18.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوربین مخفی
تست شکلات عجیب در تهران!
تو بودی میخوردی؟
#اسرائیل
_______________________
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam
دو کلیپ جالب از دیدار دیروز
لحظه ورود و حرکت جالب و جوانپسند آقا 😘
و لحظه درخواست و اهدا انگشترشون
#عجب_حلوای_قندی_تو
🌸🌼🌺🌼🌸🌺
📕کتاب«شهید عزیز»،مجموعه خاطرات شهید مدافعحرم محمود رادمهر
💐جبهه الحاضر که بودیم وقت ناهار،هرکس که میتوانست خودش را به سفره ناهار یا شام میرساند.بچه های با صفایی بودند که وقتی دور هم مینشستند،حال و هوای بینظیری بین دوستان ایجاد میشد.محمود هم خودش را به سفره میرساند.وقتی میآمد با شوخطبعی بینظیری که داشت،جمع ما را گرم میکرد.گاهی از شوخیهایش آنقدر میخندیدیم که ریسه میرفتیم.
🧃آن ایام موقع ناهار و شام به ما نوشابههای پپسی هم میدادند.برخی دوستان معتقد بودند که این نوشابه ها تحت مالکیت صهیونیستها است و استفاده از آن به نوعی حمایت مالی از اسرائیل محسوب میشود؛آنها تاکید میکردند پول این نوشابهها تبدیل به گلوله میشود و به قلب مسلمانان فروخواهد رفت.برای همین خودشان نمیخوردند و به دیگران هم توصیه میکردند از آنها استفاده نکنند.
🍹محمود با اینکه با نظر آنها موافق بود،گاهی سر به سرشان میگذاشت و وقتی سر سفره میآمد،به یکی از همسفرهایها میگفت:«داداش!یکی از اون پپسیهای اصل اسرائیلی رو بده! ».آن را میگرفت و دربش را باز میکرد و سر میکشید و بعدش یک«سلام بر حسین!»بلند میگفت.
🧃بعدش هم خندهکنان میگفت: «چه حالی میدهد نوشابه اسرائیلی بخوری وآخرش بگویی سلام بر حسین علیه السلام!».با این حرفها آنقدر ما را میخنداند که نمیفهمیدیم کِی غذایمان را خوردیم.
🌷#پاسدار_مدافع_حرم
#شهید_محمود_رادمهر🕊
🎂#سالروز_ولادت🎀
🌼
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam
🥀🕊#لاله_های_زینبی
💐برادر شهید نقل میکنند:عمر روی مسائل دينی تعصب داشت و روی نماز و روضه تعصب زيادی به خرج میداد؛ گاهي برای نماز خواندن كل افراد خانواده را بسيج میكرد؛ يادم هست آنقدری كه عمر صبحها برای نماز خواندمان تأكيد داشت،پدرمان حساسيت نداشت📿
🌾عمر خيلی روی مسائل اعتقادی حساس بود و به همان اندازهای كه در مسائل اعتقادی محكم بود، در موارد ديگر زندگی شوخطبعی هم داشت.
🌴هر وقت از روستا میآمد،ماشين پدرم را نگاه میكرد و میگفت كدام قسمت ماشين خراب است و ماشين را تعمير میكرد.
🌷پدرم میگويد:عمر واقعاً در هر زمينه ای عصای دستم بود و الان ماندهام چه كار كنم؛ برادرم واقعاً ستارهای بود كه الان نبودش در زندگی همهمان احساس میشود
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فیلمی از شهيد عباس محمد رعد در کنار نوزاد تازه به دنیا آمده اش.
ایشون اسم پسرشو سلیمانی گذاشته بود.
࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐
● شهید عمر ملازهی و شهید اصغر بامری از اولین شهدای #اهل_سنت هستند که در سوریه و درحال دفاع از اسلام ناب محمدی و مبارزه با تروریستهای تکفیری به مقام والای شهادت نائل آمدند.
● شهید «عمر ملازهی» از اولین شهدای مدافع حرم اهل تسنن است که پنجمین روز از هفتهی وحدت به نام این شهید نامگذاری شده است. این شهید والامقام در بخشی از وصیتنامه خود این چنین میگوید: «من نه بهشت میخواهم نه شهادت من ولایت میخواهم (ولایت مولایم علی) مرا به ولایت مولایم علی بمیران.»
● شهید «اصغر بامری» نیز از اولین شهدای مدافع حرم اهل سنت است. این شهید والامقام زمانی که ندای مردم ستم دیده سوریه بلند شد، در صف اول دفاع از حریم آل الله قدم بر داشت. شهید بامری در وصیتنامه خود #حجاب را کوبندهتر از خون خود و چادر مشکی را زیباتر از خون سرخش میداند
#شهید_عمر_ملازهی
#شهید_اصغر_بامری
#سالروز_شهادت 🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam
● #شهید_سلمان_برجسته یکی از رزمندگان تیپ نبویون بود. اما حکایت اعزامش حکایت اعزام عشق و شور است. پسری که همراه پدر راهی دیار حرم حضرت زینب (س) میشود با اینکه از جوانان دهه هفتادی اهل سنت بود، اما اهل بیت و خاندان رسول خدا (ص) را دوست داشت. برای همین کسب و کارش را در شهرداری بخش «بنت» شهرستان «نیکشهر» سیستان و بلوچستان رها کرد و راهی سوریه شد.
● اما اعزامش به همین راحتیها نبود. در واقع، گوش سلمان بدهکار نبود. هر چقدر پدرش که از جانبازان دفاع مقدس است، از او خواست بماند تا سایه سر مادر، چهار خواهر و برادر کوچکش باشد، قبول نکرد، بلکه با جدیت تمام گفت: پیرمرد ریش سفید! تو در خانه بمان. من جوانم و زرنگ، من میروم. اما از پدرش هم انکار که: من جنگ را دیدهام، جنگ شوخی نیست، خمپاره، ترکش و هزار تا سختی و مجروحیت دارد. ممکن است یک عمر ویلچرنشین شوی! این کلکلهای پدر و پسری تمامی نداشت. حتی در لحظات آخر اعزام هم ادامه داشت
● مسؤول اعزام به سوریه که میان این پدر و پسر مردد مانده بود، خطاب به پدر سلمان گفت: تنها یک نفر از شما میتواند اعزام شود، همین حرف کافی بود که دل سلمان بشکند و بزند زیر گریه؛ گریهای که بند نمیآمد، اما توانست دل مسؤول اعزام را نرم کند و پدر و پسر را باهم به سوریه بفرستد.
● در یکی از پیشرویها، سلمان در کمین داعش قرار گرفت و با ترکش خمپاره در سوم آذرماه سال ۱۳۹۴ به شهادت رسید و بعد از شهادتش پدرش بر بالین او حاضر شد و گفت: الحمدلله! به آرزویش رسید.
#سالگرد_شهادت 🌹
#شهیدانه 🕊 🕊
●➼┅═❧═┅┅───┄
🇮🇷ایران وطنم جان و تنم....
@iranvatanamjanotanam