🍃یک آیه🍃
🔶 سوره #ابراهیم، آیه ٣٣:
وَسَخَّر لَكُمُ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ دَآئِبَين وَسَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ
⚡️ ترجمه :
و (خداوند) خورشيد و ماه را كه دائماً در حركت هستند، براى شما رام نمود و نيز شب و روز را براى شما مسخّر نمود.
💥 توضیح :
خورشيد، نيروگاه بزرگى است كه دائماً كار مى كند. بر خلاف نيروگاه هاى بشرى كه هر چند وقت يك بار تعطيل و تعمير مى شوند. اگر خورشيد مدّتى نباشد چه مى شود؟ حيات انسان ها و گياهان و حيوانات به كجا منتهى خواهد شد؟ وجود ميكروب هاى فراوان و نبودن گرما و بخار و ... جهان را با چه مصيبتى روبه رو خواهد كرد؟
🍁نه فقط زمين و نعمت هاى زمينى، بلكه آسمان و اجرام آسمانى نيز براى بهره گيرى بشر و مطابق نيازهاى او آفريده شده اند.
🍂ابر و باد و مه و خورشيد و فلك دركارند
تا تو نانى به كف آرى و به غفلت نخورى
همه از بهر تو سرگشته و فرمان بردار
شرط انصاف نباشد كه تو فرمان نبرى
#یک_آیه
📜 @MosHaf_et
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت سیزدهم : شکستن نفس
✔️راوی : جمعي از دوستان شهيد
🔸باران شديدي در #تهران باريده بود. خيابان 17 شهريور را آب گرفته بود. چند پيرمرد ميخواستند به سمت ديگر خيابان بروند مانده بودند چه کنند. همان موقع ابراهيم از راه رسيد. پاچه شلوار را بالا زد. با کول کردن پيرمردها، آنها را به طرف ديگر خيابان برد.
🔸ابراهيم از اين کارها زياد انجام ميداد. هدفي هم جز شکستن #نفس خودش نداشت. مخصوصاً زماني که خيلي بين بچه ها مطرح بود!
٭٭٭
🔸همراه ابراهيم راه ميرفتيم. عصر يک روز تابستان بود. رسيديم جلوي يک کوچه. بچه ها مشغول #فوتبال بودند به محض عبور ما، پسر بچه اي محکم توپ را شوت کرد. توپ مستقيم به صورت ابراهيم خورد. به طوري که #ابراهيم لحظه روي زمين نشست. صورت ابراهيم سرخ سرخ شده بود.
🔸خيلي عصباني شدم. به سمت بچه ها نگاه كردم. همه در حال فرار بودند تا از ما کتک نخورند. ابراهيم همينطور که نشسته بود دست کرد توي ساك خودش. پلاستيک #گردو را برداشت. داد زد: بچه ها کجا رفتيد؟! بياييد گردوها رو برداريد!
🔸بعد هم پلاستيک را گذاشت کنار دروازه فوتبال و حرکت كرديم. توي راه با تعجب گفتم: داش ابرام اين چه کاري بود!؟
گفت: بنده هاي خدا ترسيده بودند. از قصد که نزدند. بعد به بحث قبلي برگشت و موضوع را عوض کرد! اما من ميدانستم انسانهاي بزرگ در زندگيشان اينگونه عمل ميکنند.
٭٭٭
🔸در باشگاه #كشتي بوديم. آماده م يشديم براي تمرين. ابراهيم هم وارد شد. چند دقيقه بعد يکي ديگر از دوستان آمد. تا وارد شد بي مقدمه گفت: ابرام جون، تيپ وهيکلت خيلي جالب شده! تو راه كه مي اومدي دو تا دختر پشت سرت بودند. مرتب داشتند از تو حرف ميزدند!
🔸بعد ادامه داد: شلوار و پيراهن #شيك كه پوشيدي، ساک ورزشي هم که دست گرفتي. کاملاً مشخصه ورزشکاري!
به ابراهيم نگاه كردم. رفته بود تو فكر. #ناراحت شد! انگار توقع چنين حرفي را نداشت.
🔸جلسه بعد رفتم برای ورزش. تا ابراهيم را ديدم خنده ام گرفت! پيراهن بلند پوشيده بود و شلوار گشاد!
به جاي ساك ورزشي لباسها را داخل کيسه پلاستيكي ريخته بود! از آن روز به بعد اينگونه به باشگاه مي آمد!
بچه ها ميگفتند: بابا تو ديگه چه جور آدمي هستي؟!
ما #باشگاه مييايم تا #هيکل ورزشکاري پيدا کنيم. بعد هم لباس تنگ بپوشيم. اما تو با اين هيکل قشنگ و رو فُرم، آخه اين چه لباسهائيه که ميپوشي؟!
🔸ابراهيم به حرفهاي آنها اهميت نميداد. به دوستانش هم توصيه ميکرد که: اگر ورزش براي خدا باشد، ميشه #عبادت. اما اگه به هر نيت ديگ هاي باشه ضرر ميکنين.
٭٭٭
🔸توي زمين چمن بودم. مشغول فوتبال. يکدفعه ديدم ابراهيم در كنار سكو ايستاده. سريع رفتم به سراغش. سلام کردم و با #خوشحالي گفتم: چه عجب، اين طرفها اومدي؟!
مجله اي دستش بود. آورد بالا و گفت: عکست رو چاپ کردن!
🔸از خوشحالي داشتم بال در مي آوردم، جلوتر رفتم و خواستم مجله را ازدستش بگيرم.
دستش را كشيد عقب و گفت: يه شرط داره!
گفتم: هر چي باشه قبول
دوباره گفت: هر چي بگم قبول ميکني؟
گفتم: آره بابا قبول. مجله را به من داد. داخل صفحه وسط، عکس قدي و بزرگي از من چاپ شده بود. در كنارآن نوشته بود: «پديده جديد فوتبال جوانان » و کلي از من تعريف کرده بود.
کنار سكو نشستم.
🔸دوباره متن صفحه را خواندم. حسابي مجله را ورق زدم. بعد سرم را بلند کردم و گفتم: دمت گرم ابرام جون، خيلي خوشحالم کردي، راستي شرطت چي بود!؟
آهسته گفت: هر چي باشه قبول ديگه؟
گفتم: آره بابا بگو، کمي مکث کرد و گفت: ديگه دنبال فوتبال نرو!!
خوشکم زد. با چشماني گرد شده و با تعجب گفتم: ديگه فوتبال بازي نکنم؟! يعني چي، من تازه دارم مطرح ميشم!!
گفت: نه اينکه بازي نکني، اما اينطوري دنبال فوتبال حرف هاي نرو. گفتم: چرا؟!
جلو آمد و #مجله را از دستم گرفت. عکسم را به خودم نشان داد و گفت:
🔸اين عکس رنگي رو ببين، اينجا عکس تو با لباس و شورت ورزشيه. اين مجله فقط دست من و تو نيست. دست همه مردم هست. خيلي از دخترها ممکنه اين رو ديده باشن يا ببينن.بعد ادامه داد: چون بچه مسجدي هستي دارم اين حرفهارو ميزنم. وگرنه کاري باهات نداشتم. تو برو اعتقادات رو قوي کن، بعد دنبال #ورزش حرف هاي برو تا برات مشکلي پيش نياد.بعد گفت: کار دارم، خداحافظي کرد و رفت.
🔸من خيلي جاخوردم. نشستم و کلي به حرف هاي ابراهيم فکر کردم. از آدمي که هميشه شوخي ميکرد و حرف هاي عوامانه ميزد اين حرفها بعيد بود.هر چند بعدها به سخن او رسيدم. زماني که ميديدم بعضي از بچه هاي #مسجدي و نمازخوان که #اعتقادات محکمي نداشتند به دنبال ورزش حرفه اي رفتند و به مرور به خاطر جوزدگي و... حتي نمازشان را هم ترک کردند!
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی
🌷@shahedan_aref
#قرائت امروزمون را تقدیم به محضر امام حسن مجتبی علیه السلام و امام حسین علیهم السلام میکنیم
صفحه: ۲۵۸ سوره #ابراهیم 𝆺𝅥𝆹𝅥💕
#طرح_ختم_قرآن #تلاوت_روزانه 🍂 #تلاوت_قرآن 🌸🍁
🟢 نامهای به آقای دکتر
محضرمحترم جناب دکتر پزشکیان
سلام علیکم
آنچه گذشت گذشت خوب یا بد همه را به فال نیک میگیریم چون رئیس جمهور منتخب این ملت شدی!
از اشتباهات شما در خواندن نهجالبلاغه یا آیه قرآن ویا شعر مرحوم اقبال که اقبالش بلند نبود نتونستی بخوانی!
یادش بخیر آن روزها که میفرمودی: قلب ۷۵۰ گرم است
بالأخره آش بینمک نمیشه این لیز خوردنها را دارد.
امروز روز تنفیذتان بود؛ #انقلاب_شهیدان؛ این موهبت جمهوریّت و اسلامیّت را به ما ارزانی داشته است پس بیخود نیست که حفظ آن از اوجب واجبات شمرده شده است
حضرتعالی امروز بیشترین واژه تکراریتان واژه ترکیبی مقام معظم رهبری بود.
چیزی از #تمجید نسبت به رهبری معظم در روز #تنفیذ؛ کم نگذاشتی!
رهبری بیدارِ نظام هم؛ هم از تجلیل آیت الله دکتر شهیدرئیسی کم نگذاشت و هم در تبیین فتح قُلِّههای دیپلماسی جهان توسُط دکتر حسین امیر عبدالهیان غافل نشده است!
گوش شنوا میشنید که چرا به قول شما مقام معظم رهبری فرمود: #دلم_برای_رئیسی_سوخت؟
اهل معنا؛ خوب فهمیده و خوب میفهمند که: سیاستهای کُلِّی مقام معظم رهبری که شما دم از آن میزدی؛ در دل جمله پُر معنای #دلم_برای_رئیسی_سوخت؛ پنهان شده است
آن #شهیدجمهور عزیز که در ابر کمکاریها؛ ترک فعلها و دور کاریها، گُم شده بود؛ در #آتشِ عقب ماندگیهای کشور؛ خزانه خالی تحویل گرفته؛ کارخانههای تعطیل و طرحهای ناتمام و... #ابراهیم گشت.
پس جا دارد راه آن #شهیدخدمت، هیچ لحظهای در این کشور کم فروغ نگردد
چرا که خواست آن مقامی است که امروز روز تنفیذتان واژه تمجیدتان بود و از معظمله، چیزی کم نگذاشتی!
✍ علی تقوی دهکلانی
@taqavi57