eitaa logo
من شیعه هستم
571 دنبال‌کننده
308 عکس
376 ویدیو
20 فایل
✅ شناخت دین اسلام : بدون تعصّب، بدون خرافه، با محوریّت تفسیر المیزان علامه طباطبایی (ره) و سخن بزرگان اهل معرفت ✅ معرفت، اعتقاد، اخلاق ✅ اینجا قم مقدّس است
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰داستان بسیار عجیب 🌀عاشق یا قاتل علی(ع)؟ قطام به استقبال او آمد، و نقاب از چهره برداشت و زیبایی های خود را برای او آشکار نمود. وقتی ابن ملجم او را دید، شیفته او گردید، پس از اسب فرود آمده و وارد خانه او شد. قطام نیز به خوبی از او پذیرایی کرد و برایش غذایی تهیه کرد، ابن ملجم نیز مرتب به او نگاه می کرد و او نیز با تبسّم جواب او را می داد. 👌[دقت میکنی شیطان چطوری داره ابن ملجم رو تور میکنه؟؟ اول به کمک ایجاد احساس خودبزرگ بینی و غرور، و الان هم با نگاه به نامحرم! پیامبراکرم(ص) می فرمایند: نگاه به نامحرم، تیری از تیرهای زهرآلود است.] ابن ملجم در پایان گفت: ای کریمه ! امروز رفتاری با من کردی که باید یک عمر مدح و ستایشت نموده، از تو تشکر نمایم. اگر حاجتی داری، بگو تا برآورده سازم؟ قطام اول از کشته شدگان جنگ نهروان پرسید، ابن ملجم نیز اخبار را گفت، از جمله: از کشته شدن پدر، برادر و عموی او به دست امام علی علیه السلام خبر داد. اینجا بود که ناله قطام بلند شد و شروع کرد به سر و صورت خود زدن و گریه کردن.. و می گفت: فراق آنها بر من سخت است و چه کسی بعد از آنها مرا یاری کند و انتقام مرا بگیرد؟ ابن ملجم گفت: آرام باش، تو به مقصودت می رسی. وقتی قطام این جمله را شنید، ساکت شد و به سخن او طمع کرد و بیشتر خود را به او عرضه نمود و جمال و محاسن خود را آشکار کرد و وقتی تمام قلب او را تصاحب کرد، ابن ملجم به او گفت: پدرت رفیق من بود، من تو را از او خواستگاری نموده بودم و او نیز بر من منّت گذاشت ولی مرگ او را مهلت نداد. قطام گفت: بزرگان واشراف زیادی از قوم و قبیله ام برای خواستگاری من آمده اند؛ ولی من فقط با کسی که انتقامم را بگیرد موافقت می کنم، و شنیده ام تو مرد شجاعی هستی و دوست دارم تو شوهر من و من همسر تو باشم.. حرفهایش ادامه داشت تا آنجا که خواست شرایط و مهریه اش را تعیین کند. شرطش را گفت: علی(ع).. تا ابن ملجم این جمله را شنید، کلمه استرجاع(انّا لله و انّا الیه راجعون) را به زبان جاری کرد. و عقلش برگشت و فریاد زد: این چه شرطی است که گذاشتی؟ و امر بَد و محالی را هوای نفست به تو فرمان داده است. آنگاه سرش را به زیر انداخت، در حالی که عرق از سر و صورتش سرازیر بود و در کارش اندیشه می کرد، آنگاه سر برداشت و گفت: وای بر تو! چه کسی توان دارد علی(ع) را بکُشد، در حالی که او «یاری شده از طرف (خدای) آسمان است، و زمین از هیبتش می لرزد و ملائکه در خدمت گزاری او از یکدیگر سرعت می گیرند. وای بر تو! چه کسی بر قتل علی بن ابی طالب قادر است؟ در حالی که از طرف آسمان تأییده شده است و ملائکه صبح و شام او را احاطه می کنند و به راستی در زمان رسول خدا (ص) وقتی می جنگید، جبرئیل از سمت راست و میکائیل از سمت چپ و عزرائیل از جلوی روی، او را همراهی می کردند. کسی که اینگونه است، احدی توان کشتن او را ندارد و هیچ مخلوقی راهی برای فریب و غلبه بر او نخواهد داشت.» با این حال علی (ع) مرا عزیز و گرامی داشته، و به من محبت نموده است و (مقامم را) بالا برده و مرا بر دیگران مقدم داشته است. این کار (قتل) جزای او از طرف من نیست. اگر غیر علی بود، من به بدترین نوع کشتن او را می کشتم، هر چند (زیرک ترین) و قوی ترین اهل زمانش بود؛ اما امیر مؤمنان را (به دلایلی که گفتم) راهی بر او ندارم. قطام مدّتی صبر کرد تا خشم ابن ملجم فرو نشست، از در ملاطفه و ملاعبه وارد شد، و به او گفت: چه چیز تو را از قتل علی (ع) و رسیدن به این مال و جمال باز می دارد؟ و تو عفیف تر و زاهدتر از کسانی که با او جنگیدند و توسط او کشته شدند، در حالی که روزه داران و شب زنده داران بودند، نیستی. وقتی آنها دیدند علی به نا حقّ و از روی دشمنی مسلمانان را می کشد، از او فاصله گرفتند و با او جنگیدند. ابن ملجم به قطام گفت: از من دست بردار! به راستی دینم را فاسد کردی و در قلبم شک وارد نمودی و من نمی دانم (و متحیّرم) که چه جوابی بدهم، در حالی که تو بر من چیره شده ای و قصد تغییر رأی و نظر مرا داری. [👌حربه دیگر شیطان، القای شبهه و تردید در قلب ابن ملجم بود که کارش را ساخت.] سپس اشعاری را خواند و از قطام مهلت خواست که مقداری فکر کند، وقتی خواست خارج شود، قطام او را بدرقه کرد و در آغوش گرفت و پیشانی او را بوسید و از او خواست که سریع نتیجه را اعلام کند. ابن ملجم از نزد قطام خارج شد، در حالی که دل او جا مانده و خواب از او گرفته شده بود، و شب را تا صبح بیدار مانده، بر حال خود فکر می کرد؛ اما سرانجام نفس سرکش بر او غالب شد و تسلیم خواسته نفس و علاقه به قطام گردید و از امام(ع) به امام(ع) مبدل شده و لقب اشقی الاشقیاء گرفت. ⛔️ما عاشقان علی(ع) بایدمراقب باشیم که شیطان، اطاعت الهی رو از ما نگیره.. 📚بحار الأنوار(ط بیروت)ج 12 ص2 ╔═══💌══╗ 🆔 @ishiaa ╚═══💌══╝
🔰مناظره امام باقر علیه السلام با «حَروری» ✔️بسیار جذاب و خواندنی جماعتِ همراه حروری گفتند: «ای حروری! در بحث شکست خوردی و جواب نداری.» امام باقر علیه السلام فرمود: «اما اینکه گفتی ابوبکر (بجای پیامبر) با مردم نماز خواند، پاسخت را بشنو! ابوبکر، آن روز مأمور بود که تحت فرمان و پرچم «اُسامة بن زید» باشد و همه راویان، متّفق القول هستند که ابوبکر به همراه اسامه چندین فرسخ از مدینه بیرون رفته بود. پس چگونه ممکن است رسول خدا به او امر کرده باشد با مردم نماز بخواند؟؟ رسول خدا نه تنها امر نکرده بود که لشکریان اسامه برگردند، بلکه چندین بار فرموده بود:«لشکر اسامه را تقویت کنید! خدا لعنت کند کسی را که از او سرپیچی کند.» (یعنی افرادی که رسول خدا فرموده بود تا با اسامه باشند، اگر به مدینه باز می گشتند، مورد لعن و نفرین حضرت قرار می‌گرفتند.) و تازه خود شما می‌گویید وقتی ابوبکر به نماز ایستاد و تکبیر گفت، رسول خدا که خانه‌اش چسبیده به مسجد بود، صدای او را شنید و شتابان در حالی که بر علی (علیه السلام) و فضل بن عباس تکیه کرده بود و پاهای مبارکش روی زمین کشیده می‌شد، به مسجد وارد شد و ابوبکر هنوز به رکوع نرفته بود که رسول خدا جلو آمد و ابوبکر را از محراب کنار زد و خودش نماز را از ابتدا شروع فرمود. همه ‌ی اینها دلیل بر این است که نماز ابوبکر بدون امر رسول خدا بوده است و روایات صحیحی موجود است مبنی بر اینکه هرگاه بلال اذان می‌گفت و پیامبر نمی‌توانست برای نماز حاضر شود، امیرالمؤمنین علی علیه السلام را به نماز امر می‌فرمود.» حروری در اینجا نیز سکوت کرد. امام باقر علیه السلام فرمود:« اما خصلت چهارم که گفتی «او در کنار رسول الله دفن شده است، بگو ببینیم قبر رسول الله کجاست؟» حروری گفت:« در خانه ‌اش.» امام باقر علیه السلام فرمود: مگر خداوند نفرموده: «یا ایّها الذین آمَنوا لا تَدخُلُوا بیوتَ النّبی الاّ أن یُوذَنَ لکم : ای مؤمنین! به خانه‌های پیامبر داخل نشوید مگر به شما اجازه داده شود (سوره احزاب، آیه 53)»، آیا رسول خدا به ابوبکر اجازه چنین کاری را داده بود؟ حروری گفت:« بله.» امام باقر علیه السلام فرمود:« دروغ گفتی! چون رسول خدا تمام درهای خانه را که به مسجد باز می‌شد، بسته بود و به امر خدا، تنها در خانه امیرالمؤمنین علیه السلام را باز گذاشته بود. حتی درب خانه عمر را هم بست. عمر به رسول خدا عرض کرد: «روزنه‌ای برای من قرار بده تا تو را ببینم.» پیامبر فرمود: «نه، به اندازه باریکی سر ناخن هم روزنه‌ای باز نمی‌کنم.» پس رسول خدا ابوبکر و عمر را از خانه‌ی خدا و مسجد بیرون کرده و درهای آنها را بسته بود. چه دلیلی دارید که به آنها اجازه ورود به خانه‌اش را داده باشد؟!» حروری گفت: « محل قبر ابوبکر و عمر، سهم الارث دختران آنها عایشه و حفصه (که همسران پیامبر بودند) است.» امام باقر علیه السلام فرمود: «چون رسول خدا در زمان رحلت، 9 همسر داشت، پس به جمع همسرانش، روی هم رفته، فقط یک هشتم از خانه می‌رسید. بنابراین به آن دو زن - عایشه و حفصه- دو قسمت از نه قسمتِ سهم زنان (یعنی دو نُهم از یک هشتم خانه) می رسید و این می شود دو قسمت از هفتاد و دو قسمت، که اگر درست حساب شود، شاید سهم هر یک از این دو، یکی دو وجب بیشتر نبوده نباشد. پس ابوبکر و عمر در سهم دخترانشان دفن نشده‌اند بلکه در زمین غصبی‌اند. تازه مگر خود شما از ابوبکر نقل نمی‌کنید که رسول خدا فرمود: «ما انبیاء ارثی از خود بجای نمی‌گذاریم؛ و هر چه از ما بماند، متعلّق به همه مسلمین است»، پس ارثی هم در کار نبوده است. در اینجا شخص حروری دیگر کلامی نتوانست بگوید و ساکت ماند. 📚بحار الانوار، ج 27، ص 321، ح4 ╔═══💌══╗ 🆔 @ishiaa ╚═══💌══╝
🔰داستان بسیار عجیب 🌀محبت منهای اطاعت! قطام به استقبال او آمد، و نقاب از چهره برداشت و زیبایی های خود را برای او آشکار نمود. وقتی ابن ملجم او را دید، شیفته او گردید، پس از اسب فرود آمده و وارد خانه او شد. قطام نیز به خوبی از او پذیرایی کرد و برایش غذایی تهیه کرد، ابن ملجم نیز مرتب به او نگاه می کرد و او نیز با تبسّم جواب او را می داد. 👌[دقت میکنی شیطان چطوری داره ابن ملجم رو تور میکنه؟؟ اول به کمک ایجاد احساس خودبزرگ بینی و غرور، و الان هم با نگاه به نامحرم! پیامبراکرم(ص) می فرمایند: نگاه به نامحرم، تیری از تیرهای زهرآلود است.] ابن ملجم در پایان گفت: ای کریمه ! امروز رفتاری با من کردی که باید یک عمر مدح و ستایشت نموده، از تو تشکر نمایم. اگر حاجتی داری، بگو تا برآورده سازم؟ قطام اول از کشته شدگان جنگ نهروان پرسید، ابن ملجم نیز اخبار را گفت، از جمله: از کشته شدن پدر، برادر و عموی او به دست امام علی علیه السلام خبر داد. اینجا بود که ناله قطام بلند شد و شروع کرد به سر و صورت خود زدن و گریه کردن.. و می گفت: فراق آنها بر من سخت است و چه کسی بعد از آنها مرا یاری کند و انتقام مرا بگیرد؟ ابن ملجم گفت: آرام باش، تو به مقصودت می رسی. وقتی قطام این جمله را شنید، ساکت شد و به سخن او طمع کرد و بیشتر خود را به او عرضه نمود و جمال و محاسن خود را آشکار کرد و وقتی تمام قلب او را تصاحب کرد، ابن ملجم به او گفت: پدرت رفیق من بود، من تو را از او خواستگاری نموده بودم و او نیز بر من منّت گذاشت ولی مرگ او را مهلت نداد. قطام گفت: بزرگان واشراف زیادی از قوم و قبیله ام برای خواستگاری من آمده اند؛ ولی من فقط با کسی که انتقامم را بگیرد موافقت می کنم، و شنیده ام تو مرد شجاعی هستی و دوست دارم تو شوهر من و من همسر تو باشم.. حرفهایش ادامه داشت تا آنجا که خواست شرایط و مهریه اش را تعیین کند. شرطش را گفت: علی(ع).. تا ابن ملجم این جمله را شنید، کلمه استرجاع(انّا لله و انّا الیه راجعون) را به زبان جاری کرد. و عقلش برگشت و فریاد زد: این چه شرطی است که گذاشتی؟ و امر بَد و محالی را هوای نفست به تو فرمان داده است. آنگاه سرش را به زیر انداخت، در حالی که عرق از سر و صورتش سرازیر بود و در کارش اندیشه می کرد، آنگاه سر برداشت و گفت: وای بر تو! چه کسی توان دارد علی(ع) را بکُشد، در حالی که او «یاری شده از طرف (خدای) آسمان است، و زمین از هیبتش می لرزد و ملائکه در خدمت گزاری او از یکدیگر سرعت می گیرند. وای بر تو! چه کسی بر قتل علی بن ابی طالب قادر است؟ در حالی که از طرف آسمان تأییده شده است و ملائکه صبح و شام او را احاطه می کنند و به راستی در زمان رسول خدا (ص) وقتی می جنگید، جبرئیل از سمت راست و میکائیل از سمت چپ و عزرائیل از جلوی روی، او را همراهی می کردند. کسی که اینگونه است، احدی توان کشتن او را ندارد و هیچ مخلوقی راهی برای فریب و غلبه بر او نخواهد داشت.» با این حال علی (ع) مرا عزیز و گرامی داشته، و به من محبت نموده است و (مقامم را) بالا برده و مرا بر دیگران مقدم داشته است. این کار (قتل) جزای او از طرف من نیست. اگر غیر علی بود، من به بدترین نوع کشتن او را می کشتم، هر چند (زیرک ترین) و قوی ترین اهل زمانش بود؛ اما امیر مؤمنان را (به دلایلی که گفتم) راهی بر او ندارم. قطام مدّتی صبر کرد تا خشم ابن ملجم فرو نشست، از در ملاطفه و ملاعبه وارد شد، و به او گفت: چه چیز تو را از قتل علی (ع) و رسیدن به این مال و جمال باز می دارد؟ و تو عفیف تر و زاهدتر از کسانی که با او جنگیدند و توسط او کشته شدند، در حالی که روزه داران و شب زنده داران بودند، نیستی. وقتی آنها دیدند علی به نا حقّ و از روی دشمنی مسلمانان را می کشد، از او فاصله گرفتند و با او جنگیدند. ابن ملجم به قطام گفت: از من دست بردار! به راستی دینم را فاسد کردی و در قلبم شک وارد نمودی و من نمی دانم (و متحیّرم) که چه جوابی بدهم، در حالی که تو بر من چیره شده ای و قصد تغییر رأی و نظر مرا داری. [👌حربه دیگر شیطان، القای شبهه و تردید در قلب ابن ملجم بود که کارش را ساخت.] سپس اشعاری را خواند و از قطام مهلت خواست که مقداری فکر کند، وقتی خواست خارج شود، قطام او را بدرقه کرد و در آغوش گرفت و پیشانی او را بوسید و از او خواست که سریع نتیجه را اعلام کند. ابن ملجم از نزد قطام خارج شد، در حالی که دل او جا مانده و خواب از او گرفته شده بود، و شب را تا صبح بیدار مانده، بر حال خود فکر می کرد؛ اما سرانجام نفس سرکش بر او غالب شد و تسلیم خواسته نفس و علاقه به قطام گردید و از عاشق امام به قاتل امام مبدل شده و لقب اشقی الاشقیاء گرفت. ⛔️ما عاشقان علی(ع) باید همیشه مراقب باشیم،شیطان در کمین است.. خدایا ما را سربازمخلص امام زمان (عج) قرار بده🤲 📚بحار الأنوار ج 12ص2 ╔═══💌══╗ 🆔 @ishiaa ╚═══💌══╝
🔰مناظره امام باقر علیه السلام با «حَروری» ✔️بسیار جذاب و خواندنی جماعتِ همراه حروری گفتند: «ای حروری! در بحث شکست خوردی و جواب نداری.» امام باقر علیه السلام فرمود: «اما اینکه گفتی ابوبکر (بجای پیامبر) با مردم نماز خواند، پاسخت را بشنو! ابوبکر، آن روز مأمور بود که تحت فرمان و پرچم «اُسامة بن زید» باشد و همه راویان، متّفق القول هستند که ابوبکر به همراه اسامه چندین فرسخ از مدینه بیرون رفته بود. پس چگونه ممکن است رسول خدا به او امر کرده باشد با مردم نماز بخواند؟؟ رسول خدا نه تنها امر نکرده بود که لشکریان اسامه برگردند، بلکه چندین بار فرموده بود:«لشکر اسامه را تقویت کنید! خدا لعنت کند کسی را که از او سرپیچی کند.» (یعنی افرادی که رسول خدا فرموده بود تا با اسامه باشند، اگر به مدینه باز می گشتند، مورد لعن و نفرین حضرت قرار می‌گرفتند.) و تازه خود شما می‌گویید وقتی ابوبکر به نماز ایستاد و تکبیر گفت، رسول خدا که خانه‌اش چسبیده به مسجد بود، صدای او را شنید و شتابان در حالی که بر علی (علیه السلام) و فضل بن عباس تکیه کرده بود و پاهای مبارکش روی زمین کشیده می‌شد، به مسجد وارد شد و ابوبکر هنوز به رکوع نرفته بود که رسول خدا جلو آمد و ابوبکر را از محراب کنار زد و خودش نماز را از ابتدا شروع فرمود. همه ‌ی اینها دلیل بر این است که نماز ابوبکر بدون امر رسول خدا بوده است و روایات صحیحی موجود است مبنی بر اینکه هرگاه بلال اذان می‌گفت و پیامبر نمی‌توانست برای نماز حاضر شود، امیرالمؤمنین علی علیه السلام را به نماز امر می‌فرمود.» حروری در اینجا نیز سکوت کرد. امام باقر علیه السلام فرمود:« اما خصلت چهارم که گفتی «او در کنار رسول الله دفن شده است، بگو ببینیم قبر رسول الله کجاست؟» حروری گفت:« در خانه ‌اش.» امام باقر علیه السلام فرمود: مگر خداوند نفرموده: «یا ایّها الذین آمَنوا لا تَدخُلُوا بیوتَ النّبی الاّ أن یُوذَنَ لکم : ای مؤمنین! به خانه‌های پیامبر داخل نشوید مگر به شما اجازه داده شود (سوره احزاب، آیه 53)»، آیا رسول خدا به ابوبکر اجازه چنین کاری را داده بود؟ حروری گفت:« بله.» امام باقر علیه السلام فرمود:« دروغ گفتی! چون رسول خدا تمام درهای خانه را که به مسجد باز می‌شد، بسته بود و به امر خدا، تنها در خانه امیرالمؤمنین علیه السلام را باز گذاشته بود. حتی درب خانه عمر را هم بست. عمر به رسول خدا عرض کرد: «روزنه‌ای برای من قرار بده تا تو را ببینم.» پیامبر فرمود: «نه، به اندازه باریکی سر ناخن هم روزنه‌ای باز نمی‌کنم.» پس رسول خدا ابوبکر و عمر را از خانه‌ی خدا و مسجد بیرون کرده و درهای آنها را بسته بود. چه دلیلی دارید که به آنها اجازه ورود به خانه‌اش را داده باشد؟!» حروری گفت: « محل قبر ابوبکر و عمر، سهم الارث دختران آنها عایشه و حفصه (که همسران پیامبر بودند) است.» امام باقر علیه السلام فرمود: «چون رسول خدا در زمان رحلت، 9 همسر داشت، پس به جمع همسرانش، روی هم رفته، فقط یک هشتم از خانه می‌رسید. بنابراین به آن دو زن - عایشه و حفصه- دو قسمت از نه قسمتِ سهم زنان (یعنی دو نُهم از یک هشتم خانه) می رسید و این می شود دو قسمت از هفتاد و دو قسمت، که اگر درست حساب شود، شاید سهم هر یک از این دو، یکی دو وجب بیشتر نبوده نباشد. پس ابوبکر و عمر در سهم دخترانشان دفن نشده‌اند بلکه در زمین غصبی‌اند. تازه مگر خود شما از ابوبکر نقل نمی‌کنید که رسول خدا فرمود: «ما انبیاء ارثی از خود بجای نمی‌گذاریم؛ و هر چه از ما بماند، متعلّق به همه مسلمین است»، پس ارثی هم در کار نبوده است. در اینجا شخص حروری دیگر کلامی نتوانست بگوید و ساکت ماند. 📚بحار الانوار، ج 27، ص 321، ح4 ╔═══💌══╗ 🆔 @ishiaa ╚═══💌══╝
هدایت شده از من شیعه هستم
🔰داستان بسیار عجیب 🌀محبت منهای اطاعت! قطام به استقبال او آمد، و نقاب از چهره برداشت و زیبایی های خود را برای او آشکار نمود. وقتی ابن ملجم او را دید، شیفته او گردید، پس از اسب فرود آمده و وارد خانه او شد. قطام نیز به خوبی از او پذیرایی کرد و برایش غذایی تهیه کرد، ابن ملجم نیز مرتب به او نگاه می کرد و او نیز با تبسّم جواب او را می داد. 👌[دقت میکنی شیطان چطوری داره ابن ملجم رو تور میکنه؟؟ اول به کمک ایجاد احساس خودبزرگ بینی و غرور، و الان هم با نگاه به نامحرم! پیامبراکرم(ص) می فرمایند: نگاه به نامحرم، تیری از تیرهای زهرآلود است.] ابن ملجم در پایان گفت: ای کریمه ! امروز رفتاری با من کردی که باید یک عمر مدح و ستایشت نموده، از تو تشکر نمایم. اگر حاجتی داری، بگو تا برآورده سازم؟ قطام اول از کشته شدگان جنگ نهروان پرسید، ابن ملجم نیز اخبار را گفت، از جمله: از کشته شدن پدر، برادر و عموی او به دست امام علی علیه السلام خبر داد. اینجا بود که ناله قطام بلند شد و شروع کرد به سر و صورت خود زدن و گریه کردن.. و می گفت: فراق آنها بر من سخت است و چه کسی بعد از آنها مرا یاری کند و انتقام مرا بگیرد؟ ابن ملجم گفت: آرام باش، تو به مقصودت می رسی. وقتی قطام این جمله را شنید، ساکت شد و به سخن او طمع کرد و بیشتر خود را به او عرضه نمود و جمال و محاسن خود را آشکار کرد و وقتی تمام قلب او را تصاحب کرد، ابن ملجم به او گفت: پدرت رفیق من بود، من تو را از او خواستگاری نموده بودم و او نیز بر من منّت گذاشت ولی مرگ او را مهلت نداد. قطام گفت: بزرگان واشراف زیادی از قوم و قبیله ام برای خواستگاری من آمده اند؛ ولی من فقط با کسی که انتقامم را بگیرد موافقت می کنم، و شنیده ام تو مرد شجاعی هستی و دوست دارم تو شوهر من و من همسر تو باشم.. حرفهایش ادامه داشت تا آنجا که خواست شرایط و مهریه اش را تعیین کند. شرطش را گفت: علی(ع).. تا ابن ملجم این جمله را شنید، کلمه استرجاع(انّا لله و انّا الیه راجعون) را به زبان جاری کرد. و عقلش برگشت و فریاد زد: این چه شرطی است که گذاشتی؟ و امر بَد و محالی را هوای نفست به تو فرمان داده است. آنگاه سرش را به زیر انداخت، در حالی که عرق از سر و صورتش سرازیر بود و در کارش اندیشه می کرد، آنگاه سر برداشت و گفت: وای بر تو! چه کسی توان دارد علی(ع) را بکُشد، در حالی که او «یاری شده از طرف (خدای) آسمان است، و زمین از هیبتش می لرزد و ملائکه در خدمت گزاری او از یکدیگر سرعت می گیرند. وای بر تو! چه کسی بر قتل علی بن ابی طالب قادر است؟ در حالی که از طرف آسمان تأییده شده است و ملائکه صبح و شام او را احاطه می کنند و به راستی در زمان رسول خدا (ص) وقتی می جنگید، جبرئیل از سمت راست و میکائیل از سمت چپ و عزرائیل از جلوی روی، او را همراهی می کردند. کسی که اینگونه است، احدی توان کشتن او را ندارد و هیچ مخلوقی راهی برای فریب و غلبه بر او نخواهد داشت.» با این حال علی (ع) مرا عزیز و گرامی داشته، و به من محبت نموده است و (مقامم را) بالا برده و مرا بر دیگران مقدم داشته است. این کار (قتل) جزای او از طرف من نیست. اگر غیر علی بود، من به بدترین نوع کشتن او را می کشتم، هر چند (زیرک ترین) و قوی ترین اهل زمانش بود؛ اما امیر مؤمنان را (به دلایلی که گفتم) راهی بر او ندارم. قطام مدّتی صبر کرد تا خشم ابن ملجم فرو نشست، از در ملاطفه و ملاعبه وارد شد، و به او گفت: چه چیز تو را از قتل علی (ع) و رسیدن به این مال و جمال باز می دارد؟ و تو عفیف تر و زاهدتر از کسانی که با او جنگیدند و توسط او کشته شدند، در حالی که روزه داران و شب زنده داران بودند، نیستی. وقتی آنها دیدند علی به نا حقّ و از روی دشمنی مسلمانان را می کشد، از او فاصله گرفتند و با او جنگیدند. ابن ملجم به قطام گفت: از من دست بردار! به راستی دینم را فاسد کردی و در قلبم شک وارد نمودی و من نمی دانم (و متحیّرم) که چه جوابی بدهم، در حالی که تو بر من چیره شده ای و قصد تغییر رأی و نظر مرا داری. [👌حربه دیگر شیطان، القای شبهه و تردید در قلب ابن ملجم بود که کارش را ساخت.] سپس اشعاری را خواند و از قطام مهلت خواست که مقداری فکر کند، وقتی خواست خارج شود، قطام او را بدرقه کرد و در آغوش گرفت و پیشانی او را بوسید و از او خواست که سریع نتیجه را اعلام کند. ابن ملجم از نزد قطام خارج شد، در حالی که دل او جا مانده و خواب از او گرفته شده بود، و شب را تا صبح بیدار مانده، بر حال خود فکر می کرد؛ اما سرانجام نفس سرکش بر او غالب شد و تسلیم خواسته نفس و علاقه به قطام گردید و از عاشق امام به قاتل امام مبدل شده و لقب اشقی الاشقیاء گرفت. ⛔️ما عاشقان علی(ع) باید همیشه مراقب باشیم،شیطان در کمین است.. خدایا ما را سربازمخلص امام زمان (عج) قرار بده🤲 📚بحار الأنوار ج 12ص2 ╔═══💌══╗ 🆔 @ishiaa ╚═══💌══╝