eitaa logo
پاتوق بانوان اصفهان
14.9هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
6.6هزار ویدیو
3 فایل
جمع صمیمی بانوان #نصف_جهان دورهمی بانوان اصفهان ارتباط با مدیریت و مسئول تبلیغات @mehdi_shafiee_esf مسئول تبادلات: @addisfbanoo کانالهای مادر ایتا: @isf_banoo @esf_center @isf_khabargozary @esf_becha @isf_khande @isf_kar @esf_banoo @esf_bazarekar
مشاهده در ایتا
دانلود
دقیقه مطالعه شاگردی از استادش درباره ی جلب رضایت خدا و بهترین راه آن پرسید استاد گفت: به گورستان برو و به مرده ها توهین کن شاگرد دستور استاد را اجرا کرد و نزد او برگشت. استاد گفت: جواب دادند؟ شاگرد گفت : نه استاد گفت: پس بار دیگر به آنجا برو و آن ها را ستایش کن شاگرد اطاعت کرد و همان روز عصر نزد استاد برگشت. استاد بار دیگر از او پرسید که آیا مرده ها جواب دادند؟ و شاگرد گفت : نه استاد گفت: 📌برای جلب رضایت خدا همین طور رفتار کن نه به ستایش های مردم توجه کن و نه به تحقیر ها و تمسخر هایشان بدین صورت است که می توانی راه خودت را در پیش گیری ___________________________ 🧕 👩‍🦰 @isf_banoo
دقیقه مطالعه یڪ روز آموزگار از دانش آموزانی ڪه در ڪلاس بودند پرسید آیامیتوانید راهی غیر تڪراری برای ابراز عشق، بیان ڪنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن، عشقشان را معنا می ڪنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان ڪردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند. در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این ڪه شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان ڪند، داستان ڪوتاهی تعریف ڪرد: یڪ روز زن و شوهر جوانی ڪه هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخڪوب شدند. یڪ قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شڪاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات ڪوچڪ ترین حرڪتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرڪت ڪرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار ڪرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد فریاد مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند. داستان به اینجا ڪه رسید دانش آموزان شروع ڪردند به محڪوم ڪردن آن مرد. پسرک اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد میزد؟ بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته ڪه او را تنها گذاشته است! او جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود ڪه «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت ڪن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.›› قطره های بلورین اشڪ، صورت پسرک را خیس ڪرده بود ڪه ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به ڪسی حمله می ڪند ڪه حرڪتی انجام می دهد و یا فرار می ڪند. پدر من در آن لحظه وحشتناڪ، با فدا ڪردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریا ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود. ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 🤵‍♀️پاتوق بانوان اصفهان🧕 eita.com/isf_banoo t.me/isf_banoo https://rubika.ir/isf_banoo
دقیقه مطالعه یڪ روز آموزگار از دانش آموزانی ڪه در ڪلاس بودند پرسید آیامیتوانید راهی غیر تڪراری برای ابراز عشق، بیان ڪنید؟ برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن، عشقشان را معنا می ڪنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان ڪردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند. در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این ڪه شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان ڪند، داستان ڪوتاهی تعریف ڪرد: یڪ روز زن و شوهر جوانی ڪه هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخڪوب شدند. یڪ قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شڪاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات ڪوچڪ ترین حرڪتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرڪت ڪرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار ڪرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد فریاد مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند. داستان به اینجا ڪه رسید دانش آموزان شروع ڪردند به محڪوم ڪردن آن مرد. پسرک اما پرسید : آیا می دانید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد میزد؟ بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته ڪه او را تنها گذاشته است! او جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود ڪه «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت ڪن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.›› قطره های بلورین اشڪ، صورت پسرک را خیس ڪرده بود ڪه ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به ڪسی حمله می ڪند ڪه حرڪتی انجام می دهد و یا فرار می ڪند. پدر من در آن لحظه وحشتناڪ، با فدا ڪردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریا ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود. ~~~~~~~~~~~~~~~~~~~ 🤵‍♀️پاتوق بانوان اصفهان🧕 eita.com/isf_banoo t.me/isf_banoo https://rubika.ir/isf_banoo
شرکت معتبر خصوصی با سابقه درخشان  جهت تکمیل کادر خود نیازمند : 🔥🔥درامد روزانه ۲برابر حقوق اداره کار 🔥🔥تسویه آنی  ❇️  💠فعال و با انگیزه 💠محیط حرفه ای و دوستانه 🔻بدون محدودیت زمانی و مکانی 🔻محل فعالیت دلخواه ✔️کاردر شرکت ✔️کار در منزل (بعد آموزش حضوری در شرکت) ❌بدون نیاز به سابقه و پیش زمینه ❌ ☑️آموزش اختصاصی و حرفه ای رایگان با ارائه مدرک بین المللی ☑️ اشخاص با شرایط متفاوت میتوانند در این شرکت مشغول به کار شوند (حتی دانشجوهای عزیز و افراد شاغل ) ☑️جهت همکاری رزومه خود را به شماره زیر پیامک کنید و منتظر تماس کارشناس باشید 🔔رزومه شامل: 🔻نام و نام خانوادگی: 🔻سن: 🔻تلفن همراه: 🔻محل سکونت: 📲09050827360 📵تبلیغات اکیدا ممنوع 📵
دقیقه مطالعه روزی ابلیس بافرزندانش ازمسیری میگذشتند. به طایفه ای رسیدند که درکنار راه چادر زده بودند، زنی رامشغول دوشیدن گاو دیدند، ابلیس به فرزندانش گفت : تماشاکنیدکه من چطور بلا بر سر این طایفه می آورم بعد بسوی آن زن رفت وطنابی را که به پای گاو بسته بود تکان داد. باتکان خوردن طناب، گاو ترسید و سطل شیر را به زمین ریخت و کودک آن زن را که در کنارش نشسته بود لگد کرد و کشت. زن با دیدن این صحنه عصبانی شد و گاو را با ضربات چاقو از پای درآورد. وقتی شوهرش آمد و اوضاع را دید، زن رابه شدت کتک زد و او را طلاق داد. فامیلِ زن آمدند و آن مرد رادبه باد کتک گرفتند و آنقدر او را زدند که کشته شد. بعد از آن اقوامِ مرد از راه رسیدند و همه باهم درگیر شدند و جنگ سختی درگرفت . هنوز در گوشه و کنار دنیا بستگان آن زن و شوهر همچنان در جنگ هستند. فرزندان ابلیس بادیدن این ماجرا گفتند: این چه کاری بود که کردی؟ ابلیس گفت : من که کاری نکردم، فقط طناب را تکان دادم! ماهم در اینطور مواقع فکر میکنیم : کاری نکرده ایم درحالیکه نمیدانیم، حرفی که میزنیم، چیزی که می نویسیم، نگاهی که میکنیم ممکن است حالی را دگرگون کند، دلی رابشکند، مشکلی ایجادکند آتش اختلافی برافروزد، و... بعدازاین وقایع فکرمیکنیم که کاری نکرده ایم،فقط طناب راتکان داده ایم! مواظب باشیم طنابی راتکان ندهیم...!🤍🌼 🤵‍♀️پاتوق بانوان اصفهان🧕 eitaa.com/isf_banoo t.me/isf_banoo https://rubika.ir/isf_banoo