eitaa logo
جبارنامه
291 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
563 ویدیو
30 فایل
کانال علی جباری ⌛پژوهشگر و مدرس تاریخ 📗مؤلف کتاب امامان شیعه در منابع اهل سنت 🖋️طلبه،سخنران،مداح و کمی شعر و مقاله 💻مدرس نرم افزار های علوم اسلامی 📻 کارشناس مجری رادیو معارف (برنامه پرسمان تاریخی) راه ارتباطی: @Jabbari1981
مشاهده در ایتا
دانلود
47.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴مقایسه چشم چرانی در ایران و کشورهای غربی. 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
34.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴ایران عقب مانده یا ایران پیشرفته؟! 🔹الگوی پیشرفت ما کدوم کشور است؟! 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
پاییز شنگول هم از راه رسید و مهر را نثار دوستدارانش کرد، مهری ها هم در این گیر و دار حسابی سرحالند و مشغول رتق و فتق هدایای تولدشان. اما این وسط جنگی هم برقرار است و چه جنگ قشنگی، پاییز می گوید مهربانی و لطافت مهری ها از لطف و محبت من است و مهری ها مدعی اند که پاییز هم قشنگی و دلبری اش را از ما دارد. می گویند اصلا پاییز هم اگر دوست داشتنی شده بخاطر تولد ما در پاییز است. بگذریم از این دعوای شیرین. مهری ها صادق و شفافند مثل آب زلال بودنشان باعث نشاط است مثل نسیم خنک اول صبح بی دریغ محبت می کنند مثل آسمان دلشان بزرگ است مثل دریا خونگرمند مثل خورشید و خواستنی مثل ماه آرامند مثل نیمه شب و روشنند مثل طلوع مهری ها زیبایی کلماتند شعرند لطیف و ملیحند اصلا خود مهربانیند حواسمان به مهری ها باشد دلشان مثل گنجشک نازک است هوای مهری ها و مهربانی ها را داشته باشیم با مهربان ها مهربان باشیم مهربان ها را از مهربانیشان پشیمان نکنیم کاری نکنیم محبت و مهر با جامعه ما قهر کند مهربان ها را با کلمات زیبا استقبال و با لبخند ملیح بدرقه کنیم این روزها خیلی جای خالی مهربانی اذیتمان می کند. بیایید یک دگرگونی راه بیندازیم یک هشتگ یک مطالبه گری برای مهر و محبت بیایید از همین امروز مهربان تر باشیم و محبت دیگران را خوب پاسخگویی کنیم. خالق مهر و محبت می فرماید: وَإِذَا حُيِّيْتُم بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا. وهرگاه شما را به درودى ستايش گفتند، پس شما به بهتر از آن تحيّت گوييد يا لااقل همانند آن را در پاسخ باز گوييد.(نساء آیه ۸۶) علی جباری 👇👇👇 🆔 @jabbarname
جبارنامه
دکتر محمدحسین رجبی دوانی، پژوهشگر تاریخ اسلام استناد افرادی که قائل به وجود حضرت رقیه(س) هستند، به کتاب‌هایی می‌باشد که در ارتباط با انساب اهل بیت(ع) نوشته شده و برخی از این کتاب‌ها مثل «لباب الأنساب» نوشته ابن فُندُق بيهقی، «مطالب السئول فی مناقب آل الرسول» نوشته کمال الدین محمد بن طلحه الشافعی و «مناقب ابن شهر آشوب» برای امام حسین(ع) سه یا چهار دختر ذکر کردند. لذا با توجه به اینکه در برخی از مقاتل به نام رقیه(س) در کلام امام حسین(ع) اشاره شده، این افراد بر این باورند که این دختر وجود داشته و بنده هم با توجه به شواهد و قرائن موجود اگرچه اثبات صد درصدی وجود ایشان از نظر علمی سخت است ولی بر این باور هستم که دلایل، برای وجود حضرت رقیه(س) قوی‌تر از دلایل نبود ایشان است و امام(ع) دختری خردسال داشتند که در واقعه کربلا همراه ایشان بوده و در شام هم از دنیا رفته است. نقلی که در قدیمی‌ترین منبع در ارتباط با شهادت ایشان آمده از «کامل بهائی» نوشته عمادالدین طبری شیعی است که در قرن هفتم بوده و با سیدبن‌طاووس هم عصر بوده است. البته ایشان از کتابی به نام «حاویه» که به گفته مرحوم شیخ عباس قمی از کتاب‌هایی بوده که صاحب «کامل بهائی» در اختیار داشته و بعدها از بین رفته، داستان شهادت آن حضرت را آورده است. در این کتاب آمده حضرت رقیه(س) در هنگام اسارت در شام، بهانه پدر را گرفتند و به سبب سن کم ایشان بزرگترها شهادت امام را از او پنهان کرده بودند و وقتی یزید متوجه شد، دستور می‌دهد که سر مطهر امام(ع) را مقابل او قرار دهند که ایشان با دیدن سر پدر، جان به جان آفرین تسلیم می‌کنند. 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻نفاق در حجاب اجباری؟!! 🔹حجاب اعتقادی یا اجباری؟! 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
دزد شرمنده یه تختی بود و یه ایران با خاطره های فراوان جهان پهلوان تختی یک ماشین بنز ۱۷۰ زرد رنگ داشت، او همیشه برای تعمیر ماشینش به تعمیرگاه نادر می‌آمد که مالکانش دو شریک بودند به نام‌های علی و آوانس. مردمی که گرفتاری یا مشکلی داشتند برای تختی نامه می‌نوشتند و به صاحبان این تعمیرگاه می‌دادند تا به دست تختی برسانند. یک روز در این تعمیرگاه نشسته بودیم که تختی بدون ماشینش آمد گفتیم ماشینت کو؟ تختی گفت: دیشب ماشین را دزدیدند. آوانس با شنیدن این حرف گفت: آقا تختی موقع رفتن ماشین من را ببر تا ببینیم چه خواهد شد. یک هفته بعد در تعمیرگاه نادر بودیم که چند نامه به تختی دادند. پهلوان در حالی که یکی از نامه ها را می‌خواند یک دفعه خنده بلندی کرد و گفت: نامه آقا دزده است، نوشته ماشینت مقابل کارخانه شیر پاستوریزه پارک شده و شرمنده‌ام که ماشینت را دزدیدم. به همراه تختی به محلی که سارق گفته بود رفتیم. ماشین آنجا بود تختی دور ماشین چرخید و گفت: لاستیکها، تودوزی، ضبط و همه چیز ماشین نو شده است. سارق بعد از اینکه فهمیده بود ماشین جهان پهلوان تختی را دزدیده از کارش پشیمان شده و برای عذرخواهی همه چیز ماشین را نو کرده بود. دزد هم دزدهای قدیم، دزدهای الان قهرمان و پهلوان و کارگر و معلم سرشان نمی شود. 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
28.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴چرا حجاب برای خانم ها سختگیرانه تر از آقایان است؟ 🔴چرا حد پوشش خانم ها و آقایان باید متفاوت باشد؟ 🔹پاسخ های عالی دکتر غلامی. 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
جبارنامه
۸ مهر ۹۹ همراه جناب آقای دکتر داداش نژاد و پژوهشگران محترم گروه تاریخ مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی(نور) بازدیدی از چند محوطه تاریخی اطراف قم داشتیم که این مناطق را در سه گزارش خدمت شما معرفی خواهم کرد. محوطه باستانی قلی درویش در حاشیه جنوبی شهر تاریخی قم واقع شده است و قدمتی هفت هزار ساله را برای قم اثبات می کند . طبق لایه نگاری و کاوش ها در تپه قلی درویش ، آثار سه دوره پیش از میلاد یعنی عصر برنز قدیم ، عصر برنز جدید و عصر آهن در این محوطه مشاهده است و درواقع از 3500 پیش از میلاد تا 1200 پیش از میلاد را شامل می شود . همچنین آثاری از دوره ساسانی و سلجوقی نیز در این محوطه پیدا شده است . بناهای به جا مانده از دوره عصر آهن در این منطقه به چند دسته تقسیم می شود : 1.واحدهای مسکونی 2.فضاهای مرتبط با فعالیت های تجاری – اداری و اقتصادی 3. فضاهای معرف کنش های آئینی – مذهبی 4. بقایای معماری نظامی (و احتمالاً سیاسی- حکومتی) 5. واحدهای معرف فعالیت های تخصصی صنعتی(فلزگری- سفالگری) کشف یک گور خمره‌ای در این مکان و در کف یک اطاقک از جمله شواهدی است که آثار تدفین در محل سکونت را در طول عصر برنز قدیم این محوطه اثبات می‌کند و از شواهد مستند تدفین‌های خمره‌ای در حاشیه فلات مرکزی محسوب می‌شود. محوطه باستانی قلی درویش تا پیش از گسترش سطح وسیع و کم سابقه تخریب و تسطیح در دهه های اخیر وسعتی بالغ بر 100 هکتار و ارتفاع آن حدود 20 متر بوده است. اما امروز حدود 30 هکتار از وسعت محوطه به شکل تسطیح شده بر جای مانده است . کاوش های تپه ی قلی درویش از سال 1381 شروع شده و همچنان ادامه دارد؛ البته تا پیش از انجام کاوش‌های علمی باستان‌شناختی در این محوطه، تمام مدارک و منابع موجود پیرامون پیشینه تاریخی شهر قم بنیان این شهر را در قدیمی‌ترین حدس‌ها به دوره ساسانی و سده‌های نخستین اسلامی مربوط می‌ساخت اما لایه‌نگاری و کاوش‌های محوطه باستانی قلی درویش سابقه تاریخی و فرهنگی قم را به هزاره‌های پنجم و چهارم پیش از میلاد برد. بر این اساس می‌توان گفت قم همواره در طول تاریخ، سرزمینی مقدس و یکی از کانون‌های اصلی مذهبی و فرهنگی فلات ایران به شمار می‌رفته است. در واقع کاوش‌های باستان‌شناسی در قلی درویش نشان داد بر خلاف فرضیات رایج، فرهنگ‌های عصر آهن از همان ابتدای ورود به فلات ایران از ساختارهای بسیار پیشرفته اجتماعی، اقتصادی و صنعتی برخوردار بوده‌اند. کاوش‌ها و بررسی‌های باستان شناختی که در سه دهه اخیر در مناطق مختلف استان قم (به عنوان مثال تپه شادقلی خان) انجام شد به وضوح نشان داد که منطقه قم، به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی و قرارگیری در مسیر شاهراه های اصلی ارتباطات فرهنگی، بازرگانی شرق باستان، از ادوار پیش از تاریخ تا کنون حلقه ارتباط و تعامل بین مراکز و حوزه های مختلف فرهنگی ایران به شمار می رفت . درحال حاضر این محوطه باستانی مسقف شده و به یک سایت موزه تبدیل شده است که می توانید از این محوطه باستانی بازدید کنید. 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
جوانی از دوستش پرسید: ➊ وجود خدا راثابت کن ➋ قضا وقدر را برایم اثبات کن ➌ با اینکه شیاطین از آتش هستند آتش جهنم چگونه بر آنها تاثیر دارد؟ ✍ دوستش یک سیلی به صورت جوان زد جوان ناراحت شد و گفت: مگر چه گفتم که با سیلی زدی. دوستش گفت: این سیلی جواب هرسه سوال توست. 1⃣- سیلی زدن ایجاد درد کرد آیا درد را دیدی؟ گفت ندیدم ولی درد را حس کردم. دوستش گفت: خدا هم وجود داره وجود او با نعمت‌ها معلوم میشه 2⃣- آیا میدانستی که سیلی میزنم؟ گفت: خیر گفت: این قضا و قدر هست. 3⃣- دست من و صورت تو از یک جنس بود اما صورت تو درد گرفت. آتش هم همین طور بر آتش اثر خواهد کرد. 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قلعه باستانی قیز قلعه سی قم (جمکران) این قلعه باستانی مربوط به دوره پیش از اسلام و ساسانیان می باشد و از آثار باستانی ارزشمند استان قم محسوب می شود که متاسفانه طی سالیان متمادی مورد هجوم برخی افراد سودجو قرار گرفته است. هنوز آثار جالبی از برج و باروهای نگهبانی، شبستان ها، سیلوها و چاه های عمیق ذخیره غلات و آب و همچنین بنایی زیبا که بنابر برخی نقل ها آتشکده یا آسیاب بوده است باقی مانده و برای علاقمندان دارای جلوه و چشم انداز منحصر به فردی می باشد. علاوه بر بعد تاریخی، این مکان به لحاظ طبیعی نیز جلوه خاصی دارد.صخره هایی با اشکال عجیب و زیبا و نیز پوشش گیاهی و جانوری که با توجه به وضعیت منطقه و نزدیکی آن به مرکز شهر درخور توجه است. در این بازدید گروه به خوبی با قلعه و پیشینه آن و همچنین با پدیده های ژئو مرفولوژی بی نظیر آن که بر روی سازند قم قرار گرفته و زمانی زیر دریای تتیس و قم قرار داشته است و حاصل دوره سوم زمین شناسی است و شامل پدیده هایی مثل گسل، چین خوردگی، طاقدیس، ناودیس و آثار ماکرو فسیلی متنوع می باشد؛ آشنا شد. گونه های جانوری مانند آگامای پولک درشت صخره ای، گکوی عنکبوتی، لاسرتای چشم ماری، انواع حشرات، پرندگانی مانند غراب، کمرکولی، چکچک پشت سفید چکاوک کاکلی، گیاهانی مانند گز، تاغ و… ثبت شده اند. این قلعه کاملا بر منطقه جمکران و روستاهای اطراف اشراف دارد و کوه دو برادران در سمت غرب آن قرار گرفته است. 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
هدایت شده از جبارنامه
جمعه ها بوی دیگری دارد سکه اش روی دیگری دارد حال چشمان عشق بارانیست مقصدش سوی دیگری دارد دل در این تن دگر نمی ماند هوس کوی دیگری دارد اختیار از من و دلم برده ست آنکه جادوی دیگری دارد عطر جمعه ز بوی خاطر اوست مِشک خوش بوی دیگری دارد هم من از بهر او ثناخوانم هم دعاگوی دیگری دارد 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
عبرت انگوری 🍀حاج اقا قرائتی نقل میکند: روزی به مسجدی رفتیم که امام مسجد دوست پدرم بود گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد: روزی شخص ثروتمندی مقداری انگور میخرد و به خدمتکار خود میگوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و به سر کسب و کاری که داشته میرود. بعدازظهر که از کارش به خانه برمیگردد به اهل و عیالش میگوید لطفا انگور را بیاورید تا دور هم با بچه ها انگور بخوریم. همسرش باخنده میگوید: من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم، خیلی هم خوش مزه و شیرین بود. 🍀مرد با تعجب میگوید تمامش را خوردید؟! زن لبخند دیگری میزند و میگوید بله تمامش را. مرد ناراحت شده میگوید: یک من(سه کیلو)انگور خریدم یه حبه ی اون رو هم برای من نگذاشته اید! الان هم داری میخندی! جالب است! خیلی ناراحت میشود و بعد از اندکی که به فکر فرو میرود ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج میشود. 🍀همسرش که از رفتار خودش شرمنده شده بود او را صدا میزند ولی هیچ جوابی نمی شنود. مرد ناراحت ولی متفکر میرود سراغ کسیکه املاک خوبی در آن شهر داشته و به او میگوید: یک قطعه زمین میخواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند و آن را نقدا خریداری میکند، سپس نزد معمار ساختمانی شهر رفته، و از او جهت ساخت و ساز دعوت بکار میکند و میگوید: بی زحمت همراه من بیایید. او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار میگوید میخواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید. 🍀معمار هم وقتی عجله مرد را می بیند تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع کرد به کار کردن و ساخت و مسجد میکند. مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن میشود به خانه اش برمیگردد. همسرش به او میگوید: کجا رفتی مرد؟ چرا بی جواب چرا بی خبر؟ مرد در جواب همسرش میگوید: رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالتم راحت است که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم. 🍀همسرش میگوید چطور مگه چه شده؟ اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق با شما بوده، ما کم لطفی کردیم معذرت میخواهم. در جواب زن مرد با ناراحتی میگوید: شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم بیاد من نبودید و فراموشم کردید، البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست. جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم، چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید وبعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف میکند. 🍀امام جماعت تعریف میکرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده و صدقه جاریه برای آن مرد میباشد، چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت. برگ عیشی به گور خویش فرست کس نیارد ز پس تو پیش فرست 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 صحبت های مداح مشهور خطاب به سلبریتی ها 🔻 هیاتم و تعطیل کردم، اومدم خوزستان؛بسم الله پاشین بیایین کمک... 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
موذن بد صدا نباشیم!!! رهبر معظم انقلاب آیت الله خامنه ای می‌فرمایند : داستانی از مولوی نقل می‌کنم که داستانی سمبولیک و رمزی است و من هر وقت یادم می‌آید، از این داستان به خودم می‌لرزم و به خدا پناه می‌برم. مولوی نقل می‌کند و می‌گوید: در شهری که هم مسلمان‌ها و مسیحی‌ها در آن زندگی می‌کردند مؤذّن بدصدایی وارد محلّه‌ مسلمان ‌ها شد و چند وعده اذان گفت. او خیلی اذان را بد می‌گفت. یک روز مرد نصرانی از محلّه‌ای دیگر به محلّه‌ مسلمان‌ها آمد و گفت: این مؤذّن شما کجاست؟ گفتند: چکارش داری؟ گفت: می‌خواهم از او تشکّر کنم که یک مشکل بزرگ را حل کرد. راهنمایی‌اش کردند و او مؤذّن را پیدا کرد؛ بنا به تشکّر کردن از او نمود. مؤذّن گفت: چرا از من تشکّر می‌کنی؟ مسیحی گفت: تو حقّی بر گردن من داری که هیچ ‌کسی چنین حقّی به گردن من ندارد و جریان از این قرار است که : من دختر جوانی در خانه دارم . مدّتی بود این دختر جوان محبّت اسلام به دلش افتاده بود و تمایل به مسلمانی داشت. هرکار می کردیم به کلیسا بیاید نمی آمد و در مراسم ما شرکت نمی کرد و به عقاید ما بی اعتنایی می کرد. ما عاجز شده بودیم که چه بکنیم. خلاصه در کار این دختر درماندیم . دوسه روز پیش که تو اذان گفتی صدای تو را این دختر شنید و گفت: این چیست؟ این صدای کریه از کجاست؟ گفتیم: اذان مسلمانهاست. از آن لحظه ما راحت شدیم و به کلی محبت اسلام از دل این دختر رفت و اکنون هم برگشته است و دارد زندگی عادی خودش را می کند و به کلیسا می آید و مراسم را انجام می دهد و ما این را مدیون تو هستیم، زیرا تو بودی که دختر ما را به ما برگرداندی. بارها من به خودم و به دوستانم گفته ام : ما آن مؤذن بد صدا نباشیم که عشق به اسلام را در دلها فرو بنشانیم و به استفهام عظیم که در دنیا برای معرفت اسلام به وجود آمده است با منکر و زشتی پاسخ بدهیم. این وظیفه ماست. چه کسی در دنیا چنین مسئولیتی دارد؟! ۱ یک مؤذن داشت بس آواز بد در میان کافرستان بانگ زد چند گفتندش مگو بانگ نماز که شود جنگ و عداوتها دراز او ستیزه کرد و پس بی‌احتراز گفت در کافرستان بانگ نماز خلق خایف شد ز فتنهٔ عامه‌ای خود بیامد کافری با جامه‌ای شمع و حلوا با چنان جامهٔ لطیف هدیه آورد و بیامد چون الیف پرس پرسان کین مؤذن کو کجاست که صلا و بانگ او راحت‌فزاست هین چه راحت بود زان آواز زشت گفت که آوازش فتاد اندر کنشت دختری دارم لطیف و بس سنی آرزو می‌بود او رامؤمنی هیچ این سودا نمی‌رفت از سرش پندها می‌داد چندین کافرش در دل او مهر ایمان رسته بود هم‌چو مجمر بود این غم من چو عود در عذاب و درد و اشکنجه بدم که بجنبد سلسلهٔ او دم به دم هیچ چاره می‌ندانستم در آن تا فرو خواند این مؤذن آن اذان گفت دختر چیست این مکروه بانگ که بگوشم آمد این دو چار دانگ من همه عمر این چنین آواز زشت هیچ نشنیدم درین دیر و کنشت خوهرش گفتا که این بانگ اذان هست اعلام و شعار مؤمنان باورش نامد بپرسید از دگر آن دگر هم گفت آری ای پدر چون یقین گشتش رخ او زرد شد از مسلمانی دل او سرد شد باز رستم من ز تشویش و عذاب دوش خوش خفتم در آن بی‌خوف خواب راحتم این بود از آواز او هدیه آوردم به شکر آن مرد کو چون بدیدش گفت این هدیه پذیر که مرا گشتی مجیر و دستگیر آنچ کردی با من از احسان و بر بندهٔ تو گشته‌ام من مستمر  گر به مال و ملک و ثروت فردمی من دهانت را پر از زر کردمی۲ ۱_داستان‌ها و خاطرات جالبی از آیت‌اللّه خامنه‌ای، صفحه ۱۱۳ ۲_ مثنوی معنوی ، مولانا ، دفتر پنجم ، ص ۷۵۲ 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh