•| #لذت_بندگی |•
« #بوعلی_سینا، این فیلسوف بزرگ اسلامی،می گوید:
✍ برای زندگی اجتماعی بشر ضرورت دارد که :
خدای خودش را بشناسد و پس از شناسایی متوجه بشود که از جانب آن #خدا قانون عادلانه ای برای
زندگی بشر وجود دارد و
👌باز واجب و لازم است #عبادت وجود داشته باشد،
#عبادت هم تکرار بشود تا همیشه انسان یادش باشد که #بنده است و خدایی دارد.
وقتی که این تذکر و تلقین در روحش وجود داشت، جلو معصیت و #گناه او را می گیرد.
👌 می خواهد #ظلم کند، #نماز می آید جلو چشمش مجسم می شود، می گوید که تو اعلام عبودیت کردی، تو که گفتی من رها نیستم (پس چرا می خواهی ظلم کنی؟) در اینجا چه قانونی دارد؟
می گوید:
«و فرضت علیهم بالعبادة المفروضه بالتکریر»
به این جهت #عبادت واجب شده است تا در #روح انسان چنین نیرویی پیدا بشود که در اثر این نیرو که تجدید عهد با #ایمان است دایماً ایمانش تجدید بشود و این ایمان مانع #گناه کردن بشود».
@Islamlifestyles_fars
تنهامسیریهایاستانفارس💕
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی) #جلسه_نوزدهم #بخش_4 ✴️توبه یعنی اینکه: خ
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)
#جلسه_نوزدهم
#بخش_5
🚫 اگر خداوند متعال بخواد به ما دستور بده، زشته دستور خدا رو ترک کردن حرف خود رو گوش کردن!
‼️باور بفرماید از اون زشت ترِ حرف امیرالمؤمنین رو آدم زمین بزاره کنار حرف خودش رو گوش کنه...
⚡️آخه امیرالمؤمنین این وسط چه تقصیری داره! امام زمان چه تقصیری داره!
⁉️من این رو چیکارش کنم؟! بنا بود من رشد بکنم. راهی جز این نبود که امر مولا بهم برسه! حالا این مولا این وسط چه گناهی کرده من باید به مولا بی احترامی کنم.
🔰لذا استغفار میخوای بکنی( شما که دیگه خودی هستی من بهت بگم) بدون اینکه مهدی فاطمه ازت راضی بشه، خدا ازت راضی نمیشه.. خدا میگه: من حالا هیچی گذشتم.
✨بر دامن کبریایی ام ننشیند گَرد✨
⁉️مادرت رو چی میگی؟! مادرت رو اذیت کردی! از مادر مهم تر امام زمانت رو اذیت کردی! چیکار میکنی؟!
@IslamLifeStyles_fars
⁉️امام زمان این وسط چه گناهی کرده تو بی احترامی میکنی به امام زمان؟!
🙄بابا من بی احترامی نکردم..! خب چرا دیگه! همش همینه دیگه!
💫خدا میفرماید: خب حالا من راضی شدم « إنّ بَيْنى وَ بَيْنَ اللّهِ عز و جل ذُنُوبا لا يَأْتى عَلَيْها إلّا رِضاكُمْ »
✨خدا نمیبخشه مگر اینکه شما از من راضی بشی...
⁉️چرا؟ مگه نقش امام زمان چیه؟خب تو اونو نافرمانی کردی دیگه!
👈ببین این حسیه که تو دل یه شیعه باید پدید بیاد
🚫در جریان خداپرستی اونایی که تنها با خدا مناجات میکنن! کاری به ولّی ندارن این وسط...
❌اونا دوزاریشون درست جا نیفتاده...! اصلا نگاهشون درست نیس..!
🔻میخوان برن از امام زمان کمک بگیرن برای اینکه خدا ببخشدشون
⚡️بابا شما امام زمان رو معصیت کردین
⚡️ادامه دارد...
@IslamLifeStyles_fars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖍 دین، سبد میوه نیست...
#کلیپ
#دین_داری
#مهدوی_ارفع
✿○○••••••══🌿🌸🌿
@Islamlifestyles_fars
🌿🌸🌿══••••••○○✿
#حالِ_خوب 144
✨ در یکی از آیات قرآن میفرماید: این منافقین اینقدر رذلن و از چشم خدا افتادند، بدتر از کفارند و اِلا آخر.
👈🏻به دلیل اینه که اینها مأیوس از رحمت خدان.😑
👈🏻 سوءظن به خدا دارند😱
🔖 کلمهی سوءظنِ را استفاده میکنه، که سوءظن یکجور در واقع همون یأسه.
🌷 میفرماید: منافقین این همه پست و رذلن، به دلیل اینه که سوءظن به خدا دارن.
👈🏻 یعنی حسنظن و امید به خدا ندارند😶
⚫️ چقدر سیاه میشه انسان در این وضعیت.
👤 استاد پناهیان
🎬 سلسله مباحث حالِ خوب
🌱 @IslamLifeStyles_fars
تنهامسیریهایاستانفارس💕
*✧✾🦋✾ « ﷽ » ✾🦋✾✧* ✨نگاه خدا 📃قسمت هشتم شامو که خوردم رفتم تو اتاقم ،گلو گذاشتم روزی کنا
*✧✾🦋✾ « ﷽ » ✾🦋✾✧*
✨نگاه خدا
📃قسمت نهم
آقا جونم دست کرد تو جیبش، یه سکه آورد بیرون: بیا عزیزم، اینم کادوی من
پریدم تو بغلش و محکم بوسیدمش: من عاشقتونم دستتون درد نکنه
بعد نیم ساعت آقا جون رفت اتاقش تا یه کم استراحت کنه
مادر جون: سارا مادر، میخوام یه چیزی بهت بگم که گفتنش برام خیلی سخته - نمیدونستم چی میخواد بگه، ولی دلم آشوب بود
مادر جون: حاج رضا که پدر و مادرش فوت شده، تو دار دنیا یه برادر داره و بس
الان وظیفه ماست که این حرف و بزنیم - چی شده مادر جون، چرا اینجوری صحبت میکنین
مادر جون: همه آدمها نیاز به همدم دارند، درسته که تو هستی کناره بابا ولی هیچ کس نمیتونه جای همسرو براش پر کنه ( اشک تو چشمام پر شد، دو ماه نگذشته چرا این حرف و میزنن )
- مادر جون چه طور راضی شدین این حرف و بزنین، مگه مامان فاطمه دختر شما نبود ،چه طور میخواین خودتون با دستای خودتون واسه دامادتون زن بگیرین...
مادر جون: عزیز دلم این چرخه طبیعته هر کی یه روز از دنیا میره و به جاش یکی دیگه به دنیا میاد ،حضرت فاطمه(س) با اون مقامش لحظهای که تو بستر بیماریش بود وصیت کردی امام علی(ع) بعد از اون هر چه زودتر ازدواج کنه (تا شب که بابا بیاد خونه با مادر جون اصلا حرفی نزدم، بابا هم که اومد زود شام خوردیم و برگشتیم خونه، منم شب بخیر گفتم و رفتم تو اتاقم، تا صبح به خاطر حرفای مادر جون حرص خوردم و نخوابیدم دم دمای صبح خوابم برد)
صبح که از خواب بیدار شدم نزدیکای ظهر بود، بلند شدم که برم یه چیزی درست کنم بخورم که رو اینه اتاقم یه کاغذ چسبیده بود
دست خط بابا بود:
سارای عزیزم میدونستم حال خراب دیشبت بابت چیه، میخواستم بهت بگم من تا تو رو دارم به هیچ چیز و هیچ کس فکر نمیکنم، پس به خاطر حرفای مادر جونت ناراحت نباش، صبحانتو آماده کردم حتما بخور، البته اینم میدونم چون دیشب تا صبح بیدار بودی تا لنگ ظهر خوابی
دوستت دارم سارای بابا -واییی من عاشقتم بابایی با خوشحالی رفتم دست و صورتمو شستم و رفتم تو آشپز خونه مشغول خوردن شدم
صدای زنگ ایفون اومد رفتم نگاه کردم دیدم عاطفه اس داره گریه میکنه
قفل درو زدم در باز شد دیدم یه چمدون دستشه هی گریه میکنه
رفتم دم در - چی شده؟
عاطفه(همونجور که گریه میکرد): اگر بار گران بودیم و رفتیم، اگر نامهربان بودیم و رفتیم - خندم گرفت: خل شدی به سلامتی یا عاشق شدی؟
عاطفه اومد جلو و بغلم کرد: واییی سارا من دارم میرم خوابگاه چه جوری دوریتو تحمل کنم،
- ولم کن دارم خفه میشم، بابا توکه ،همین بغل گوشمی یه سوت بزنم رسیدی.......
#ادامه دارد..
تنهامسیریهایاستانفارس💕
*✧✾🦋✾ « ﷽ » ✾🦋✾✧* ✨نگاه خدا 📃قسمت نهم آقا جونم دست کرد تو جیبش، یه سکه آورد بیرون: بی
*✧✾🦋✾ « ﷽ » ✾🦋✾✧*
✨نگاه خدا
📃قسمت دهم
عاطی: سارا بدون من چیکار میکنی؟
- هیچی یه بسته تخمه سیاه میخرم میخورم کیفشو میبرم...
زد به بازوم : خیلی دیونه ای
- حالا با کی میخوای بری ؟
عاطی: سارا زنگ بزنی براماااا ، من اخر هفته ها میام ،حتمن میام پیشت
- باشه وقت داشتم حتمن واست زنگ میزنم
عاطی: خیلی لوسی، تو نرفتی ثبت نام؟
- نه، فردا میرم
عاطی: باشه، خیلی دوستت دارم مواظب خودت باش
- الهیی قربونت برم من، تو هم مواظب خودت باش عاطفه که رفت، فهمیدم که چقدر تنهام، راست میگفت چه طور بدون عاطی زندگی کنم
فردا صبح زود بیدار شدم، خیلی سخت بود که چشمامو باز کنم ولی به خاطر ثبت نام دانشگاه راه دیگه ای نداشتم مانتوی سرمه ای که بابا خریده بود و پوشیدم با یه مقنعه سرمه ای .
رسیدم دانشگاه، وارد محوطه شدم دیدم یه عالم دخترو پسر بیرون وایستادن، و منتظرن تا کارهای ثبت نام رو انجام بدن
ثبت ناممو زود انجام دادم، انتخاب واحدامو هم کردم، سعی کردم بیشتر درسامو ساعت ده به بعد بگیرم که واسه خوابیدن اذیت نشم چه مخی ام من فقط یه کلاس و مجبور شدم ساعت ۸ بردارم، روزای کلاسمو هم از شنبه تا چهارشنبه گرفتم که خونه نباشم حوصلم سر بره ،
کارامو که انجام دادم رفتم خونه
لباسامو عوض کردم رفتم سر وقت غذا ،بابا ناهار خونه نمی اومد واسه همین یه چیز ساده واسه خودم درست کردم که واسه شام غذای خوب درست کنم
ساعت ۹ شب گوشیم زنگ خورد بابا رضا بود ،تو دلم گفتم حتمن میخواد بگه دیر میاد من شاممو بخورم...
- جانم بابا
بابا رضا: سارا بابا بیا دم در - کلید ندارین مگه؟
بابا رضا: دارم بیا کارت دارم دروباز کردم وااییی یه هاچ بک آلبالویی داشت به من چشمک میزد
بابا رضا اومد سمتم: اینم سویچش، کادوی دانشگاهت
پریدم تو بغلش: واییی باباجووون عاشقتم، دیونتم، نوکرتم...
بابا رضا: اووو چه خبرته، مبارکت باشه
شامو که خوردیم...
به بابا شب بخیر گفتم و رفتم تو اتاقم...
#ادامه دارد..
🔅 #هر_روز_با_قرآن
صفحه 185
🌷هدیه به 14 معصوم علیهمالسلام
و ثواب آن برسد به جمیع مؤمنین و مؤمنات انشاءالله.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🔅 امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام:
❇️ ترس(نابجا) با نااميدى مقرون است و کم رويى موجب محروميت است، فرصتها همچون ابر در گذرند؛ از اين رو، فرصتهاى نيک را غنيمت بشماريد.
📚 حکمت ۲۱ نهج البلاغه
🌷 @IslamLifeStyles_fars
💚🌥️🍃
*مولای مهربان غزل های من سلام!*
سلام مولایم ، مهدی جانم!♥️✋
صبحت بخیرحضرت درمان دلم...
"اے راحٺ دلقـرارجانهـا برگـرد
درمان دلِشڪستہے ما برگـرد..."
الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
(تعجیل در ظهور ۳صلوات)
🌹 @IslamLifeStyles_fars
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز .. ...mp3
4.58M
🔈 ختم گویای نهج البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌷تقدیم به روح پاک و مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس
🔷 سهم روز صد و سی و پنجم: خطبه ۱۵۶ تا خطبه ۱۵۵
#نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿🌷❀🌷✿┅┅┄┄
•| #تلـنگر |•
#آیتالله_یعقوبی_قائنی
✍ وقتى همه چيز به اذن خداست، اگر #بنده اى به او #پناه برد و به او #اعتماد كند، خداى متعال هم او را در همهى امور کفایت میکند.
📚 سفینهالصادقین، زلزله قائنات
🌹 @Islamlifestyles_fars
تنهامسیریهایاستانفارس💕
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی) #جلسه_نوزدهم #بخش_5 🚫 اگر خداوند متعال
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)
#جلسه_نوزدهم
#بخش_6
✴️در ادعیه دارید یه فرازایی که خدایا قلب امام زمان رو از من راضی کن تو کمکم کن.!
🤔آقا پس چرا اینجور مضامین صریح توی ادعیه زیاد ذکر نمیشه؟
😳بابا هنوز ذکر نشده دارن سرما رو همینجوری میبُرن، چی داری میگی؟!!!
همینجوری به ما راست راست داریم راه میریم میگن مشرک..!
🍃دیگه اینارم بگن که پدر ما رو درآوردن که...ان شاءالله اقامون بیاد رازهای امامت روشن بشه. رازهای ولایت روشن بشه..!
❇️در تفسیر منصوب به امام حسن عسکری علیه السلام حدیثی آمده از قول امیرالمؤمنین...در زیر کلمهی «مالک یوم الدین»
امیرالمؤمنین علی علیه السلام میفرماید:شنیدم از رسول خدا...
🔹أَ لَا أُخْبِرُکُمْ بِأَکْیَسِ الْکَیِّسِینَ وَ أَحْمَقِ الْحَمْقَى قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ: أَکْیَسُ الْکَیِّسِینَ مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ، وَ عَمِلَ لِمَا بَعْدَ الْمَوْتِ، وَ إِنَّ أَحْمَقَ الْحَمْقَى مَنِ اتَّبَعَ نَفْسُهُ هَوَاهَا، وَ تَمَنَّى عَلَى اللَّهِ تَعَالَى الْأَمَانِیَّ. ...
⁉️به نادان ترین آدم و زیرک ترین آدم
شما رو با خبر بکنم ؟!
💢گفتن: بفرمائید.... فرمود: زیرک ترین آدما اونه که خودش روحساب بکشه و برای بعد از مرگش کار کنه...
✅این آدمِ زیرکیه...واحمق ترین آدم کسی که از هوای نفسش تبعیت بکنه.!
@IslamLifeStyles_fars
🔸 فقط هم از خدا آرزوهای خودش رو میخواد.چیزی دیگه نمیخواد از خدا..!
✳️در دعای جوشن کبیر همش میگیم
💫خَلِّصنا مِنَ النّارِ یارَبّ
👈دعاهای دنیوی در جوشن کبیر نمیکنیم.. البته چون که صد آمد، نود هم پیش ماست.
✳️دعاهای دنیوی هم خود به خود درست میشه... دعای دنیوی هم داشتین بکنین اشکال نداره ولی خب احمق ترین آدم و زیرک ترین آدم معلوم شد.
✴️از امیرالمؤمنین پرسیدن: «یا اَمیرَالْمُومِنینَ وَ کَیْفَ یُحاسِبُ الرَّجُلُ نَفْسَهَ»
⁉️خب اون آدم زیرکی که نفس خودش رو محاسبه میکنه چجوریه؟
💫میفرماید: هر روز خواست خودش رو محاسبه کنه بگه: «يَا نَفْسُ إِنَّ هَذَا يَوْمٌ مَضَى عَلَيْكِ لَا يَعُودُ إِلَيْكِ أَبَداً»
😕این روزی که رفت دیگه برنمیگرده
⁉️چیکار کردیم؟کسی رو راضی کردیم؟
حاجت کسی رو برآورده کردیم؟دلی گرفته بود، شادش کرده باشیم؟
👈دیگه حالا اینا رو ازش سؤال بکن!
گوش بدینا.... گوش بدین...
⚡️ادامه دارد...
@IslamLifeStyles_fars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔊 #کلیپ استاد #رائفی_پور
📝 «آیه نور»
📥 لینک دانلود سخنرانی کلیپ👇
🌐 t.me/Masafbox/3365
📥لینک دانلود با کیفیتهای مختلف 👇
🌐 aparat.com/v/AgBch
🌷 @IslamLifeStyles_fars
تنهامسیریهایاستانفارس💕
*✧✾🦋✾ « ﷽ » ✾🦋✾✧* ✨نگاه خدا 📃قسمت دهم عاطی: سارا بدون من چیکار میکنی؟ - هیچی یه بسته ت
*✧✾🦋✾ « ﷽ » ✾🦋✾✧*
✨نگاه خدا
📃قسمت یازدهم
شماره عاطفه رو گرفتم(عاطفه خواب بود)
- الو عاطفه خوابی؟
عاطی: اره خیره سرم، اگه جنابعالی میزاشتین داشتم یه خواب خوب میدیدم
- دیوووونه حتمن داشتی خواب منو میدیدی
عاطی: حالا چیکارم داشتی مزاحم - وایییی باورت نمیشه بابا ماشین گرفته برام ( انگار خوابش پرید)
عاطی: جانه عاطی، مرگ عاطی راست میگی؟
عاطی: اومدم باید ببری منو بیرونااااا گفته باشم - چششششم، الان برو ادامه خوابتو ببین رفیق
عاطی: اره راست میگی، شب بخیر
یه هفته گذشت و فردا اولین روز دانشگاه بود، توی این یه هفته خاله زهرا و مادرجون هر روز به بهانه ازدواج بابا میاومدن خونمون خسته شده بودم
با شروع کلاسا خیلی خوشحال شدم که تا اطلاع ثانوی خونمون نمیان
صبح با زنگ گوشی ساعتم بیدار شدم
لباسمو پوشیدو کیفمو برداشتم رفتم پایین
نشستم یه کم صبحانه خوردمو سویچ ماشینو برداشتمو حرکت کردم
ماشینو کنار دانشگاه پارک کردم و پیاده شدم رفتم داخل دانشگاه
کلاس هامرو پیدا کردم. کلاسم که تمام میشد میرفتم داخل کافه دانشگا مینشستم تا کلاس دیگه ام شروع بشه.
تو کافه که نشسته بودم گوشیم زنگ خورد نگاه کردم دیدم شماره اش مال ایران نیست
- الو ( با شنیدن صداش فهمیدم سانازه، دختر خالم ۲۷ سالشه، خاله سودابه ام ۲۰ سالی میشه که رفتن کانادا به خاطر شغل شوهرش یه پسرم داره سهیل ۲۴ سالشه )
- واییی ساناز توییی؟ خوبی؟
ساناز: سلام عزیزم، قربونت برم تو خوبی؟ حاجی خوبه
- مرسی، چه عجب یاد من کردی؟
ساناز: ما که همیشه به فکرت هستیم
شرمنده نتونستم همراه مامان و بابا بیام موقع خاکسپاری - اشکالی نداره ولی من اینقدر حال روحیم بد بود متوجه نشدم خاله سودابه اومده، از طرف من عذر خواهی کن از خاله
ساناز: عزیززززم، حق داری واقعن فوت خاله همه ما رو شوکه کرده بود
خوب شنیدم دانشگاه قبول شدی! اونم رشته برق - اره گلم
ساناز: بهت تبریک میگم، ای کاش میتونستی میومدی اینجا درست و ادامه میدادی ؟
- میدونم ولی بابا رضا هیچ وقت اجازه نمیده
ساناز: چرا اجازه نده، حاج رضا هم تا چند وقت دیگه ازدواج میکنه، دیگه چه کار به تو داره - نمیدونم باید باهاش صحبت کنم
ساناز: اره باهاش صحبت کن ببین چی میگه، عزیزم من باید برم سرکارم کاری نداری؟
- قربونت برم یه همه سلام برسون
خدا نگهدار
راست میگفت بابا که قراره دیر یا زود ازدواج کنه، چرا نباید بزاره برم از اینجا
بلند شدم و از کافه رفتم بیرون کلاسم که تمام شد رفتم خونه، تا برسم خونه دیگه غروب شده بود، تن تن رفتم لباسامو عوض کردم و رفتم اشپزخونه غذا درست کنم، امشب حتما با بابا صحبت میکنم ببینم چی میگه
ساعت ۱۰ شب بود که بابا اومد خونه - سلام بابا جون
بابارضا: سلام سارا جان بیداری هنوز؟
- منتظر بودم شما بیاین باهم شام بخوریم
بابا رضا: باشه الان میرم لباسمو عوض میکنم و میام شامو که خوردیم میزو جمع کردم و ظرفا رو شستم رفتم سمت پذیرایی دیدم بابا داره اخبار نگاه میکنه نشستم روی مبل، صدای تپش قلبم رو میشنیدم.... یه نفس عمیق کشیدمو گفتم - بابا رضا( همون طور که چشمش به تلوزیون بود )
بابا رضا: جانم
- میشه منو بفرستین کانادا اونجا درسمو ادامه بدم
( بابا تلوزیون و خاموش کرد و برگشت سمت من): برای چی میخوای بری؟
- خوب مثل همه آدما میخوام برم اون ور زندگی کنم، درس بخونم، پیشرفت کنم
بابا رضا: خوب همه این کارا رو میتونی همینجا هم انجام بدی - ولی من دوست ندارم اینجا باشم
بابا رضا: یعنی میخوای منو تنها بزاری؟
- بابا جون شما دیر یا زود ازدواج میکنین، این منم که تنها میشم...
#ادامه دارد...
تنهامسیریهایاستانفارس💕
*✧✾🦋✾ « ﷽ » ✾🦋✾✧* ✨نگاه خدا 📃قسمت یازدهم شماره عاطفه رو گرفتم(عاطفه خواب بود) - الو ع
*✧✾🦋✾ « ﷽ » ✾🦋✾✧*
✨نگاه خدا
📃قسمت دوازدهم
بابا رضا: به یه شرط اجازه میدم که بری
- چه شرطی؟
بابا رضا : اینکه ازدواج کنی ،بعد هر جا که دوست داشتی میتونی بری بابا این حرف و گفت و بلند شد و رفت
الان اینو چیکارش کنم
تا صبح فکرم درگیر بود چیکار کنم بابا راضی بشه
که خوابم برد
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم
عاطفه بود - هااا...
عاطی: سلامت کو،رفتی دانشگاه بی ادب شدی؟ - ول کن عاطی اصلا حوصله ندارم
عاطی: بیخود، من به خاطر جناب عالی اومدماااا
پاشو بیا دنبالم بریم بیرون - عاطی بیخیال خواب میاد.
عاطی: پس دیشب تا صبح کارت چی بود حاج خانم
- داشتم فکر میکردم
عاطی: عع میزاشتی من هم می اومدم کمک باهم فکر میکردیم ( خوابم پرید): عع راست میگی، الان میام دنبالت
عاطی: خدا شفا بده
تن تن لباسمو پوشیدمو رفتم دنبال عاطفه
- سلام دوست عزیززززم ...
عاطی: چیه مهربون شدی
- عع یه بارم میخوایم مثل دخترای مودب حرف بزنیم نمیزاریااا
عاطی: آخه بهت نمیاد ...
- کجا بریم حالا؟
عاطی: اول گلزار - هیچی باز شروع شد، عاطفه جان از جون اون شهیده بیچاره چی میخوای،بابا
رسیدیم بهشت زهرا، عاطفه رفت سمت گلزار منم رفتم سمت قبر مادرم
نشستم کناره سنگ قبر: میبینی مامان، میخوام زندگی هم کنم نمیزارن، مامان جون نمیشه بری تو خواب بابا ازش بخوای که منصرف بشه از ازدواج من...
حرفام که تمام شد رفتم سمت گلزار،
دیدم عاطفه مثل همیشه سرش رو ،روی سنگ قبر شهیدش گذاشته داره گریه میکنه رفتم کنار...
- سلام برادر، ببخشید این دوستمون شما را کلافه کرده.
عاطی: عع سارا بس کن زشته
- چی چی زشته همیشه میای اینجا گریه میکنی، لااقل حرف دلتو بلند بهش بگو دیگه، شاید راهی پیدا کرد
عاطی: دیوونه، لازم نکرده، بریم...
- من خواستم کمکت کرده باشم تا زودتر به آرزوت برسی
عاطی: بی مزه
(سوار ماشین شدیم رفتیم پاتوق همیشگی )
- عاطی کمک میخوام
عاطی: باز چه گندی زدی
- یه جور میگی که انگار همش در حال خرابکاری ام که
عاطی: نه اینکه نیستی ....
حالا بگو چی شده !
- میخوام از ایران برم، بابا نمیزاره
عاطی: اول اینکه غلط کردی میخوای بری، دومم دست حاجی درد نکنه که نمیزاره
- عع مسخره بازی در نیار، میخوام برم کانادا درسمو ادامه بدم، تازه خاله هم اونجاست و هوامو داره.
عاطی: وااایی شوخی نکن
- نه بیکارم دارم اراجیف میافم
- بابا میگه شوهر کنم برم الان من چیکار کنم
عاطی: این دیگه مشکل توست کاری از دست من برنمیاد.
( کیف مو برداشتم پرت کردم سمتش) خیلی دیونه ای، من چی میگم تو چی میگی
عاطی: سارا جان من چکار می تونم بکنم خب.
- من میگم نمیخوام شوهر کنم تو داری دنبال میگردی برام راهکار پیدا کنی؟
عاطی: من دیگه تا همین اندازه مخم کار میکرد بیشتر از این دیگه شرمنده - پاشو پاشو بریم ببینم چه گلی به سرم بگیرم
عاطی: وایستا هنوز شیر موزم تموم نشده - اه زود باش
عاطفه رو رسوندم خونه شون رفتم خونه اصلا حوصله هیچ چیزیو نداشتم رفتم تو اتاقم
واسه شامم بیرون نیومدم
تو فکر این بودم چیکار کنم، به ذهنم رسید به ساناز زنگ بزنم - الو ساناز !
سهیل: سلام سارا خانم خوبی؟
- سلام آقا سهیل خوبی؟ خاله خوبه؟
سهیل: مرسی تو خوبی؟ شرمنده ساناز خوابیده من گوشیشو برداشتم - خیلی ممنوم، اشکالی نداره فردا تماس میگیرم، به خانواده سلام برسونین
سهیل: اوکی، شما هم سلام برسونین
آه که چقدر از این پسره بدم میاد
اینقدر خسته بودم که خوابم برد؛
صبح ساعت ۸ کلاس داشتم
با صدای زنگ گوشیم بلند شدم
اماده شدم رفتم از پله ها پایین دیدم میز صبحانه آماده اس، صبحانه رو خوردم....
#ادامه دارد....
#حالِ_خوب 145
🤔 گفتند: مروت و جوانمردی چیه؟
🌷 امام صادق علیهالسلام فرمودند: شما بگید چیه؟
اونا گفتند که ما میگیم: مروت و جوانمردی یعنی که اگر خدا بهت نعمت داد تشکر کنی، نعمت نداد صبر کنی، بلا داد صبر کنی.
🌷 امام صادق علیهالسلام فرمود: اینکه سگهای مدینه هم همین جوری هستند.
🙄 زد تو حالش درسته؟
گفت: خب آقا من به همین دلیل دارم از شما میپرسم، شما بفرمایید.
🌷 فرمود: ما اهلبیت اینجوری میگیم، میگیم مروت یعنی این که نعمت بهت دادند ایثار کنی. بلا بهت دادند شکر کنی.☺️
👤 استاد پناهیان
🎬 سلسله مباحث حالِ خوب
🌱 @IslamLifeStyles_fars
🔅 #هر_روز_با_قرآن
صفحه 186
🌷هدیه به 14 معصوم علیهمالسلام
و ثواب آن برسد به جمیع مؤمنین و مؤمنات انشاءالله.
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰
🔅 امیرالمؤمنین امام علی علیهالسلام:
❇️ خوشگمانى موجب راحتی قلب و سلامتی دين است.
📚 غررالحكم حدیث ۴۸۱۶
🌷 @IslamLifeStyles_fars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃 *مولای من،مهدی جان!*
هر روز را با سلام بر تو آغاز میکنیم!
🌸سلام بر تو...
که صاحباختیار مایی!
✨ *اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا مُعِزَّ الْأَوْلِیآءِ وَ مُذِلَّ الْأَعْدآءِ*✨
🌺 @IslamLifeStyles_fars
•| #لذت_بندگی |•
✍ مسلماً #عبادت به سود ماست و نه به نفع #خدا.
زیرا به وسیلۀ آن، رنگ خدایی پیدا میکنیم.
به همین دلیل، خداوند بندگانش را به #عبادت خود سفارش میکند.
همچون مادری که فرزند را به سوی خود فرامیخواند
تا به او غذای مناسب دهد و مراقبتهای لازم را
درباره او انجام دهد،
خداوند نیز ما را به سوی خود میخواند تا در جوار
#قرب او نورانی شویم و در #امنیت و #آرامش
به سر بریم.
🌺 @Islamlifestyles_fars
تنهامسیریهایاستانفارس💕
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی) #جلسه_نوزدهم #بخش_6 ✴️در ادعیه دارید یه
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)
#جلسه_نوزدهم
#بخش_7
🔸خب وقتی خواستی محو بشه گناهات بعد از محاسبه، چیکار کن؟!
💫بِتَجْدِیدِ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّیِّبِینَ، (میفرماید حساب کنین چکار کردین، گناهات رو ببین! ثوابات رو ببین )اونوقت خواستی گناهات رو محو بشه
✨درود بر پیامبر بفرست و اهل بیتش
⁉️یعنی چی؟اصلا میگی آقا درود... یعنی: آقا من نوکرم، غلط کردم دیگه...
✳️صلوات حکم استغفار رو پیدا میکنه
👈من محاسبه کردم نفسم رو
با درود و صلوات عذرخواهی کردم.
⁉️بعد چیکار کنم؟ «وَ عَرَضَ بَیْعَةَ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیٍّ ع عَلَى نَفْسِهِ،» به خودش بگه دوباره بیعت کن باعلی..
💫وَ قَبُولَهُ لَهَا،و قبول کن بیعت رو برای نفس خودت
💫وَ إِعَادَةَ لَعْنِ أَعْدَائِهِ، شروع کن به لعن کردن دشمنان اهل بیت
🧐چه ربطی داره با محاسبهی نفس؟
@IslamLifeStyles_fars