eitaa logo
تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
1.8هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
4.1هزار ویدیو
36 فایل
#کپی_مطالب_آزاد 🙂 ارتباط بامشاورین تنهامسیری @MoshaverTM پیشنهادات وانتقادات ونظرات 💫لینک کانال اصلی تنهامسیرآرامش http://eitaa.com/joinchat/63963136Ca672116ed5
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی) #جلسه_بیستم_و_سوم @IslamLifeStyles_far
⇦سلسله مباحث :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی) بیست_وسوم 💎 اگر ما به اینجا رسیدیم که مسیر مبارزه با هوای نفس به مدیریت مبارزه با هوای نفس، توسط ولایت منجر میشه، تا مبارزه با هوای نفس به خوبی صورت بگیره؛ 🔰پس باید بگیم که اگراول عقل مقابل هوای نفس بود! بعد ایمان مقابل هوای نفس قرار گرفت! ↩️ الان ولایت مقابل هوای نفس قرار میگیره ... البته این ها جایگاه هاشون باهم فرق میکنه... نسبت هاشون رو دیگه خودتون میدونید ... ⁉️عقل چی میگفت به آدم؟عقل میگفت: شما دورترین منافع خودت رو ببین ... ◽️ هوا علاقه مندیهای سطحی رو میگه، عقل علاقه مندیهای عمیق و پنهان آدم رو به رخ میکشه ... ♦️ لذا هر یک دونه تبعیت کردن از هوای نفس موجب تضعیف عقل میشد! درسته؟ ✳️ عقل آدم رو میکشونه به عمیقترین خواسته ها ... عمیقترین خواسته‌ها رو بخوای بهش جواب بدی ... 🔸 باید به ایمان به غیب برسی ... باید به ایمان به لقاءالله برسی ... 🔸 باید به ایمان به خدا برسی ... باید به ایمان به معاد برسی ... ↩️عقل به تو اینو میگه... عقل میگه: نمیتونم باور کنم من توی این دنیا کارم تموم میشه ... 🔊 عقل میگه: که حتما باید یک کسی باشه که من به او متعلق باشم و وابسته... 🔦 اونوقت اگر هوای نفس اجازه دادکه عقل شما فعال باشه، کار به ایمان میرسه ... 💢 دوباره هوای نفس تقلا میکنه، دست وپا میزنه که این ایمان شکل نگیره. ♨️ اونایی که هوای نفس رو تبعیت میکن نمیتونن مؤمن بشن. ⚠️ کسی که مؤمن هست از هوای نفس تبعیت کنه، ایمانش رو از دست میده. 📛 کسی که میخواد ایمانش تقویت بشه، باید یک مقدار از هوای نفس فاصله بگیره تا ایمانش تقویت بشه. @IslamLifeStyles_fars
⁉️ ایمان رو که پذیرفتی، بعد چه اتفاقی میفته..؟ ایمان یعنی چی؟تو رو به هدف مبارزه با هوای نفس پیوند زد ... 🔰 عقل عملیات مبارزه با هوای نفس رو برای تو اجبارش رو اعلام میکنه ... عقل به شما میگه: با این علاقه های دم دستی من ارضاء واقعاً نمیشم ...! ❇️ ایمان میگه: با اون علاقه های عمیق من ارضاء میشم ... عملیات مبارزه با هوای نفس رو به خاطر هدفی که ایمان بهت میده شروع میکنی ...! 🔰 عقل هم قبلا اجبار کرده عملیات مبارزه با هوای نفس رو ... ایمان تقویت میکنه اون انگیزه رو ... ضمن اینکه هدف هم میزاره ... 💠 بعد میخوای برنامه ریزی کنی برای مبارزه با هوای نفس، تقوا میاد میگه: برنامه نباید دست تو باشه ...برنامه رو خدا میده ... 💯 اگه تو خودت برای لقاءالله میخوای مبارزه با هوای نفس کنی ... بازم خودتی ... خود باقی میمونه ... من باقی میمونه ... 📛 هدف مبارزه با نفس این بود که به لقاءالله برسی... من ضعیف بشه... او جای من بنشینه ... 💯 تقوا برنامه ایست که خدا میده ... میگی: چشم ... میرسی به مقوله ی تقوا ⭕️ ببین هنوز هوای نفس ادامه داره و دعوا سر هوای نفسه. ⚡️ادامه دارد.... @IslamLifeStyles_fars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
#علمدار_عشق قسمت 8⃣4⃣ مرتضی بردن اتاق عمل بعداز ۵-۶ساعت دکتر ارغوانی هم به تیم پزشکی پیوست به خا
قسمت 9⃣4⃣ بله ۳۰سال پیش که بعث به ایران حمله کرد مرد منم رفت جبهه الان۲۷ساله تو مجنون گم شده دعا کن برگرده سرمو انداختم پایین گفتم چشم وارد اتاق مرتضی شدم مادر داشت می‌رفت ازماخداحافظی کرد و رفت ساداتم چی شده خانم مرتضی من عاشقتم قبول کن‌ میدونم عزیزم ‌ پس چرا ازم میخوان نرم کی گفته: گریه ام گرفت تو چشماش نگاه کردم گفتم دوستت دارم سرم گذاشت رو سینه اش گفت میدونم روزها از پی هم می‌گذشتن و من همچنان کنار مرتضی تو بیمارستان بودم ازش دور نمیشدم چون طاقت دوری هم نداشتیم اگه نبودم غذا نمی‌خورد و این براش خیلی ضرر داشت دیروز دکتر بهم گفت از سوریه بپرسم ازش، تا تو خودش نگه نداره... چون باعث ناراحتیش میشه باهم تو حیاط بیمارستان نشسته بودیم -مرتضی +جانم خانم -از شهادت سیدهادی بگو برام چطوری شهید شد +نرگس خیلی سخت و تلخ بود طاقت شنیدنش داری؟ -آره میخوام بشنوم بگو +‌ما که از اینجا راه افتادیم بعداز چندساعت رسیدیم سوریه نرگس تا روزی میخواستیم بریم حمص همه چیز خوب بود اما اونروز نزدیکای حرم.... صدای مرتضی بغض آلود شد نرگس تو کاروان ما یه جفت برادر دوقلو بودن، چندصد متری حرم، این دوتا داداش شهیدشدن نرگس یکیشون که کلا مفقودالاثر شد یکیشون هم سر در بدن نداشت ما بدون اونا رفتیم حمص، هادی جلو چشمای ما مثل ارباب، سر بریدن ما کاری نتونستیم کنیم. من مرده بودم، تو یخچال، یهو چشمام باز شد، دیدم تو یه باغم همه همرزهای شهیدم بود خانم حضرت زهرا و امام رضا بین بچه‌ها بودن امام رضا اومدن سمتم دستشونو گذاشتن سر شانه ام گفت: به خانمت بگو منو به مادرم قسم نمیدادی هم، به حرمت سادات بودنت شفای همسرتو می‌دادم آستین مانتوم به دهن گرفته بودم هق هق می‌زدم یهو مرتضی با دستش محکمـ تکونم داد سادات.... سادات....حرف بزن دختر یهو به خودم اومدم، سرم گذاشتم رو پاش، گریه کردم -گریه کن خانمم، سبک میشی یک ماهی میشد مرتضی تو بیمارستانه رفتم نماز خونه نمازمو خوندم و برگشتم وارد اتاق شدم که خانم دکتر ارغوانی دیدم -سلام خانم دکتر ~~سلام عزیزم داشتم به آقامرتضی می‌گفتم که دیگه مرخصه -إه چه عالیه ممنونم بابت زحماتتون وظیفه ام بوده به مرتضی کمک کردم لباساشو پوشید سوار ماشین شدیم داشتم ماشینو روشن می‌کردم که مرتضی گفت: سادات لطفا زنگ بزن مائده سادات و زینب سادات بیان خونه ما تا هم امانتی هادی بهش بدم هم سفارششو فقط بگو دم غروب بیان قبل از خونه هم برو مزار هادی -چشم قربان به سمت قزوین حرکت کردیم ورودی شهر رد کردیم ماشینو به سمت مزارشهدا کج کردم میدونستم مرتضی میخواد الان تنها با هادی سایر همرزماش باشه تو اون عملیات ۱۳۰ نفر از سراسر کشور شهیدشدن که ۱۰تاشون قزوینی بودن یادمه تو اون هاله زمانی ما هرروز شهید داشتیم البته من به خاطر مرتضی فقط تو مراسم برادرزاده جوانم حاضر شدم نزدیک مزارشهدا که شدیم به مرتضی گفتم: من میرم پیش شهیدم تو راحت باشی +ممنونم یهو باد وزید همزمان که چادرم به بازی گرفت ومن فکر می‌کردم قشنگترین صحنه دنیاست آستین خالی مرتضی تکون خود، دلم خالی شد چه ابوالفضلی شده آستین خالیشو بوسیدم گفتم بوی حضرت عباس میدی آقا ازش دورشدم یه نیم ساعت بعد رفتم پیشش چونـ ممکن بود هیجانی بشه و این براش خیلی ضرر داشت -آقا بریم خونه؟ +بله بی زحمت برو خونه الانا دیگه مهمون کوچولومون میرسه وارد خونه مرتضی اینا شدیم صدای زهرا و علی آقا بلندشد خوش اومدی فرمانده مرتضی خندید گفت: شرمنده اخوی من حاج حسین علمدار نیستم خطتات قاطی کرده برادر بعد رو به زهرا گفت مجتبی کجاست؟ به مادر زنگ زدی کربلا رسیدن یا نجف اشرف هستن؟ زهرا: مادراینا که هنوز نجف اشراف هستن مجتبی هم رفته سپاه ببینه با اعزامش به سوریه موافقت میشه +صبح زنگ زدم به یکی از بچه‌ها گفت: به احتمال ۹۹درصد یه هفته دیگه بعنوان معاون تیم پزشکی اعزام بشه -خب خداشکر آقامجتبی هم داره به عشقش میرسه مرتضی جان یه ذره استراحت کن تا سادات اینا بیان چشم فرمانده یه نیم ساعتی می‌گذشت صدای زنگ در بلندشد سلام عزیزعمه زینب ماشاالله بزرگ شدی (مائده سادات): سلام عمه آره دیگه دخترم الان ۲ماهه ۷روزشه -بیا تو عزیزم عمه آقا مرتضی کجاست؟ - تو اتاق الان صداش می‌کنم در زدم وارد اتاق شد - إه بیداری بیا سادات اینا اومدن همسری الان میام مرتضی زینب سادات به سختی بغل گرفت بعداز احوال پرسی نشست +مائده خانم من لایق شهادت نبودم موندم تا عکسای رفقام و جای خالیشون دلمو آتیش بزنه هادی وقتی می‌خواست بره شناسایی منقطه مسکونی حمص، این انگشتر داد تا بدم به شما و گفت: هروقت ساداتش بزرگ شد اینو بدید بهش و بگید بابا خیلی دوست داشت
قسمت 0⃣5⃣ ازم خواست بهتون بگم مراقب چادرتون باشید و زینبشو واقعا زینب تربیت کنید مائده خانم، هادی حتی لحظه آخرم به یاد شما بود اینم انگشتر امانتی سیدهادی بااجازتون ‌آقا مرتضی هادی من چطوری شهیدشد؟ چرا نذاشتن در تابوتو باز کنم مثل سیدالشهدا چون تو اون تابوت فقط یه سر بود برای همین اجازه ندادن اومدم پشت مرتضی برم تو اتاق که گفت: لطفا تنهام بذار سادات با زهرا به سمت مائده دویدیم مائده انگشتر به سینه اش چسبونده بود، هادی خیلی بی انصافی من انقدر بد بودم که حتی بهم اجازه ندادی لحظه آخر ببینمت بی انصاف منو با یه بچه ۷ ماهه تنها گذاشتی رفتی پیش عممون... هادی دلم برات تنگ شده من می‌ترسم نتونم زینب و خوب بزرگ کنم هادی دوماهه ندیدمت نمیخوای بیای به خوابم بی معرفت پاشد زینب سادات و بغل کرد -مائده کجا داری میری عزیز عمه میخوام برم پیش هادی... باشه صبرکن خودم می‌برمت تو حالت خوب نیست زهراجان مراقب مرتضی باش سر کوچه یه ماشین شبیه ماشین پسرعموم دیدم -مائده اون ماشین پسرعمو بود نمیدونم عمه من حواسم نبود مائده رو بردم مزارشهدا وای که حرفای این دختر دل آتیش میزدا دست می‌کشید رو مزار هادی می‌گفت درد نداشتـ لحظه ای سرتو بریدن مادرمون اومده بود پیشت سرتو به دامن گرفته بود -مائده پاشو بسه دختر، خودتو اذیت می‌کنی، ببین زینب ترسیده، بیا بریم خونه داداش اینا تو رو بذارم اونجا خیالم راحته مائده رو گذاشتم خونه برادرم خودم برگشتم خونه مرتضی اینا زهرا با قیافه بهم ریخته در رو باز کرد -زهرا چی شده ""زن عموت اینجا بود به داداشم زخم زبون زد داداش هم تا مجتبی اومد گفت منو برسون تهران الان که به مجتبی زنگ زدم گفت خودش داره برمیگرده داداش برای اهواز بلیط گرفته -میدونم کجا رفته الان میرم به سیدمحسن میگم منو برسونه تهران مرتضے تو هواپیما بودم به دوران دانشجویی، نرگس سادات و دوران عقدمون فڪر می‌کردم از روزای اول دانشگاه یه حسی نسبت به این دختر داشتم اما نه حس گناه این دختر انقدر عفیف و پاکدامن بود که هیچ پسری به خودش اجازه نمی‌داد فکر گناه بکنه جریانـ محجبه شدن که توفیق شهدایی بود این دختر عطر و بوی زهرایی می‌داد وقتی تو سردخونه چشمام و بازکردم و بعداز چندروز با ماجرای جانبازیم کنار اومدم نمی‌دونستم از بودن در کنار نرگس سادات ناراحت باشم یا شاد نرگس یه عشق دنیویی پاک هستش عطر سیب قرمز، من عاشق این دخترم الانم دارم میرم طلائیه میدونم به ساعتی نکشیده نرگس کنارمه هواپیما تو فرودگاه اهواز به زمین نشست اول رفتم یه هتل یه دوش گرفتم با ماشین هتل راهی طلائیه شدم اینجا معقر قمربنی هاشمه اینجا بوی حضرت عباس میده نرگس به من میگه منم بوی حضرت عباس میدم اینجا حاج حسین خزاری عباسی شد اینجا جای قدمای حاج ابراهیم همت هستش یه دور تو طلائیه زدم، شروع کردم با شهدا حرف زدن چرا منو باخودتون نبردید، رسم این نبود بمونم هی زخم زبان بشنوم نرگس من عاشقه عاشق چرا باید مردم بخاطر عشقش بهش خرده بگیرن چندساعتی گذشت صدای داد نرگس به گوشم رسید مــــــــــــــر تــــــــــــضـــــــــی آقــــــــــــــــــــــا همســــــــــــــــــــر کجایی؟ رفتم پیشش تو از کجا میدونستی من اینجام -فکر کن من ندونم تو کجایی نشست کنارم سرمو گذاشتم رو پاش نرگس خیلی دوستت دارم ۲سال بعد حتما میگید تو این دوسال چی شد وقتی از طلائیه برگشتیم، رفتیم مشهد بعدش رفتیم سر خونه و زندگی خودمون، نرگس بخاطر من با اونکه جز نخبه های علمی بود انصراف داد چندماه بعد ازدواج خدا یه سه قلو به ما داد اسم دوتاشون من به یاد همرزای غریبم که تو دمشق جا موندن، حسن و حسین گذاشتم و نرگس بخاطر شفای من اسم آخریو گذاشت رضا تو اتاق بودم که نرگس گفت بذار کمکت کنم عزیزم نرگس صدای پسرا میاد -اول همسر بعد فرزند تا من این سه تا پسر شیطون تو ماشین جا بدم توهم بیا عزیزم بالاخره روز ششم سفر شد و ما الان تو حرم حضرت عباس هستیم صدای جق جق کفش پسرا تمام صحن برداشته نرگس دستم فشار داد گفت: مرتضی تو ⏹پایان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅 صفحه 233 🔅 امیرالمؤمنین امام علی عليه‌السلام: 🔴 در اعمال نيكو شتاب كنيد و از فرارسيدن مرگ ناگهانى بترسيد، زيرا آنچه از روزى كه از دست رفته، اميد بازگشت آن وجود دارد، اما عمر گذشته را نمى‌شود باز گرداند، آنچه را امروز از بهره دنيا كم شده مى‌توان فردا به دست آورد امّا آنچه ديروز از عمر گذشته، اميد به بازگشت آن نيست. 📚 نهج البلاغه، از خطبه ۱۱۴ 🌷 @IslamLifeStyles_fars
*❣️سلام امام زمانم❣️* *دلم آشفتــه و غم بی امان است* *که غم از دوری صاحب زمان است* *سه شنبه شور و حالم فرق دارد* *دلم مهمــــان صحن جمکران است* *اللهم عجل لولیک الفرج🌸* ❀🍃✿🍃 ❀🍃 🕊🍃@IslamLifeStyles_fars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•| |• 🌿 ... نیکی‌ هایمان‌ را به‌ مَحبوب ترین‌ فرد‌ِ زندگیمٰان‌ نخواهیم‌ داد ! امّا مجبور‌ می‌شویم‌ به‌ کسی‌‌ نیکی‌‌هایمٰان‌ را‌ بدهیم‌ که‌ از‌ او‌ مُتنفر بودیم‌ وَ غیبتش‌ را‌ کَردیم ...! ‌‌ ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ @Islamlifestyles_fars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 استاد 🔖 «تقابل آخرالزمانی تفکرها» قسمت اول 📥 لینک دانلود سخنرانی کلیپ 👇 🌐 t.me/Masafbox/3626 📥 لینک دانلود با کیفیت‌های مختلف 👇 🌐 aparat.com/v/TSwnP @IslamLifeStyles_fars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تنها‌مسیری‌های‌استان‌فارس💕
⇦سلسله مباحث #تنها_مسیر :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی) #جلسه بیست_وسوم #بخش_1 💎 اگر ما به اینجا
⇦سلسله مباحث :(راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی) 🗣 تقوا میشه: تو مراقبت از دستورات خدا بکن در جریان مبارزه با هوای نفس ...میگی: چشم ... 💡میخوای شروع کنی... میگه: صبر کن هنوز یکی دیگه مونده... ⁉️ این دستوراتی که میخوای رعایت کنی تا اسمش تقوا بشه... کی می‌خواد به تو ابلاغ کنه؟! 🤔 میگی: خدایا شما دیگه... شما گفتی دیگه... ما میخوایم بگیم: چشم دیگه... ☢ میگه: نخیر ... اولا من به تو نگفتم ... تو اینجوری نیستی که من مستقیماً به تو بگم... 🔰من گفتم... پیامبرم به تو گفت و تو اول باید به این پیامبر تواضع کنی تا به من برسی ... ✅ تو میگی، خدا گفتی ...کی به شما گفت که خدا گفت؟!+ پیامبر پس ⁉️صداقت او را قبول داری؟فضیلت او را قبول داری؟برتری او را قبول داری؟ آره خب دیگه ... آره دیگه طبیعتاً ... بله، بله ... ✅ این یه پله تواضع شد ...همینکه ایشون رو قبول داری مِن بعد هم تا آخر دستورات رو از ایشون میگیری میری جلو ... @IslamLifeStyles_fars
💎 هم دستوراتی که من مستقیماً بهت دادم از طریق ایشون ... هم دستوراتی که خود ایشون میگه... ❗️اگه دستورات خودِ ایشون رو اجرا نکنی صفر میکنم حسابت رو! ⚜ تو هنوز عنانیَّت، مَنیَّت و خودخواهی خودت رو داری!!!! 🌐 اینم به یه زبون دیگه بازم خلاصه بودا... ولی لازم بود... چون من یه چندتا روایت و آیه قرآن رو باید براتون بخونم، اینا رو باید در جریان قرار بگیریم ... 🔻پس جریان مبارزه با هوای نفس ما رو کشوند به بحث امامت و ولایت ... ⁉️ چی مقابل امامت و ولایت وایمیسه ... و نبوت حتی؟! هوای نفس ... ⚡️ادامه دارد.... @IslamLifeStyles_fars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجاهد شهید و عالم ربانی در نگاه امیرالمومنین ع حجت الاسلام مهدوی ارفع ✿○○••••••══🌿🌸🌿 @Islamlifestyles_fars 🌿🌸🌿══••••••○○✿
4_5954234765853853709.mp3
2.23M
🔊 جلوه باقی ازل تا ابد است 👤 حاج‌مهدی 📌 ایام شهادت ۱۴۰۰ ━⊰✾ 🦋 ✾⊱━━━━─━ 🏴 @IslamLifeStyles_fars ━━─━━━━⊰✾✿✾⊱━
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅 صفحه 234 🔅 امیرالمؤمنین امام علی عليه‌السلام: 🔴 بدى، در سرشت هر كسى نهفته است. اگر صاحبش بر آن چيره شود، پنهان مى‌گردد و اگر بر آن چيره نشود، آشكار مى‌گردد. 📚 غررالحكم حدیث ۲۱۹۰ 🌹 @IslamLifeStyles_fars
*یوسف زهرائی* ✨✨✨✨✨ 💫امام صادق "علیه السلام" فرمودند: فاطمه "سلام‌الله علیها" اختری تابناک و ستاره ای درخشنده در میان زنان دنیاست. (۱) 💫 پیامبر اکرم «صلی‌الله علیه وآله» فرمودند: « مهدی مردی از فرزندان من است، صورتش مانند ستاره درخشان می درخشد. »(۲) 💫✨💫✨💫 *سلام* بر فاطمه‌ زهرا، ستاره درخشان در بین زنان اهل زمین و *سلام* بر اختر تابناک، مهدی زهرا، و سیمای درخشانش 📌 *به راستی، چقدر شبیه مادرید..* 📚 ۱) اصول کافی جلد ۱ صفحه ۱۹۵ 📚 ۲) منتخب الأثر فی الامام الثانی عشر ص ١٣٧ 🕊🍃@IslamLifeStyles_fars
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم نهج البلاغه در ۱۹۲ روز(1).mp3
3.75M
🔈 ختم گویای در ۱۹۲ روز. 🌷تقدیم به روح پاک و مطهر شهید حاج قاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس 🔷 سهم روز صد و پنجاه و ششم : خطبه ۱۰۶ تا خطبه ۱۰۵ ┄┄┅┅✿🌷❀🌷✿┅┅┄┄
•| |• 🌿 (ره) ✍ میخواهی بدانی شده ای یا نه ، ببین حال داری یا نه؟ هرکس دید شده بفهمد که میخواهند او را مورد قرار دهند. @Islamlifestyles_fars