هدایت شده از شادی و نکات مومنانه
c6e487bff93a562a9225c9e5c28ae1001306894__86507.mp3
11.12M
#حامدزمانی
#محمد_مقتدای_اهل_عالم...
🌸 ویژه ی ولادت حضرت رسول 🌸
3 صلوات هدیه کنیم به روح پیامبر خاتم(ص)🌷🌷🌷
اللهم صل علی محمد و آل محمد
@khandehpak
🎈🌸🎈🌸🎈🌸
پیشتر از بامداد هفده ماه ربیع آفتابی در زمین از آسمان دل برگرفت ذرهای از مهر رویش را چو بر آن بذل کرد جلوهای کرد و جهان را خسروِ خاور گرفت
🎈🎀🎈🎀🎈🎀🎈
#عیدتونمبــارڪ😍
@istadeh_tashahadat
سالگردشهادت:۴آذر۱۳۹۴
🍁شهید پاییزی مدافع حرم... شهید حمید سیاهکالی مرادی:💕
🌺 سه پاییز 🍁گذشت و ما هنوز در خزان دنیا پا در مراب بسته ایم و تو اما بهار🌿 را در پاییز تفسیری دوباره کردی تا در گوش زمان فریاد زنی که....
چهار فصل زندگی با "شهادت" بهاری جاودانه میشود...
میگویند پاییز فصل عاشقی و کربلا سرزمین عشق است و حمید به هر آنچه عاشق بود در پاییز رسید....♥
بگذار بگذریم....
این همه خط نوشتیم یکیش هم نستعلیق چشمان تو نشد....😔
"ای شهید پاییزی ام....❗
💖 سومین بهار عاشقی ات مبارک....💖
🌸سومین سالگرد شهادت شهید پاییزی مدافع حرم"شهید حمید سیاهکالی مرادی"
🌹شهدا را با صلواتی یاد کنیم🌹
🍃 @istadeh_tashahadat
📚معرفے کتاب:یادت باشد
📖❤️عاشقانه ترین کتاب شهدایی
به روایت:همسر شهید
#پیشنهادمطالعه
@istadeh_tashahadat
🎋جوانان انقلابی
📚معرفے کتاب:یادت باشد 📖❤️عاشقانه ترین کتاب شهدایی به روایت:همسر شهید #پیشنهادمطالعه @istadeh_tashah
نکاتے که رهبر انقلاب درباره ڪتاب #یادتباشد فرمودند👆
#تصویربازشود
@istadeh_tashahadat
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
🎤گفتگو با همرزم و رفیق شهید مدافع حرم جواد محمدی
🔸قسمت سوم🔸
🌹از زمان شهادت علی شاهسنایی آسمانی شد
ابراهیم از رفاقت دوماهه با علی شاهسنایی در سوریه نکته ها گفت:
سال ۹۴ و اعزام دو ماهه ما به سوریه، آغاز رفاقت سه نفره با علی شاهسنایی شد، روحیات خاص علی شاهسنایی باعث شد که از دست دادن علی برای #جواد بسیار سخت تمام شود زیرا علی شاهسنایی همانند جواد، محور روحیه بود.
وی از تلاش بی شائبه جواد در به عقب بردن پیکر مطهر علی شاهسنایی خاطرات بسیاری داشت و با اشاره به شهادت مظلومانه علی تاکید کرد:
"بعد از آزادسازی خان طومان، زمانی که علی شاهسنایی به شهادت رسید، طبق قراری که گذاشته بودیم،
جواد تمام تلاشش را کرد که پیکر #علی را به عقب برگرداند تا دست نیروهای معاند نیفتد و تلاشش به نتیجه رسید
ولی در آن زمان باید شرایط را به گونه ای کنترل می کردیم که بچه ها از شهادت علی مطلع نشوند،
جواد در حالی که غم از دست دادن علی برایش بسیار گران بود، اجازه نمی داد که نیروها از شهادت علی مطلع شوند و روحیه خودشان را از دست بدهند و در پنهان به اندازه ای برای علی گریه کرده بود که چشمانش قرمز شده بود
ولی به خاطر بچه ها به من می گفت اگر می خواهی گریه کنی برو جای دیگر که بچه ها متوجه نشوند.
بعد از مدتی که همه از شهادت علی مطلع شدند؛ با وجودی که وجودش از نبود علی می سوخت به همه می گفت که "علی به حقش رسید و خواسته ای جز شهادت نداشت".
همرزم شهید از شجاعت جواد این چنین گفت:
زمانی که شهید علی شاهسنایی به درجه شهادت رسید، جواد با شجاعت برای نجات پیکر مقدس شهید، به جلو رفت؛ تیر به ران جواد محمدی خورد و به شدت مجروح شد، بعد از گذشت چند ساعت جواد سوار بر موتور و چوب دستی که به عنوان عصا از آن استفاده می کرد، با پای خونین به جلو آمده بود تا کمک کند،
به او گفتم با پای مجروح چرا جلو آمدی، گفت:
این زخم چیزی نیست و اجازه دهید با موتور جلو بمانم؛ اتفاقی نمی افتد و لبخند زد.
🌹در سفر راهیان نور دلش را با شهدا گره میزد/ پیاده روی اربعین را از دعای عرفه شلمچه داشتیم
ابراهیم از روحیه #خدمت_رسانی جواد و #وقف کردن اموال شخصی اش در راه شهدا و سفر راهیان نور این چنین بیان کرد:
چند سالی بود که اوایل اسفند با جواد به راهیان نور می رفتیم و این مدت جواد با ماشین شخصی خودش کار خدمت رسانی به زائران شهدا را انجام می داد و هیچ گاه از کسی بابت این کار، مطالبه ای نداشت.
وی از #روحیه_خستگی_ناپذیر جواد در کار خیر و معنویت و نذر چند ساله جواد در شلمچه این چنین گفت:
چند سالی بود که جواد به همراه رفقا در روز عرفه به شملچه میرفتند و در بین زائران شلمچه، شربت توزیع می کردند.
جواد میگفت بیا اینجا از خدا بخواهیم که اربعین کربلا با پای پیاده رهسپار شویم و این چنین شد و سال بعد از آن نیز اربعین سوریه بودیم و امسال اربعین، جواد عزیزمان به ارباب تشنه لب امام حسین(ع) رسید و ما از قافله جا ماندیم.
اصفهان شرق
👈ادامه دارد...
🍃🌸
#شهیدجوادمحمدی
@istadeh_tashahadat
🍃🌸🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃
🍃🌸🍃
🌸🍃
🍃
🎤گفتگو با همرزم و رفیق شهید مدافع حرم #جواد_محمدی
🔸قسمت چهارم🔸
🌹خاطره ای از یک سفر اربعین/ پای رفیق باید ایستاد
ابراهیم با خاطره ای از سفر اربعین ادامه داد:
دفعه اول که اربعین کربلا باهم پیاده رفتیم، من اواسط راه پا درد شدیدی گرفتم، به جواد گفتم:
شما بچه ها را بردار برو جلو و معطل من نشوید و سر ظهر عمود ۳۱۰ منتظر بمانید تا که من برسم.
ظهر که رسیدم به عمود ۳۱۰، جواد و بچه ها را پیدا نکردم، دو ساعتی دنبالشون گشتم ولی باز پیداشون نکردم؛
باخودم گفتم بچه ها حتما زیاد معطل من شدند و چون قرارمون برا استراحت و خواب در عمود ۳۶۰ هست حتما رفتند آنجا
حرکت کردم که برسم به جواد و دوستان، ولی جواد همون اطراف عمود۳۱۰ ایستاده بود منتظر من.
بچه ها به جواد اصرار می کنند که بیا برویم و حتما ابراهیم ما را پیدا نکرده و رفته جایی دیگر، ولی جواد در جواب بچه ها تکرار میکنه که تا ابراهیم را پیدا نکنم از اینجا تکون نمیخورم؛ هرکس میخواد حرکت کنه، اشکال نداره ولی من میمونم تا ابراهیم را پیدا کنم.
جواد میگه ما باهم پیمان داریم که هوای همدیگه را داشته باشیم و من بدون اون نمیام تا پیداش کنم، این درس بزرگی بود برا همه رفقا که یادبگیرند پای رفیق تا همه جاباید ایستاد.
🌹باب روضه که باز می شد، بلند بلند گریه می کرد/ در سوریه نشان از مادرش حضرت زهرا(س) گرفت
ابراهیم از ارادات خاص جواد به حضرت زهرا(س) و کار شبانه روز برای هیئت رزمندگان درچه این چنین ذکر کرد:
از لحاظ معنوی، مایه دار بود و به حضرت زهرا ارادات خاص داشت به نحوی که در اعزام چهارمش به سوریه، ترکش به پهلو و سرش خورده و به شدت مجروح شده بود.
در رابطه با زخم پهلویش می گفت:
"در سوریه نشان از مادرم زهرا(س) گرفتم و پس از این جراحت به وضوح شوق رفتن در چهره اش هویدا بود و در روضه مادر بی تابی بیشتری می کرد".
وی با اشاره به اینکه وقتی باب روضه باز می شد بلند بلند گریه می کرد، خاطرنشان کرد:
در عرصه کار فرهنگی کم نمی گذاشت و از ارکان هیئت رزمندگان درچه بود. یک ماه به ماه محرم ارام و قرار نداشت و برای مراسم بانی پیدا می کرد و خودش در دهه اول در آشپزخانه هیئت خدمت می کرد؛
نکته مهم این بود که به محض شنیدن صدای روضه به سرعت لباس آشپزخانه را از تن در می آورد و به جمع عزاداران می رفت و پس از اتمام روضه، دوباره لباس آشپزخانه را به تن می کرد.
روحیات عجیبی داشت که او را به شهادت نزدیک تر می کرد و شهادت برازنده وجود نازنینش بود.
اصفهان شرق
#خاطره
👈ادامه دارد...
#شهیدجوادمحمدی
@istadeh_tashahadat