🔹 راهکارهای زندگی موفق در جزء بیست و هشتم قرآن کریم
#ماه_رمضان
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 وقتی تا حالا نرفتی نماز میت بخونی😁
#ماه_رمضان
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
بخند
بخند تا غم عالم ز خاطرم برود
و بعد از آن همه عالم ز خاطرم برود
بخند جان خمارم دوباره مست شود
و اعتبار مِی ناب و ساغرم برود
بخند تا ز تماشای منظر حُسنت
تمام رونق و حُسن از مناظرم برود
بخند تا که بگیری تمام صبر مرا
خدا کند رمق از قلب صابرم برود
بخند تا همه بی اختیار اسیر شوند
توان رفتن از این جمع حاضرم برود
بخند عشق و جنون گفتمان شعر شود
و عقل و فلسفه از بزم شاعرم برود
بخند تا دم رفتن از این خراب آباد
تمام خستگی از فصل آخرم برود
#علی_جباری
#شعر_بلند
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#حکایت
عالمی را پرسیدند :
خوب بودن را کدام روز بهتر است؟
عالم فرمود :
یک روز قبل از مرگ
دیگران حیران شدند و گفتند :
ولی زمان مرگ را هیچکس نمیداند
عالم فرمود :
پس هر روز زندگی را روز آخر فکر کن
و خوب باش شاید فردایی نباشد ...
👇👇👇
🆔️ @jabbarnameh
🔹 راهکارهای زندگی موفق در جزء بیست و نهم قرآن کریم
#ماه_رمضان
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 عید سعید فطر مبارک همه بندگان خوب خدا و مهمانان ماه مبارک رمضان.
#ماه_رمضان #عید_فطر
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
🔹 برگزاری نماز عید سعید فطر
🔸چهارشنبه ۲۲ فروردین ساعت ۷ صبح
🔹شیخ آباد خ ولیعصر قبل از کوچه ۵۰ حسینیه فاطمه زهرا س
#ماه_رمضان #عید_فطر
🔴 لطفاً اطلاع رسانی کنید.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
🔴فردا عید فطر است
🔹دفتر رهبر انقلاب در اطلاعیهای اعلام کردند چهارشنبه روز اول شوال و عید سعید فطر است.
🔹آیات عظام وحید خراسانی ، مکارم شیرازی، سبحانی، سیستانی، شبیری زنجانی، نوری همدانی، مظاهری، کریمی جهرمی و محفوظی روز چهارشنبه ۲۲ فروردین ماه ۱۴۰۳ را عید فطر اعلام کردند.
#ماه_رمضان #عید_فطر
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#داستان_کوتاه
جوانی با دوچرخه اش با پيرزنی برخورد کرد
و به جاي اينکه از او عذرخواهی کند و کمکش کند تا از جايش بلندشود، شروع به خنديدن و مسخره کردن او نمود؛
سپس راهش را کشيد و رفت! پيرزن صدايش زد و گفت: چيزی از تو افتاده است.
جوان به سرعت برگشت وشروع به جستجونمود؛ پيرزن به او گفت: زياد نگرد؛
مروت و مردانگی ات به زمين افتاد و هرگز آن را نخواهی يافت..
"زندگی اگر خالي از ادب و احساس و احترام و اخلاق باشد، هيچ ارزشی ندارد"
"زندگی حکايت قديمي کوهستان است!
صدا می کنی و مي شنوی؛پس به نيکی صدا کن، تا به نيکی به تو پاسخ دهند.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
🔴 عاشقانههای نظامی
🔵 به تعداد پهپادهای ارسالی ایران به سوی اسراییل دوستت دارم.😁
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
🔴 جکسون آمریکایی چه عشقی میکنه با اقتدار و صلابت ایران 😎
⬅️ خوشتر آن باشد که سرّ دلبران
⬅️ گفته آید در حدیث دیگران
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 کلیپ کوتاهی که در شبکههای مجازی عربی بسیار پربازدید شده است.
#ایران_قوی
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
✍مردانه زدیم، از خاک خودمون زدیم، مناطق مسکونی نزدیم.
در یک جنگ شرافتمندانه، شرف واسه بیشرفترین رژیم تاریخ نگذاشتیم😁👋
#ایران_قوی
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
✍زبانحال این روزای نتانیاهو:
باید که شیوه سخنم را عوض کنم
شد، شد، نشد، دهنم را عوض کنم😂
#ایران_قوی
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 آچمز شدن وزیر خارجه انگلیس در برنامه زنده تلویزیونی
«دیوید کامرون» وزیر خارجه انگلیس: کار ایران در حمله به اسرائیل بیملاحظه و خطرناک بود.
مجری: اگر کسی کنسولگری انگلیس را بمباران کنند، ما چه کار میکنیم؟
کامرون: خب، ما یک واکنش خیلی شدید نشان میدهیم.
مجری: ایران میگوید ما همان کار را کردیم.
#ایران_قوی
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#تک_بیت
از سفره زمین و زمان سیر شد دلم
در کودکی به لطف غمت پیر شد دلم
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#تلنگر
کشف و شناخت «اولویتها» در زندگی ما اهمیت بسیار زیادی دارد.
البته همیشه اینگونه نیست که ما فقط یک اولویت داشته باشیم، بلکه ممکن است انجام چند مسأله برای مهم باشد که در آن صورت باید به نسبت درجه اهمیت آنها را اولویتبندی کنیم.
تشخیص اینکه اولویت اصلی ما در زندگی چیست و اولویتها را چگونه و با چه ترتیبی شماره گذاری کنیم از این رو اهمیت دارد که وقتی رسیدن به هدفی را اولویت خودمان قرار دادیم، به صورت خودآگاه و ناخودآگاه، بیشترین وقت و انرژی و ذوق و امکاناتمان صرف آن اولویت خواهد شد.
و برای جلوگیری از هدر رفت انرژی و وقت و جلوگیری از خسارتهای مهم و گاهی جبران ناپذیر باید اولویتها را به درستی انتخاب کرد.
برای تعیین میزان اولویت یک مسأله در زندگی باید مطالعه کرد، مشورت کرد و سرگذشت دیگران را مورد بررسی قرار داد تا دچار خطا در انتخاب اولویتها نشویم.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
هدایت شده از جبارنامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 کلیپ سلام من به بقیع و چهار قبر غریبش
🔸با نوای: حاج منصور ارضی
❌ هشتم شوال سالروز تخریب قبور مطهر امامان بقیع ع توسط وهابیون
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
#تلنگر
🔴راه های ایجاد انگیزه در کودکان
بدون باج دادن خودتان کار درست را انجام دهید. آیا می خواهید کودک شما سبزیجات بخورد؟ خودتان سبزی بخورید.
✅یا به عنوان مثال با او به پیاده روی بروید تا او به نشان دهید که تحرک یک نوع سرگرمی است.
🌼 شما بهترین شخصی هستید که کودکتان می تواند از آن الگو بگیرد. کودکان از سنین پایین خیلی زود شروع به تقلید از والدین خود میکنند.
✅ از دادن باج به کودک مانند غذا یا اسباب بازی و یا سایر اقدامات برای تشویق آنها خودداری کنید. این کار باعث آموزش رفتارهای ناسالم خواهد شد.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh
🔴 فرشتههای زمینی
به دزفول که رسیدم موشک زده بود. اولین بار بود از نزدیک چنین صحنههایی میدیدم. خانهها که هیچ، محلهها صاف شده بود. قیامتی بود برای خودش. ماشین را کناری زدم و مثل بقیه مردم رفتم کمک. لابلای آوارها زن جوانی افتاده بود. چند جای بدنش زخمی بود. چشمانش باز بود و تقریبا بیهوش. فریاد زدم. چند نفر آمدند کمک. او را بلند کردیم و گذاشتیم عقب یک وانت. ناگهان دیدم دستش را قدری بالا آورد و لباش آرام شروع کرد به تکان خوردن. تمام حواسم متمرکز دستش بود. لبه بلند و گشاد پیرهنش را گرفته بود لای انگشتان خونینش. انگار تمام توانش را ریخته بود توی آن دست نیمه جان، تا کاری کند. نمیفهمیدم دنبال چه کاری است؟ لبانش هنوز میجنبید. نزدیکتر رفتم تا سرم را به دهانش نزدیکتر کنم. در این بین دیدم با آن دست زخم خورده، لبه پیراهنش را قدری بالا آورده و انداخت روی سرش.
دلم ریخت. آتش گرفتم. مثل زلزله وجودم لرزید و همانجا زدم زیر گریه. آن زن جوان، در آن حال و روز، داشت موهایش را با لبه ی پیراهنش میپوشاند. نزدیکتر که رسیدم و گوشم را به دهانش نزدیکتر کردم، دیدم دارد شهادتین میخواند. لبه پیراهن لای انگشتانش خشکید و سرش افتاد روی گردنش و شهید شد.
حرفهای راننده که به اینجا رسید، شهید طهرانی مقدم هم داشت گریه میکرد. راننده گفت: اگر زن ها و دختران دزفولی این چنین حیا و شرم دارند که نمیتوانند بدون حجاب بمیرند، دختران امام حسین در کربلا . . .
بیایید با هم برویم به ۲۲ آذرماه ۵۹. حوالی ساعت ۱۱ صبح. همان روز که توپ خورد وسط آسفالت روبروی مسجد میان دره و بازار شلوغ دزفول، قیامت شد.
پیرزنی کنج خیابان افتاده بود و ناله میکرد. لبه چادرش را با دندان محکم گرفته و چادر را دور خود پیچانده بود.مدام به مردم التماس می کرد که «دا کُمکُم کُنِه وِرسُم . . »
مردی در برزخ رفتن و نرفتن در حکم محرم و نامحرم مانده بود. بی خیال افکارش دوید و زیر بغل های پیرزن را گرفت تا از زمین بلندش کند.
پیرزن دندان هایش را بیشتر به چادر فشار میداد، تا چادر از سرش نیفتد. مرد چندین بار او را از زمین جدا می کرد، اما پیرزن سُر می خورد و بر میگشت سر جای اولش. پیرزن وحشت زده و التماس کنان با صدایی که رمقش لحظه به لحظه کمتر میشد، با چادر به دندان گرفتهاش نامفهوم زمزمه میکرد:
«دا برارُم … عزیزُم … راسُم کن . . . »
در آن غبار و سیاهی و آتش، ناگهان ردی از خون از زیر چادر پیرزن چشمان مرد را به حیرت وا داشت. اضطراب سر تا پای مرد را گرفت و دستانش لرزید. پیرزن زخمی بود.
زیر این چادر سیاه رنگی که پیرزن به دندان میکشید و با دست محکم دور خود پیچیده بود، چه اتفاقی رخ داده بود؟
مرد دست لرزانش را دراز کرد و لبه چادر را از لای انگشتان پیرزن بیرون کشید و از آنچه که دید، تمام سلولهای بدنش آتش گرفت. انگار آن توپ لعنتی در وجود مرد منفجر شده بود. وحشت در چشمهای مرد پنجه میکشید.
پیرزن جفت پاهایش قطع شده بود و اصلاً پا نداشت.
پیرزن همچنان کنج چادر را به دندان می فشارد. انگار تمام قدرتش را ریخته بود توی همان نیمچه دندانهایی که محافظ لبه چادرش بودند. رنگ صورتش رو به سفیدی میرفت. مرد شانههای پیرزن را روی زمین گذاشت و فریاد زد: «کمک . . . کمک . . . »
چه شرم مقدسی داشت پیرزن. لبه چادرش، عقب وانت در دست باد بود و روحش را ملائکه داشتند بالا می بردند، اما آن مرد دید که هنوز لبه چادر پیرزن شهید، لای دندانهایش گیر است. جانش رفت، اما دندانهایش هنوز دست بردار چادرش نبودند.
روضه ی بابابزرگ تمام شده است و روضههایی که مکرر از ذهن من عبور کرده اند هم. ملا کاظم هنوز کنار منبر دارد مویه میکند. با دست میزند روی پایش و گریه کنان میگوید امان از حیای فاطمه صغرا. امان از غریبی زینب.
مجلس هنوز گرم گریه است
و من هم هنوز گرم روضه هایی که از پیش چشمم گذشته است.
کاش میشد جایی برای دختران سرزمینم این روضهها را میخواندم و از این حیای مقدس و آن عفاف آسمانی و از آن شرم سترگ میگفتم. کاش جایی بود که مجال روضه خواندن به من میدادند تا به دختران سرزمینم بگویم، چادر، قیمتی ترین پوشش عالم است. ما برای این چادر، برای آن حیا و عفاف و شرم مقدس ، عزیزترین سرمایههایمان را داده ایم.
عصمت را ، مرضیه را، ناهید را و حتی آن پیرزنی را که پاهایش قطع شده بود، اما پس از شهادت هم چادر به دندان میکشید.
این چادر برای ما خیلی گران تمام شده است.
به قیمت خون. خون جوانانمان! خون ۲۰۰ هزار شهید. خون دختران مظلوم و عفیف و نجیب و بی نام و نشان شهرمان!
مراقب حیا و حجابتان باشید!
کاش قدر این ارثیه فاطمه زهرا را بیشتر می دانستیم. به قول شهید محمود نژاد میراث دار شهیدان باشید نه میراث خوار شهیدان. بیایید لبخند شهدا را بخریم، چرا که با لبخند شهدا می شود تا انتهای بهشت را خرید.
👇👇👇
🆔 @jabbarnameh