✨🌷
🍃خاطره ای از شهید امیر حاج امینی
سرمزار امیر بودم که جوانی با ظاهر مذهبی اومد و گفت: شما با این شهید نسبتی دارید؟! گفتم: من برادرش هستم.بهم گفت: حقیقتش من مسلمان نبودم، اما به دلایلی با اجبار و به ظاهر مسلمان شده، اما قلبا ایمان نیاوردم. تا اینکه برحسب اتفاق عکس برادر شهیدتان را دیدم، با دیدن عکس ایشان حال عجیبی به من دست داد. انگار این عکس با من حرف می زد؛ بعد از آن بود که قلبا مسلمان شدم...👌🏻🌱
#شهید_امیر_حاج_امینی
#اَللّهُــمَّعَجـِّــللِوَلیِّــکَالفَــرَج
♥️🕊🌤
💐خستگي نداشت. مي گفت من حاضرم تا کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدين، بعدي ادامه بده... اينقدر بدن آماده اي داشت که تو جبهه گذاشتنش بيسيم چي. بيسيم چي (شهيد) پور احمد...
- اصلاً دنبال شناخته شدن و شهرت نبود. به اين اصل خيلي اعتقاد داشت که اگه واقعاً کاري رو براي خود خدا بکني، خودش عزيزت مي کنه. آخرش هم همين خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اينطور معروف بشه.
- هر کار مي کرد، برا خدا مي کرد؛ اصلاً براش مهم نبود کسي خبردار مي شه يا نه! عجيب نسبت به بچه هاي يتيم هم حساس بود، کمک به يتيمان هيچوقت فراموشش نمي شد...
🌺يه بار که تو منطقه حسابي از بچه ها کار کشيده بود و به قول معروف عرقشون رو در آورده بود، جمعشون کرد و بهشون گفت: "نکنه فکر کنين که فلاني ما رو آموزش مي ده، من خاک پاهاي شماهام. من خيلي کوچيکتر از شماهام... اگه تکليف نبود هرگز اين کار رو نمي کردم...."
ولي دلش رضا نداده بود و با گريه از همه خواست که دراز بکشن. همه تعجب کرده بودن که مي خواد چيکار کنه. همه که خوابيدن اومد پايين پاي تک تک بچه ها و دست مي کشيد به کف پوتين بچه ها و خاکش رو مي ماليد رو پيشانيش.... مي گفت: من خاک پاي شماهام ....
برادر شهید:
- بعد شهادتش يه نامه به دستمون رسيد که چند روز قبل از شهادتش نوشته بود، اولش اينطور شروع مي شد: "از اينکه به اين فيض عظيم الهي نايل شدم، خدا را بسيار شکرگزارم....."
🍃 دفعه آخري موقعي بود که بچه ها يک به يک جلو مي رفتن و بر مي گشتن. يه بار ديديم امير بلند شد که بره تو خط. يکي بهش گفت: حاجي! الان نوبت منه... ولي امير گفت: نه! حرف نباشه، اين دفعه من مي رم.....
✅احسان رجبي عکاس این عکس معروف اينطور تعريف مي کنه:
بچه ها خيلي روحيه شون کسل بود؛ آتيش شديد دشمن هم مزيد علت خستگي بچه ها شده بود. يه دفعه صداي شادي بچه ها بلند شد. برگشتم، ديدم پوراحمد و امير و چند نفر ديگه اومدن خط برا سرکشي، بچه ها انقدر به اينا علاقه داشتن که روحيه شون کلاً عوض شد. 10 ، 20 دقيقه بيشتر نگذشته بود که يه خمپاره پشت خاکريز خورد، گرد و خاک عجيبي بلند شده بود؛ همينکه گرد و غبار نشست دوربينم رو برداشتم تا ببينم چه خبره. رفتم جلوتر که اين صحنه رو ديدم. دو تا عکس ازش گرفتم، يکي از تموم بدنش، يکي از صورتش (همون عکس معروف) يه قطره خون رو لبش بود. ديدم امير تو اون حالت تو حال خودشه و داره زير لب زمزمه اي مي کنه. رفتم جلوتر ولي متوجه حرفش نشدم. همون موقع بود که ديگه شهيد شد....
#شهید_امیر_حاج_امینی🕊🌹
─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─
معروف ترین عکس از شهدای دفاع مقدس
🌷شهید امیر حاج امینی
تاریخ تولد: ۵ / ۱۰ / ۱۳۴۰
تاریخ شهادت: ۱۰ / ۱۲ / ۱۳۶۵
محل تولد: علیشار،زرندیه،ساوه
محل شهادت: شلمچه
*🌷همرزم← بیسیم چی گردان نصر از لشکر ۲۷ محمد رسول الله📞اصلا دنبال شناخته شدن و شهرت نبود، به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعا کاری رو برای خود خدا بکنی،خودش عزیزت میکنه.🌱آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه..🕊خستگی نداشت میگفت من حاضرم تو کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدين، بعدی ادامه بده...⚡️اينقدر بدن آمادهای داشت که تو جبهه گذاشتنش بيسيم چی📞عاشق گمنامی بود و میگفت خدا خودش عزیزت میکنه🌱خدا هم با عکس شهادتش اون رو خیلی معروف و عزیز کرد.🌙همرزم← امیر و چند نفر دیگه اومدن خط برا سرکشی⚡️بچه ها انقدر به اینا علاقه داشتن که روحیه شون کلاً عوض شد🌱چند دقیقه بعد یه خمپاره پشت خاکریز خورد💥گرد و خاک عجیبی بلند شده بود؛همینکه گرد و غبار نشست دوربینم رو برداشتم تا ببینم چه خبره📸 رفتم جلوتر که این صحنه رو دیدم دو تا عکس از امیر گرفتم، یکی از تموم بدنش یکی از صورتش (همین عکس معروف)🌱یه قطره خون رو لبش بود دیدم امیر تو اون حالت تو حال خودشه🕊️و داره زیر لب زمزمه ای میکنه🌙 رفتم جلوتر ولی متوجه حرفش نشدم🥀همون موقع بود که دیگه شهید شد🕊️ او در عملیات کربلای 5 در تاریخ 10 اسفند 65 در جنوب کانال پرورش ماهی شلمچه بر اثر اصابت خمپاره به شهادت رسید*🕊️🕋
#شهید_امیر_حاج_امینی
#شادی_روح_پاکش_صلوات 💙🌷
معروف ترین عکس از شهدای دفاع مقدس
🌷شهید امیر حاج امینی
تاریخ تولد: ۵ / ۱۰ / ۱۳۴۰
تاریخ شهادت: ۱۰ / ۱۲ / ۱۳۶۵
محل تولد: علیشار،زرندیه،ساوه
محل شهادت: شلمچه
*🌷همرزم← بیسیم چی گردان نصر از لشکر ۲۷ محمد رسول الله📞اصلا دنبال شناخته شدن و شهرت نبود، به این اصل خیلی اعتقاد داشت که اگه واقعا کاری رو برای خود خدا بکنی،خودش عزیزت میکنه.🌱آخرش هم همین خصلتش باعث شد تا عکس شهادتش اینطور معروف بشه..🕊خستگی نداشت میگفت من حاضرم تو کوه با همه تون مسابقه بذارم، هر کدوم خسته شدين، بعدی ادامه بده...⚡️اينقدر بدن آمادهای داشت که تو جبهه گذاشتنش بيسيم چی📞عاشق گمنامی بود و میگفت خدا خودش عزیزت میکنه🌱خدا هم با عکس شهادتش اون رو خیلی معروف و عزیز کرد.🌙همرزم← امیر و چند نفر دیگه اومدن خط برا سرکشی⚡️بچه ها انقدر به اینا علاقه داشتن که روحیه شون کلاً عوض شد🌱چند دقیقه بعد یه خمپاره پشت خاکریز خورد💥گرد و خاک عجیبی بلند شده بود؛همینکه گرد و غبار نشست دوربینم رو برداشتم تا ببینم چه خبره📸 رفتم جلوتر که این صحنه رو دیدم دو تا عکس از امیر گرفتم، یکی از تموم بدنش یکی از صورتش (همین عکس معروف)🌱یه قطره خون رو لبش بود دیدم امیر تو اون حالت تو حال خودشه🕊️و داره زیر لب زمزمه ای میکنه🌙 رفتم جلوتر ولی متوجه حرفش نشدم🥀همون موقع بود که دیگه شهید شد🕊️ او در عملیات کربلای 5 در تاریخ 10 اسفند 65 در جنوب کانال پرورش ماهی شلمچه بر اثر اصابت خمپاره به شهادت رسید*🕊️🕋
#شهید_امیر_حاج_امینی
#شادی_روح_پاکش_صلوات 💙🌷