✍در رثای ٣٢ شهید به خون خفته در شهر #نراق
#قسمت_دوم
آه که چه سخت است نوشتن این مطالب . اگر کسی در نوشتن و مطالعه آن فغان و فریاد نزد به قلب خود رجوع کند . محرم نیز فرا رسید و کاظم محمودی و مظاهر لطفی شهر و منطقه را متحول نمودند. در عملیات محرم هر دو فرمانده بودند . مظاهر فرمانده دسته و کاظم جانشین گردان . حماسه هایشان سینه به سینه نقل می گردد . بی غل و غش بودند .علاقه داشتند خدمتگزار مردم باشند . هر دو بر علیه رزیم ستم شاهی پهلوی فعالیت داشتند و از زمره انقلابیون بودند .
آیا تا کنون از خود پرسیده اید چه زمان دشواری بر این پدران و مادران و اعضای خانواده می گذشته است . آنگاه که نراق در سطح کل منطقه به نسبت جمعیت بالاترین رزمنده بسیجی را در جبهه داشته است .
تا کنون اندیشیده ایم داغ دو جوان رعنا و تازه داماد محمودی ها(عبدالله و کاظم ) با فاصله هشت ماه چقدر دشوار است . بعید است تاریخ نمونه صبر و شکیبایی خانواده ها را به ثبت رسانده باشد .
و مسیر ادامه یافت و....
مسیر ادامه یافت و اعزام جوانان بسیجی شهر نراق نه تنها کم نشد و لیکن روز افزون گردید .
عملیات مسلم ابن عقیل در سومار کرمانشاه پیروزی های چشمگیری در دفاع مقدس برجای گذاشت و باز سهم شهر ما غلامعباس علی آقایی یکی از دلاور مردان ارتش جمهوری اسلامی را به جمع گلزاریان افزود . از او تاکنون درست و حسابی ننوشته اند ولی بی شک پهلوانی بود . وصیتنامه اش مملو از درس می باشد .
محرم هنوز ادامه داشت و اربعین حسینی فرا رسید و دو روز پس از اربعین سال ۱۳۶۱ روز چهارشنبه شب بود و رزمنده ها در سنگری در حال دعای توسل بودند و خبر آمد که جبهه پاسگاه شَرهانی مشرف بر شهر زُبیدات عراق دو نفر اهل نراق به شهادت رسیدند که بُهت مردم و تاریخ شد .
مُندعلی نباتی حبیب ابن مظاهر شهدا و علی رزاقی جوان رعنای ۱۶ ساله که هنوز مو در صورتش نروئیده بود .
حال تصور کنید یکماه از گلگون کفنان قبلی گذشته ، دو گلگون کفن دیگر با یک خمپاره ، در یک سنگر . آخر شما چه سنخیت و نسبتی با یکدیگر داشتید ؟ آیا از قبل یکدیگر رامی شناختید که اکنون با هم عروج کردید؟ نمی شود مطلبی عنوان کرد و مقایسه ای را عمومی کرد ولی بهتر است ساعاتی در گلزار سیر نمود و آفاق و انفس الهی در فلسفه این دو مهاجر را درک کرد .
اگر بدانی مصطفی طالبی چه شخصی بود.یتیم بود و سرپرست خانواده. مرغداری آقای عابدینی گواه دست های پینه بسته اوست. سختی کارگری در کوره پَزخانه ها و... و تحصیل زیبا در مدرسه کوهی از تحمل را در او ایجاد نموده و به سختکوشی مشهور بود . یا کار و یا تحصیل . بسیجی بود و با بسیجان به جبهه رفت و در محمدیه دارخوین آبادان زخمی شد . برای خدمت سربازی به ارتش رفت و در والفجر یک در زُبیدات عراق جاودانه شد .
بهمن ١٣۶۴ و عملیات والفجر هشت و فتح بندر فاو عراق در محدوده کارخانه نمک . این جنازه جوان هفده ساله از چه پدر و مادری است که غریبانه عروج نموده و به خدا رسیده است . در دل تاریک شب که خفاشان در کمین هستند کبریت را روشن می کنیم خدایا چه می بینم . این صورت نورانی و معصوم علی محمد نوری است . جوان دوست داشتنی و متبسم . چاره چیست بر بالین او بمانیم و گریه کنیم که نه در انتهای وصیت نامه اش نوشته چون جوان بودم برای علی اکبر امام حسین گریه کنید .پس صلاح است راه ثواب او را ادامه دهیم .
سال ۱۳۶۴ مقر لشکر ١٧ علی ابن ابیطالب در انرژی اتمی در جاده اهواز - آبادان سخت بمباران شد و در هنگامه دیگر شهیدی با راکت هواپیما پرواز کرد و جنازه حسین قجری را آوردند . او هم گل نشگفته بود . پاسدار وظیفه ای بود که برای حفظ ثُغور مرزهای وطن اسلامی اش لباس رزم بر تن کرده بود .
این بار نوبت دومین شهید سیّد نراق بود . سید حسن جوادی .مال این دنیا نبود و به چهره اش که می نگریستی مشخص بود که نور بالا می زند روزهای نوروز ۱۳۶۵ خداوند سپری شد که سیّد در شهر اهواز دعوت حق را لبیک گفت .
چهار روز بعدش طلبه ای دیگر از شهر به نام حسن کرباسی در آغوش خاک گلزار فرود آمد . این دومین طلبه شهید شهر بعد از محمدرضا رمضانی بود .معصومیت چهره اش و بانک های اذان مسجد جامع چه حکایت های ناگفته ای را رقم زد .
#ادامه_دارد
🔸نراق شهر من
#یادواره_شهدای_نراق
#یادواره
#نراق
#ایثار_دلیجان
#بنیاد_شهید_و_امور_ایثارگران_شهرستان_دلیجان
🌷@isaardelijan
🌷http://eitaa.com/isaardelijan