هدایت شده از معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی چهارمحال و بختیاری
🗂 مجموعه داستانک #نسل_دیروز_اتکاء_امروز
⛔️ بدون یك كلمه اعتراض
مهدی از شناسایی برگشته بود و چون دیروقت بود و بچهها توی چادر خوابیده بودند، همان بیرون روی زیلو خوابید.
یكی از بچهها كه نوبت نگهبانیاش تمام شده بود، برگشت و به خیال اینكه كسی كه روی زیلو خوابیده، نگهبان پاس بعدی است، با دست تكانش داد و گفت:
- برادر! بلند شو! نوبت توست.
مهدی كه خیلی خسته بود، بلند نشد. آن برادر دوباره صدایش كرد تا بیدار شود.
سرانجام مهدی بلند شد و اسلحه را گرفت و بدون یك كلمه اعتراض رفت سرپست.
صبح زود، نگهبان پست بعدی آمد و سراغ آن بسیجی را گرفت و گفت:
+ پس چرا دیشب من را بیدار نكردی؟
- پس كی را بیدار كردم؟
+ نمیدانم، من كه نبودم.
وقتی فهمید فرمانده لشكر را سر پُست فرستاده، هم ترسید و هم شرمنده شد؛ ولی مهدی [#شهید_زینالدین] هیچ به روی خودش نیاورد.
📚 تو كه آن بالا نشستی، صص ۴-۵.
[ #داستانک های واقعی از #فرهنگ_مقاومت، به مناسبت گرامیداشت #هفته_دفاع_مقدس]
🔰معاونت فرهنگی #جهاددانشگاهی واحد چهارمحال و بختیاری
🆔 @farhangi_jchb
هدایت شده از معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی چهارمحال و بختیاری
🗂 مجموعه داستانک #نسل_دیروز_اتکاء_امروز
🏫 مدرسه انسانسازی
🔻چند روز بود که شوهرم نمیتوانست مدرسه را نظافت کند. کمرش درد میکرد. مدیر چند بار جلوی دانشآموزان شوهرم را تحقیر کرده بود. تهدید کرده بود که اخراجمان میکند و اثاثیهمان را بیرون میریزد. اما چند روز صبحها که بیدار میشدیم حیاط مدرسه تمیز و جارو شده بود.
نه من جارو میزدم، نه شوهرم توانایی این کار را داشت. نمیدانستیم چه کسی این کار را میکند. فکر کردیم شب را بیدار بمانیم و ببینیم کار کیست؟
نزدیک صبح بود که سایهای از دیوار بالا آمده و حیاط را جارو میزد.
دوباره نگاهی به حیاط کردیم، گفتم: حتماً خودشه.
با شوهرم رفتیم توی حیاط. دانش آموز کوچک اندامی بود که چهرهاش آشنا به نظر میرسید.
وقتی ما را دید سرش را زیر انداخت و سلام کرد.
گفتیم: اسمت چیه؟
جواب داد: #عباس_بابایی
گفتم: پدر و مادرت ناراحت میشوند اگر بفهمند که به جای درس خواندن، مدرسه را جارو میکنی.
گفت: من که به شما کمک میکنم، خدا هم در خواندن درسهایم به من کمک خواهد کرد.
📚 روایتی از همسر خدمتگزار مدرسهای که شهید بابایی در آن تحصیل میکرد
♻️ [ #داستانک های واقعی از #فرهنگ_مقاومت، به مناسبت گرامیداشت #هفته_دفاع_مقدس]
🔰معاونت فرهنگی #جهاددانشگاهی واحد چهارمحال و بختیاری
🆔 @farhangi_jchb
هدایت شده از معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی چهارمحال و بختیاری
🗂 مجموعه داستانک #نسل_دیروز_اتکاء_امروز
🏫 نسلی که مستضعفین را #ولی_نعمت خود میدانست
🔻زمستان بود و دم غروب کنار جاده یک زن و یک مرد با یک بچه مونده بودن وسط راه. من و علی هم از منطقه بر میگشتیم.
تا دیدشون زد رو ترمز و رفت طرفشون.
پرسید: «کجا می رین؟»
مرد گفت: «کرمانشاه.»
علی گفت: «رانندگی بلدی؟»
گفت: «بله بلدم.»
علی رو کرد به من گفت: «سعید بریم عقب.»
مرد با زن و بچه اش رفتن جلو و ما هم عقب تویوتا.
عقب خیلی سرد بود، گفتم: «آخه این آدم رو می شناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟»
اون هم مثل من می لرزید، لبخندی زد و گفت:
«آره، اینا همون کوخ نشینایی هستن که امام فرمود به تمام کاخ نشین ها شرف دارن. تمام سختی های ما توی جبهه به خاطر ایناس.»
📚 روایتی از همرزم شهید #علی_چیتسازیان
♦️شهید علی چیتسازیان، فرمانده اطلاعات و عملیات لشكر انصار الحسین(ع) همدان بود. این نابغه اطلاعات و عملیات بارها در دوران جنگ تحمیلی توانسته بود با نفوذ به خاك دشمن به زیارت #امام_حسین(ع) برود.
شهید علی چیت سازیان در عملیات مسلم ابن عقیل با اینكه بیش از۱۷ سال سن نداشت ۱۴۰ نفر از نیروهای بعثی را كه به اسارت رزمندگان اسلام در آمده بودند از داخل خاك عراق به پشت جبهه انتقال داد و #شهامت و #شجاعت خود را به اثبات رساند.
فرماندهان عراقی او را #عقرب_زرد مینامیدند و صدام برای سرش جایزه تعیین كرده بود.
♻️ [ #داستانک های واقعی از #فرهنگ_مقاومت، به مناسبت گرامیداشت #هفته_دفاع_مقدس]
🔰معاونت فرهنگی #جهاددانشگاهی واحد چهارمحال و بختیاری
🆔 @farhangi_jchb
هدایت شده از معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی چهارمحال و بختیاری
🗂 مجموعه داستانک #نسل_دیروز_اتکاء_امروز
[شماره چهارم]
🏫 نسلی که اعمالش #امر_به_معروف و #نهی_از_منکر بود
🔻 نشسته بودیم داخل اتاق. مهمان داشتیم. صدایی از داخل کوچه آمد. ابراهیم سریع از پنجره نگاه کرد. شخصی موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال فرار بود!
بگیرش ... دزد ... دزد! بعد هم سریع دویدم دم در. یکی از بچه های محل لگدی به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمین شد!
تکه آهن روی زمین دست دزد را برید و خون جاری شد. چهره زرد دزد پر از ترس بود و اضطراب. درد می کشید که ابراهیم رسید. موتور را برداشت و روشن کرد و گفت: سریع سوار شو!
رفتند درمانگاه، با همان موتور. دستش را پانسمان کردند. بعد هم با هم رفتند مسجد! بعد از نماز کنارش نشست؛
- چرا دزدی می کنی!؟ آخه پول حرام که ...
دزد گریه می کرد. بعد به حرف آمد:
- همه این ها را می دانم. بیکارم، زن و بچه دارم، از شهرستان آمده ام. مجبور شدم.
ابراهیم فکری کرد. رفت پیش یکی از نمازگزارها، با او صحبت کرد. خوشحال برگشت و گفت:
- خدا را شکر، شغل مناسبی برایت فراهم شد. از فردا برو سرکار. این پول را هم بگیر، از خدا هم بخواه که کمکت کند. همیشه به دنبال حلال باش. مال حرام زندگی را به آتش می کشد. پول حلال کم هم باشد برکت دارد.
📚 «سلام بر ابراهیم»، زندگی و خاطرات پهلوان بی مزار شهید #ابراهیم_هادی
♦️پهلوان بسیجی ابراهیم هادی از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب و ستاره ورزش کشتی کشورمان است.
شهید هادی با توجه به ورزشکار بودن بسیار ورزیده و خوش تیپ بود اما وقتی فهمید ظاهر آراسته او باعث توجه نامحرمان شده، ظاهرش را تغییر داد.
ابراهیم بدون اینکه نیازی داشته باشد در بازار مثل یک کارگر معمولی باربری میکرد تا با هوای نفسش مبارزه کند.
شهید ابراهیم هادی در عملیات والفجر مقدماتی بهمراه بچه های گردان کمیل و حنظله در کانال های فکه بمدت پنج روز مقاومت کرد ولی تسلیم نشد و سرانجام در ۲۲ بهمن سال ۶۱ پس از فرستادن بچه های باقی مانده به عقب، تنهای تنها با خدا همراه شد و کسی دیگر او را ندید و هنوز پیکرش در کربلای فکه گمنام باقی مانده است. ابراهیم همیشه از خدا تقاضا داشت گمنام شود و این گمنامی بعد از شهادت نیز تا مدتها ادامه داشت.
♻️ [ #داستانک های واقعی از #فرهنگ_مقاومت، به مناسبت گرامیداشت #هفته_دفاع_مقدس]
🔰معاونت فرهنگی #جهاددانشگاهی واحد چهارمحال و بختیاری
🆔 @farhangi_jchb
هدایت شده از معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی چهارمحال و بختیاری
🗂 مجموعه داستانک #نسل_دیروز_اتکاء_امروز
[شماره پنجم]
🏫 نسلی که فرماندهاش خود را #ویژه نمیدانست!
🔻 قلاجه بود و سرمای استخوانسوزش.
اورکتها را آوردیم و بین بچهها قسمت کردیم. نگرفت!
گفت:
«همه بپوشن. اگه موند، من هم میپوشم.»
تا آنجا بودیم، میلرزید از سرما.
📚 برگرفته از کتاب «همت» از مجموعه کتب یادگاران؛ مجموعه خاطراتی از شهید #محمدابراهیم_همت فرماده لشگر ۲۷ محمد رسولالله(ص)
♦️ #شهید_همت در عملیات پیروزمند بیت المقدس در سمت معاونت تیپ محمدرسول الله (ص) فعالیت و تلاش تحسین برانگیزی را در شكستن محاصره جاده شلمچه ـ خرمشهر انجام داد و به حق میتوان گفت كه او و یگان تحت امرش سهم بسزایی در فتح #خرمشهر داشتهاند.
صلابت، اقتدار و استقامت فراموش نشدنی این #شهید والامقام و رزمندگان لشكر محمد رسولالله(ص) در جریان عملیات خیبر در منطقه طلائیه و تصرف جزایر مجنون و حفظ آن، با وجود پاتكهای شدید دشمن، از افتخارات تاریخ جنگ محسوب میشود.
♻️ [ #داستانک های واقعی از #فرهنگ_مقاومت، به مناسبت گرامیداشت #هفته_دفاع_مقدس]
🔰معاونت فرهنگی #جهاددانشگاهی واحد چهارمحال و بختیاری
🆔 @farhangi_jchb
هدایت شده از معاونت فرهنگی جهاددانشگاهی چهارمحال و بختیاری
🗂 مجموعه داستانک #نسل_دیروز_اتکاء_امروز
[شماره ششم]
💢 نسلی که در رعایت #حق_الناس بسیار حساس بود
🔻 نزدیک ظهر بود. از شناسایی بر میگشتیم. از دیشب تا حالا چشم روی هم نگذاشته بودیم. آن قدر خسته بودیم که نمیتوانستیم پا از پا برداریم؛ کاسه زانوهامان خیلی درد میکرد.
حسن طرف شنی جاده شروع کرد به نماز خواندن.
صبر کردم تا نمازش تمام شد. گفتم «زمین این طرف چمنیه، بیا این جا نماز بخوان».
گفت: «اون جا زمین کسیه، شاید راضی نباشه!!».
📚 یادگاران، جلد چهار، کتاب شهید #حسن_باقری، ص 23
♦️شهید #غلامحسین_افشردی (۱۳۳۴-۱۳۶۱ش) معروف به #حسن_باقری، از فرماندهان اطلاعات نظامی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در جنگ تحمیلی بود.
وی مؤسس واحد اطلاعات و عملیات سپاه است و از ابتدای ورودش به اهواز در پایگاه منتظران شهادت، به منظور دستیابی به اطلاعات مناسب از موقعیت دشمن، به همراه عناصر اطلاعاتی، به جمعآوری نقشهها و پیاده کردن وضعیت مناطق عملیاتی روی آنها پرداخت.
این فرمانده جوان در بهمن ۱۳۶۱ و در سن ۲۷ سالگی، اندکی پیش از آغاز عملیات والفجر مقدماتی در منطقه فکه به شهادت رسید.
♻️ [ #داستانک های واقعی از #فرهنگ_مقاومت، به مناسبت گرامیداشت #هفته_دفاع_مقدس]
🔰معاونت فرهنگی #جهاددانشگاهی واحد چهارمحال و بختیاری
🆔 @farhangi_jchb