#رمانتیک_ترین_تولد
مشغول نان پختن بود، با دستان ظریفش عرق پیشانیاش را پاک کرد.
خادمه: خانم جان، برید استراحت کنید، من بقیه رو میپزم.
خانم: نه عزیزم، نمیشه تو تنهایی کار کنی.
خادمه: آخه خانم جان، شما با این بار شیشهای نمیتونید سرپا بایستید، مخصوصا که الان پا به ماه هستید.
خانم: تموم که شد، میرم استراحت میکنم.
کارش که به اتمام رسید، تنی به آب زد و خودش را معطر کرد و منتظر ماند تا همسر و دو پسرانش از راه برسند.
سفره را آماده کرده بود، کمی نان و مقداری نمک و چند دانه خرما و مقداری خورشت.
صدای کوبه در را شنید، از جا بلند شد و به سمت در رفت.
به در اتاق نرسیده بود که احساس درد کرد، چند قدمی بیشتر رفت، اما دردش افزوده شد.
خانم: فضه کجایی؟؟
خادمه: جانم خانم، چی شده!؟
خانم: بچهام داره دنیا میاد، برو به علی بگو قابله را خبر کند.
خادمه: چشم خانم.
خادمه خود را به سرعت به در رساند، در خانه را باز کرد.
خادمه: آقا جان، آقا جان، زودتر قابله را خبر کنید.
علی: چه شده فضه؟
خادمه: خانم دردش گرفته، فرزندتان در حال تولد است.
علی با عجله به سمت پیامبر رفت، خبر زایمان فاطمه را به گوش پیامبر رساند، همراه قابله و پیامبر به خانه آمدند.
قابله به کمک خانم رفتند، طولی نکشید که صدای نوزادی از اندرونی خانه به گوش رسید.
خادمه بچه را قنداق پیچ کرد و به محضر پدرش آورد.
بچه را از خادمه گرفت، پدر او را بو کشید، و چهره کودک مثل ماه چهارده بود.
فرزندش را محضر پیامبر برد.
امیرالمومنین: آقا جان لطف کنید و نام این کودک را انتخاب کنید.
پیامبر: علی جان، من از خدا پیشی نمیگیرم، خدا نام اورا انتخاب کند.
جبرئیل نازل شد و فرمود: یا رسول الله خدا سلام میرساند و میفرمایند نامش را زینب بگذارید، زیرا این بچه زینت امیر المومنین علی خواهد شد.
واین گونه شد علی دختر دار شد😍
خانم زینب، درروز ۵ جمادی الاولی و ماه پنجم قمری و سال پنجم هجری دنیا اومد.😍😍
۵/۵/۵ رمانتیک ترین تولد جهان😍😍❣💝
عیدتون مبارک😍🌹
✍ف.پورعباس
🚫کپی و انتشار به هر شکل و صورتی ممنوع
.....🦋📚🦋.....
@irttir
.....🦋📚🦋.....