🥀🕊#لاله_های_زینبی
🌾بعضی از روزها که با سرویس به پادگان می رفتیم در کنار صندلی شهید محمد زهره وند می نشستم،می دیدم که او خم شده کتابی در دست گرفته و زمزمه می کند.زمزمه های محمد که به گوشم می رسید،می فهمیدم که زیارت عاشورا می خواند و من هم در کنارش آرام با او زمزمه می کردم.محمد میگفت: امروز توفیق نداشتم بعد از نماز صبح زیارت عاشورا بخونم.در ماموریت هایی که با هم بودیم هیچ وقت بعد از نماز صبح زیارت عاشورایش ترک نمی شد
خودش روضه می خواند و دل شکسته برای مظلومیت اهل بیت پیامبر آرام اشک می ریخت.😭
💐در ماموریت سوریه،اولین شبی که به الحویز رسیدیم تقریبا نیمه شب بود همه خسته در گوشه ای به خواب رفتند.پاسی از شب نگذشته بود که صدای زیارت عاشورای محمد بلند شد زمزمه می کرد و اشک می ریخت همین زیارت ها و روضه خوانی یک نفره محمد بود که او را از ما جدا کرد.
✍به نقل از:همرزم شهید
🥀🕊دلاوری
که شبـی
اقتدا بہ مولا کرد
قسم به عشـق ؛
که در زینبیه غوغا کرد ...
🌹#تڪاور_مدافـع_حـرم
#شهید_محمد_زهره وند
#سالـروز_شهــادت🕊
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam
🌷🕊#لاله_های_زینبی
🌴پدر شهید نقل میکند:در یکی از عملیات های مهم برای مقابله با تروریست ها اگر ستّار حضور نداشت، بدون تردید یکی از حسّاسترین شهرهای سوریه سقوط میکرد و تبعات آن بسیار سنگین میبود.
🌾یکی دیگر از کارهای شهید عباسی این است که یکی از ژنرالهای عراق به او میگوید«شما به ما بپیوندید و هر مقام و درجه و پولی بخواهید،به شما میدهیم که پیش ما باشید و به بچههای ما آموزش دهید»!
💐ستّار هم با بصیرتی عمیق در قبال این پیشنهاد میگوید«اگر تمام جهان را به من بدهید،یک وجب از خاک ایران را به تمام جهان نمیدهم؛در ضمن من سرباز آقای خامنهای هستم و جز در این لباس نمی توانم خدمت کنم؛چرا که همهی ایمان و توانایی من در سربازی برای ولایت فقیه است.»
🌷سردار شهید قاسم سلیمانی هم که این را میشنود،ستّار را میبوسد و با شوخی میپرسد«چرا نرفتی؟»ستّار میگوید:«چطور بروم؟من ایرانی هستم، سرباز ولایت و رهبر هستم.»سردار نیز ستّار را تشویق میکند.
🌹#پاسدار_مدافع_حرم
#شهـید_ستار_عباسی
#سالروز_شهــادت🕊
🥀🕊#لاله_های_زینبی
💐برادر شهید نقل میکنند:عمر روی مسائل دينی تعصب داشت و روی نماز و روضه تعصب زيادی به خرج میداد؛ گاهي برای نماز خواندن كل افراد خانواده را بسيج میكرد؛ يادم هست آنقدری كه عمر صبحها برای نماز خواندمان تأكيد داشت،پدرمان حساسيت نداشت📿
🌾عمر خيلی روی مسائل اعتقادی حساس بود و به همان اندازهای كه در مسائل اعتقادی محكم بود، در موارد ديگر زندگی شوخطبعی هم داشت.
🌴هر وقت از روستا میآمد،ماشين پدرم را نگاه میكرد و میگفت كدام قسمت ماشين خراب است و ماشين را تعمير میكرد.
🌷پدرم میگويد:عمر واقعاً در هر زمينه ای عصای دستم بود و الان ماندهام چه كار كنم؛ برادرم واقعاً ستارهای بود كه الان نبودش در زندگی همهمان احساس میشود
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam
🥀🕊#لاله_های_زینبی
💐مدافعان حرم اهل سنّت در قالب گردان «نبویّون» برای جنگ با داعش اعزام میشدند. آی که چه حالی داشت سلمان وقتی اجازه اعزامش را دادند. اینها را حرفهای پدر وصف میکند. توی راه بارها صورت پدر را بوسید. سرش را روی شانهاش گذاشت و سایید تا اگر بین کلکلهای اعزام چیزی گفته و دل پدر رنجیده جبران شود. رسول برجسته پدر شهید میگوید: «۳،۴نفر اهل سنّت بودیم و الباقی شیعه. چه عزت و احترامی داشتیم. آنقدر که یکجا صدایمان درآمد. فرماندهمان خیلی حواسش به رخت، غذا و جای خواب ما بود و معمولاً بقیه را برای کمین و شناسایی میفرستاد.
🌷یکبار گفتم: حاجی، ما آمدهایم جنگ. نیامدیم بخور و بخواب! وقتی عزم ما را جزم دید، در دو گردان مختلف من و سلمان هم اعزام شدیم. نزدیک مرز بودیم. پیشروی میکردیم و داعشیها عقبنشینی اما به کمین خوردیم. بعد خبر آمد ترکش خمپاره سلمان را شهید کرده و گفتم: الحمدالله! به آرزویش رسید.»🕊😭
✍به نقل از: پدر شهید
🌹#بسیجی_مدافع_حرم
#شهید_سلمان_برجسته
#سالـروز_شهـادت🕊
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam
🥀🕊#لاله_های_زینبی
🌴از سپاه ایرانشهر جهت دوره آموزشی به فرماندهی جناب سرهنگ میرزائیان به تهران اعزام شدیم.بعد از اتمام دوره آموزشی ما را به سوریه منتقل کردند.چه ایام بیاد ماندنی بود.سه شب جهت عرض ادب وزیارت قبرمطهر حضرت زینب(س) در دمشق ماندیم.شب چهارم به ما گفتند باید به حلب اعزام شوید.وقتی که پا به شهر حلب گذاشتیم.غصه تمام وجودمان را فرا گرفت.چون شهرحلب توسط داعشی ها به یک مکان ویران تبدیل شده بود تمام منازل و ساختمان ها با آرپی چی تخریب شده بودند.ماجهت پاکسازی به منطقه حمیدیه منتقل شدیم.این منطقه چهاربار از دست داعشی ها آزاد شده بود.
🌷در شب عملیات همه همرزمان نظر محمد درکنار او بودند وباهم شعر شهادت را بانوای گرم حاج صادق آهنگران نجوی میکردند.آن شب عملیات شکل گرفته بود.تعدادی از بچه ها به شهادت رسیده و تعدادی مجروح شدند در همان عملیات نزدیک صبح روز سوم آذرماه۱۳۹۴در حلب سوریه نظرمحمد نیز به خیل عاشقان حرم پیوست وروحش را به خاندان رسالت هدیه داد.🕊😭
✍به نقل از:همرزم شهید
🌹#بسیجی_مدافع_حـرم
#شهید_نظرمحمد_بامری
#سالروز_شهادت 🕊
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam
🥀🕊#لاله_های_زینبی
🌾غروب که از کار برمیگشتیم خسته بود.یک ساعت استراحت می کرد و نماز📿می خواند.بعد پا میشدیم غذا و وسیله ای بود جمع میکرد خانواده شهدا را شناسایی کرده بود آدرس ها شون رو در آورده بود و خانواده کسانی که پدرشان را از دست داده بودن بی سرپرست بودن می برد به آنها می داد و این بچه های شهدا رو نوازش می کرد.
💐خیلی با ابو رشید(لقب شهید رشوند) انس گرفته بودند.یک خانواده جانباز قطع نخاع رفتیم که خدا بهشون تازه بچه داده بود و اوضاع خانواده خوب نبود چون پدر خانواده قطع نخاع بود ابو رشید قنداقه بچه را گرفت در گوش بچه اذان گفت و پنجاه لیر در قنداق بچه گذاشت و گفت:ما رسم داریم در ایران که یک هدیه بدهیم.دادیم و برگشتیم و در راه برگشت ابو رشید آنقدر گریه کرد.
در این مدت که ابو رشید در منطقه بود مردم و اهالی آنجا به ابو رشید وابسته شده بودن.ابو رشید آدم خستگی ناپذیری بود.
✍به نقل از:همرزم شهید
🌹#رزمنده_دیروز_مدافع_امروز
#شهید_عبدالرشید_رشوند
#سالروز_شهادت 🕊
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam