🔅 #هر_روز_با_قرآن
صفحه 227
امیرالمؤمنین #امام_علی علیه السلام:
💠 اُوصيكُمْ بِالصَّلاةِ وَ حِفْظِها، فَاِنَّها خَيْرُالْعَمَلِ وَ هِىَ عَمُودُ دينِكُمْ؛
❇️ شما را به نماز و مراقبت از آن سفارش مىكنم چونكه نماز برترين عمل و ستون دين شماست.
📚 بحارالانوار، جلد ۷۹، صفحه ۲۰۹
#حدیث_روز
🌺 @IslamLifeStyles_fars
*یوسف زهرائی*
💫✨💫✨💫✨
☘️ پیامبر اکرم «صلّیاللّهعلیهوآله» به اسماء بنت عمیس فرمودند: آیا نمیدانی كه دخترم پاک و پاكیزه است.(۱)
☘️ و در جای دیگر فرمودند: خداوند در صلب امام حسن عسكری «علیهالسّلام» نطفهای مبارك، پاک و پاكیزه تعبیه نمود؛ كه هر مؤمنی كه خداوند از او پیمان ولایت گرفته، از او خشنود میشود و هر منكری به او كفر میورزد. او پیشوای پارسا، پاكیزه، هادی و مهدی است.(۲)
💫✨💫✨💫
*سلام* بر پاکترین بانوی عالم، مهربانترین مادر
و *سلام* بر پیشوای پاک و مطهر، مهدی امت
*📌*به راستی چقدر شبیه مادرید..*
📚۱) فاطمه، منالمهد الیاللحد، ص۱۲۱
📚 ۲) روزگار رهایی، ج۱، ص۷۶
🕊️🍃@IslamLifeStyles_fars
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(5).mp3
888.2K
🔈 ختم گویای #نهج_البلاغه در ۱۹۲ روز.
🌷تقدیم به روح پاک و مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس
🔷 سهم روز صد و پنجاه و سوم : خطبه ۱۱۰
#نهج_البلاغه
┄┄┅┅✿🌷❀🌷✿┅┅┄┄
•| #پیاممعنوی |•
🌿 #اماممحمدباقرعلیهالسلام
✨لافَضيلةَكالجِھادِ،ولاجِهادَكمُجاهَدةِالھوى✨
✍ هيچ فضيلتى چون #جھاد نيست
و هيچ جھادى مانند #مبارزهباهواىنفس نیست.
@Islamlifestyles_fars
تنهامسیریهایاستانفارس💕
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی) #جلسه_بیست_ودوم #بخش__10 ✴️ مدیریتِ مخال
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی)
#جلسه_بیست_ودوم
#بخش__11
🔻اِنقدر حرفای انقلابی تو جامعه ی ما سالهاست غریبِ!!!
☄یه مدتی از غربت در اومد بیرون، دوباره رفت تو غربت! تو سیاست بازی! نمیدونیم چی شد؟
🚫یه چند نفر اومدن، حرف انقلابی زدن، بعد دیگه نزدن! نمیدونیم کی ساکت شون کرد؟!
❌خدا، پیغمبر، ولی خدا که ساکتِ شون نکرده، مردم که ساکتِ شون نکرده، کی نفوذ کرد، ساکت کرد؟ نمیدونیم!!!
☄پدر سیاست بسوزد، چه بازیهایی داره!اینقدر غریبه که حرف انقلابی بزنه عجیب، غریب جلوه میکنه.
😕بابا ما دنبال رفاه و آبادی و آزادی و راحتی خودمونیم. برای همین که بتونیم راحت زندگی کنیم، باید مقابلِ مدیریتِ استکبار جهانی بایستیم.
🔻با او مذاکره هم نمیشه کرد.مگر اینکه به شدت مقابل ما ذلیل بشه.و او آناً پرو میشه تا ببینه ما اهل کوتاه اومدنیم.ما حتما باید تکه تکه بشیم!!!
☄ما وقتی باید با غربیها مذاکره کنیم که روی میز وقتی محکم مشتمون رو کوبیدیم و گفتیم که: تروریستها رو از سوریه بکشید بیرون تا باهاتون حرف بزنیم بگن: چشم، غلط کردیم.
@IslamLifeStyles_fars
😎 فقط در موضع قدرت میشه با اونا حرف زد.واِلا در موضع ضعف باهاشون حرف بزنیم! اونا رو میز میکوبن!
میگن: یالّا برو بچههای حزب الهی و شیعه ی سوریه رو تسلیم ما بکنید،
گردن بزنید!!!
‼️حالا اونا میگن!!!تو باید انتخاب کنی! حرف اولشون اینه! سالهاست حرف اول شون اینه!
🤨بزارید حزب الله لبنان اونجا دفاع نکنن از خودشون تا اسرائیل بیاد اونجا رو اِسفالت کنه؟ زندان خیام راه بندازه؟
مگر سالها اینو از ما نمیخوان؟!
🤨ما باید حتی برسی کنیم ببینیم اروپا چی جوری شده، جرأت کرده شاخه ی نظامی حزب الله لبنان رو جزء تروریستها قرار بده.به چه اجازهای؟!
کی بهشون اجازه داده؟ کیا کوتاه اومدن؟
⁉️کیا در مقابل گرگها کوتاه اومدن، که گرگها دندون نشون میدن؟!
🔻یه ذره کوتاه بخوای بیای فردا باید از تروریستهایی که تو سوریه هستن، در کشور خودت پذیرایی کنی!اونا آدم بشو هستن؟؟
⚠️مدیریت مخالفت با هوای نفس خودت رو به ولی خداندی...مدیریت مخالفت با هوای نفس تو به دست عدو خدا می افته! و اون دیگه رحم نداره.
⚡️ادامه دارد...
@IslamLifeStyles_fars
تنهامسیریهایاستانفارس💕
#علمدار_عشق قسمت 8⃣3⃣ به سمت خونهی پسرداییم راه افتادیم سیدرسول سه سال بود با مائده سادات ازدو
#علمدار_عشق
قسمت 9⃣3⃣
# راوی مرتضی
دنبال نرگس رفتم تو راهرو خیلی سریع
دیدم از حال رفته، نشستم کنارش
+ نرگس، ساداتم
مجتبی داداش، مجتبی
~~ بله داداش، ای وای زن داداش چی شده؟
+فکرکنم فشارش افتاده، بدو زنگ بزن به زهرا بگو مرتضی داره نرگس میبره بیمارستان، تندی خودش برسونه
~~ باشه
داداش زهرا سر کوچست
من برم ماشین بیارم شما و زهرا
نرگس خانم بیارید تو ماشین
+ بدو مجتبی
اصلا فکر نمیکردم عمق ناراحتیش انقدر باشه
اومدم بلندش کنم که زهرا وارد شد
•• خاک توسرم داداش چی شده؟
+ فعلا کمک کن ببرمیش بیمارستان
بعدا برات میگم فقط مراقب حجابش باش زهرا
رسیدیم بیمارستان به نرگس سرم زدن
دکتر از اتاق اومد بیرون
رو به من و مجتبی گفت: کدومتون همسرش هستید؟
+ من خانم دکتر
دکتر: لطفا بامن بیاید
+ بله بفرمایید خانم دکتر
خانمم چیزیش شده؟ مشکلی داره؟
دکتر: چقدر هولی پسرم، بشین بهت میگم
چیزی جدی نیست
ببین پسرم نورون های عصبی خانمت خیلی حساسه، شوک عصبی براش ضرر داره، باید مراقبش باشی
+ بله ممنونم خانم دکتر
خواهش میکنم، الانم سرمش تموم شد میتونی ببریش، بهش یه آرامش بخش قوی میزنم کهفعلا استراحت کنه
+ ممنونم خانم دکتر
خواهش میکنم پسرم
از اتاق دکتر اومدم بیرون
زهرا اومد سمتم: داداش نرگس بهوش اومده، برو پیشش
+ باشه
رفتم تواتاق، داشت گریه میکرد
اشکاش پاک کردم گفتم: چرا خودتو اذیتت میکنی
- دست خودم نیست مرتضی، نمیتونم بذارم بری
رسیدیم خونه به زهرا گفتم زهراجان کمک کن نرگس استراحت کنه
~~ چشم داداش
زهرا کمک کرد نرگس بخوابه
مادر: مرتضی مادر، حال نرگس چرا بد شده بود؟
+ مادر ماجرای سوریه بهش گفتم
مادر: صبر میکردی پسرم
+ مادر ۲۵ روز دیگه اعزامه
من نمیدونم چرا نرگس اینطوری کرد؟
مگه همین زهرا نمیخواد شوهرش بره
تازه علی تازه دامادم میشه
مادر: هر کس اختیار زندگی خودش داره مرتضی، اگه راضی نشد حق نداری بری
+ متوسل میشم به آقا امام حسین
آقا خودش دلش نرم میکنه
من برم پایگاه، کلاس دارم
مادر : برو پسرم
تو راهرو داشتم کفشامو میپوشیدم
+ زهراجان خواهر
~~ جانم داداش
+ نرگس بیدارشد زنگ بزن سریع خودم میرسونم
~~ چشم داداش
وارد حیاط حوزه شدم، پایگاه ما پایگاه مرکزی حوزه حضرت ابوالفضل بود
از دور سیدهادی دیدم، بخاطر مراسمای سید رسول اومده بود قزوین
اعزام من و علی دامادمون و سیدهادی باهم بود
سیدهادی: سلام شوهرعمه
+ سلام
هادی حوصله شوخی ندارما
سیدهادی: چی شده مرتضی
+ امروز به عمت جریان اعزام گفتم
خیلی بهم ریخت، گفت یا من یا سوریه
سیدهادی: نرگس سادات چنین حرفی زد؟
+ آره
سیدهادی: جدی نگیر بخاطر شهادت رسول بهم ریخته آروم میشه
+ تو چیکارکردی؟
سیدهادی: هیچی بابا
فنقل ما تا اعزام دنیا اومده
اجازه گرفتم
إه علی هم اومد
سیدهادی: علی خیلی شادیا
علی: آره بابا
۵ روز دیگه عروسیمه
۲۰ روز دیگه هم که اعزامم
مرتضی توچی به نرگس خانم گفتی؟
+ آره، فقط خود امام حسین کمک کنه
نرگس راضی بشه
علی: نگران نباش داداش، ان شاالله اجازه میده
+ من برم کلاس الان شروع میشه برای دعای کمیل میام بریم مزارشهدا
تو پایگاه من مربی جودو بودم
تو دعای کمیل خیلی حالم بد بود از خود آقا امام حسین خواستم لیاقت دفاع از حرم دختر و خواهرشو بهم بده
به سمت خونه رفتم
+ زهراجان نرگس بیدارنشده
زهرا: نه داداش
+ پس من برم استراحت کنم
مادر: شام نمیخوری مرتضی
+ نه میل ندارم
مادر: خودت ناراحت نکن، توکل کن به خود خانم حضرت زینب
+ باشه یاعلی
#ادامہ_دارد🕊
#علمدار_عشق
قسمت 0⃣4⃣
#راوی نرگس سادات
با استرس از خواب پریدم به ساعت تو اتاق نگاه کردم، یه ربع مونده به اذان صبح
از خوابی که دیده بودم استرس داشتم
رفتم سمت مرتضی منتظر موندم سجده آخر نمازش بره
مرتضی
+ جانم چرا گریه میکنی خانمم
- ببخشید منو، خیلی بد رفتار کردم
+ نه جانم، من بهت حق میدم
سرم کشید تو آغوشش
+ چی شده ساداتم، چرا بهم ریختی؟
- مرتضی، یه خواب دیدم
+ چه خوابی؟
- خواب دیدم تو یه صف طولانی وایستادم نفری یه دونه هم پرونده دستمون بود یه آقای خیلی نورانی نشسته بود پروندهها رو نگاه میکرد
بعدش امضا میزد. اما من نه تنها به آقا نزدیک نمیشدم بلکه هی دور میشدم
یهو یه نفر گفت: خانم حضرت زینب داره با یارانش میاد
مرتضی، توام تو جمع یاران خانم بودی
اما یه دستت نبود، اومدی سمتم گفتی
صبرکن میرسی اول صف، بعدش رفتی
اما اون آقای نورانی انگار ازمن ناراحت بود
+ ان شاالله خیره، فردا صبح برو پیش استاد احدی تعبیر خوابتو بپرس
- حتما
+ پاشو نماز بخونیم
ساعت ۷ صبح بود از خواب پاشدم مرتضی نبود چادر و روسریمو سر کردم رفت تو پذیرایی
- سلام مادرجون
مادر: سلام عروس گلم صبحت بخیر
- ممنون
مادر مرتضی کجاست؟
مادر: رفته دعای ندبه دخترم، گفت بیدارشدی بری پیش حاج آقا احدی حتما
- آره دارم میرم همون جا
مادر: بیا سوئیچ گذاشته بدم بهت
ماشین روشن کردم تا گرم بشه، شماره استاد احدی گرفتم
استاد: الو بفرمایید
- سلام استاد
استاد: سلام دخترم خوبی؟
پدر خوبن؟
آقامرتضی خوبن؟
- همه خوبن سلام میرسونن
خدمتون، استاد شرمنده مزاحمتون شدم
استاد: مراحمی، کاری داشتی؟
،- بله استاد یه خواب دیدم، میخواستم بیام پیشتون
استاد: بیا چهار انبیا، من جلسه ام یه نیم ساعت طول میکشه، باید منتظر بمونی
- اشکال نداره، میرسم خدمتون
استاد: یاعلی
جلسه استاد تموم شد
- سلام استاد
استاد: سلام دخترم، چی شده؟ انگار خیلی ملتهبی
،-استاد یه خواب دیدم
شروع کردم به تعریف
وقتی حرفم تموم شد
استاد گفت:
ما سینه زدیم و بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم
از آخر مجلس، شهدا را چیدند
دورشدنت برای اینکه گفتی بین منو سوریه باید یه دونه انتخاب کنی
آقاهم به احتمال زیاد آقاسیدالشهدا بوده
با حال آشفتهای رفتم سمت خونه مرتضی اینا، تمام راه گریه میکردم
خدایا چرا معرفتم انقدر نصبت به اهل بیت پایین بود
خود مرتضی درو باز کرد
+ نرگس از بس گریه کردی؟ چشمات قرمز شده استاد احدی چی گفتن
-مرتضی
+ جانم
- برو برو، من راضیم، برو مدافع عمه جانم شو، فقط باید قبلش منو ببری
حرم خانم حضرت معصومه
+ به روی چشم، نوکرتم نرگسم
فرداشب عروسی زهراست
علی شوهرش ۲۰ روز بعداز عروسیشون اعزام میشه سوریه
عروسیشون به خیر خوشی تموم شد
تو ماشین نشسته بودیم به سمت قم در حرکتیم رسیدیم قم وارد صحن شدیم
من رفتم قسمت خواهران زیارت
- یا حضرت معصومه خانم جان صبر و قراربود که دوری همسرمو تمام زندگیم تحمل کنم
خانم جان شما را به جان برادرتون
امام رضا قسم میدم مراقب مرتضی من باشید
#ادامہ_دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻آثار گناهان چیه؟
👤استاد عالی
@IslamLifeStyles_fars