جالی خالی عباس و عمو را می‌پوشاندم و همان نغمه ناله‌های حیدر و پیکر کم دردی نبود که زیر لب زمزمه کردم :«حیدر این مدت فکر نبودنت منو کشت!» 💠 و همین جسارت عدنان برایش دردناک‌تر از بود که صورتش سرخ شد و با غیظی که گلویش را پُر کرده بود، پاسخ داد :«اون شب که اون نامرد بهت زنگ زد و می‌کرد من می‌شنیدم! به خودم گفت می‌خوام ازت فیلم بگیرم و بفرستم واسه دخترعموت! به‌خدا حاضر بودم هزار بار زجرکشم کنه، ولی با تو حرف نزنه!» و از نزدیک شدن عدنان به تیغ غیرت در گلویش مانده و صدایش خش افتاد :«امروز وقتی فهمیدم کشونده بودت تو اون خونه خرابه، مرگ رو جلو چشام دیدم!» و فقط مرا نجات داده و می‌دیدم قفسه سینه‌اش از هجوم می‌لرزد که دوباره بحث را عوض کردم :«حیدر چجوری اسیر شدی؟» 💠 دیگر به ورودی شهر رسیده و حرکت ماشین‌ها در استقبال مردم متوقف شده بود که ترمز دستی را کشید و گفت :«برای شروع ، من و یکی دیگه از بچه‌ها که اهل آمرلی بودیم داوطلب شناسایی منطقه شدیم، اما تو کمین داعش افتادیم، اون شد و من زخمی شدم، نتونستم فرار کنم، کردن و بردن سلیمان بیک.» از تصور درد و که عزیز دلم کشیده بود، قلبم فشرده شد و او از همه عذابی که عدنان به جانش داده بود، گذشت و تنها آخر ماجرا را گفت :«یکی از شیخ‌های سلیمان بیک که قبلا با بابا معامله می‌کرد، منو شناخت. به قول خودش نون و نمک ما رو خورده بود و می‌خواست جبران کنه که دو شب بعد فراریم داد.» 💠 از که عشقم را نجات داده بود دلم لرزید و ایمان داشتم از کرم (علیهم‌السلام) حیدرم سالم برگشته که لبخندی زدم و پس از روزها برایش دلبرانه ناز کردم :«حیدر نذر کردم اسم بچه‌مون رو حسن بذاریم!» و چشمانش هنوز از صورتم سیر نشده بود که عاشقانه نگاهم کرد و نازم را خرید :«نرجس! انقدر دلم برات تنگ شده که وقتی حرف می‌زنی بیشتر تشنه صدات میشم!» دستانم هنوز در گرمای دستش مانده و دیگر تشنگی و گرسنگی را احساس نمی‌کردم که از جام چشمان مستش سیرابم کرده بود. 💠 مردم همه با پرچم‌های و برای استقبال از نیروها به خیابان آمده بودند و اینهمه هلهله خلوت عاشقانه‌مان را به هم نمی‌زد. بیش از هشتاد روز در برابر داعش و دوری و دلتنگی، عاشق‌ترمان کرده بود که حیدر دستم را میان دستانش فشار داد تا باز هم دلم به حرارت حضورش گرم شود و باور کنم پیروز این جنگ ناجوانمردانه ما هستیم. ✍️نویسنده: « همراهان عزیز کانال ، این آخرین پست بنده بود و از این به بعد دوستان دیگه در خدمت شما هستند ، بنده رو حلال کنید 🙏❤️» 🆔 @iranrhdm
📱 توئیت حساب عبری KHAMENEI.IR: آمریکا و رژیم صهیونیستی نسبت به آنچه که در مقابل و جبهه انجام می‌دهند پاسخ دندان شکن دریافت خواهند کرد. 📱 @iranrhdm