5.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂✨🍂✨🍂✨🍂
🍃
گرچہ از عشق❤️
فقط لافــ زدن را بلدیم
گرچہ چندے استــ ڪہ
بےروحتر از هر جسدیم
گرچہ در خوبــترین
حالتــ مان نیز بدیم
جز در خانهہے
اربابــدرے را نزدیم
🌾ارباب_حسین_سلام
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
➥ 🏴 🕯 @jack313 🕯 🏴
♡✧❥꧁💜꧂❥✧♡
هدایت شده از 🌹عاشقتم خدا🌹
#آخرین_عروس
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود😘
#قسمت4⃣2⃣
من در خانه خود مشغول مطالعه هستم. به تو و خاطرات سفرمان فكر مى كنم. از آخرين ديدار ما يك سال گذشته است.
صداى درِ خانه به گوشم مى رسد. بلند مى شوم در را باز مى كنم. از ديدنت خيلى خوشحال مى شوم. باور نمى كردم كه اين قدر با معرفت باشى كه باز هم به من سر بزنى.
تو را به داخل خانه دعوت مى كنم. ببخشيد كه اتاق من كمى نامرتّب است، هر طرف را نگاه مى كنى كتاب است.
من با عجله كتاب ها را در گوشه اى جمع مى كنم. پسرم برايت نوشيدنى مى آورد. اكنون تو گلويى تازه مى كنى و مى گويى:
ــ خوب، كى حركت مى كنيم؟
ــ مگر قرار است جايى برويم؟
ــ تو به من وعده داده اى كه دوباره مرا به سامرّا ببرى؟
ــ يادم آمد. من سر قول خودم هستم.
معلوم مى شود كه در تمام اين مدّت به سامرّا فكر مى كردى و در آرزوى ديدار امام بودى.
به اميد خدا، فردا صبح زود حركت خواهيم كرد.
صبح زود حركت مى كنيم. بيابان ها، دشت ها و كوه ها را پشت سر مى گذاريم. روزها و شب ها مى گذرد، ما در نزديكى سامرّا هستيم.
وارد شهر مى شويم. تو خودت خوب مى دانى كه ما نمى توانيم الآن به خانه امام برويم. پس به خانه همان پيرمرد كه نامش بِشر بود مى رويم.
درِ خانه را مى زنيم. بشر در را باز مى كند، ما را در آغوش مى گيرد و به داخل خانه دعوتمان مى كند.
او براى ما نوشيدنى مى آورد، ظاهراً خودش روزه است، ماه رجب سال 255 هجرى است و روزه گرفتن در اين ماه ثواب زيادى دارد.
از او سراغ امام هادى(ع) را مى گيريم و حال آن حضرت را مى پرسيم؟
اشك در چشمان بِشر حلقه مى زند. او دارد گريه مى كند. چه شده است؟
بِشر براى ما مى گويد كه سرانجام مُعتَزّ، خليفه عبّاسى، امام هادى(ع) را مظلومانه شهيد كرده است. اشك از چشمان ما جارى مى شود. خدا هر چه زودتر دشمنان اهل بيت(ع) را نابود كند.31
در مورد امام عسكرى(ع) سؤال مى كنيم. او براى ما مى گويد كه مُعتَزّ عبّاسى، آن حضرت را در شرايط بسيار سختى قرار داده است. هيچ كس حق ندارد به صورت علنى به خانه آن حضرت برود.
فقط بعضى از افراد به صورت بسيار مخفيانه با آن حضرت ارتباط دارند.
سؤال ديگر ما اين است: آيا خدا به امام عسكرى(ع) فرزندى داده است؟
بِشر در جواب مى گويد: هنوز نه; ولى وعده خداوند هيچ گاه تخلّف ندارد.
ما مى خواهيم به خانه امام برويم امّا بِشر ما را از اين كار نهى مى كند، مُعتَزّ، خيلفه خونريز عبّاسى به هيچ كس رحم نمى كند. او به برادر خود هم رحم نكرد و او را به قتل رسانيد.32
يكى از كارهاى او اين است كه وقتى مخالفان خود را دستگير مى كند سنگى بزرگ بر پاى آنها مى بندد و آنها را در رود دجله مى اندازد تا غرق شوند.33
شما نبايد بدون برنامه ريزى به خانه امام برويد. شما تازه به سامرّا آمده ايد و جاسوسان شما را زير نظر دارند، بايد چند روزى صبر كنيد.
چند روز مى گذرد...
خورشيد روز دوشنبه 27 رجب سال 255 طلوع مى كند، امروز سالروز بعثت پيامبر است.34
از خيابان سر و صداى زيادى به گوش مى رسد.
خيلى زود مى فهمم كه اين سر و صدا براى شادى نيست، بلكه در شهر آشوب شده است!
خوب است از خانه بيرون برويم و از ماجرا با خبر بشويم.
همه سپاهيان بيرون ريخته اند، آنها شورش كرده اند.
اينها همان نيروهاى نظامى اين حكومت هستند و خودشان بايد با شورشيان مقابله كنند، چه شده است كه خودشان هم شورش كرده اند؟
آنها به سوى قصر مُعتَزّ مى روند، شمشير در دست هايشان مى رقصد و فرياد مى زنند: "يا پول يا مرگ".
منظور آنها چيست؟
مى خواهم جلو بروم و از آنها سؤال كنم كه ماجرا چيست. تو دستم را مى گيرى و مرا به گوشه اى مى برى و مى گويى: كجا مى روى؟ مى خواهى خودت را به كشتن بدهى؟
بِشر را نشانم مى دهى و از من مى خواهى از او سؤال كنم كه علّت اين شورش چيست.
بشر براى ما مى گويد كه چوب خدا صدا ندارد، خداوند مى خواهد مُعتَزّ را به سزاى اعمالش برساند.
او كه افراد زيادى را مظلومانه به قتل رسانيد و امام هادى(ع) را نيز شهيد كرده است، امروز برايش روز سختى خواهد بود.
ماجرا از اين قرار است: مدّتى است كه وزيرِ مُعتَزّ با مادرِ مُعتَزّ همدست شده و پول هاى حكومت را براى خود برداشته اند. آنها خزانه دولت را خالى كرده اند.
مادر خليفه كه به جواهرات بسيار علاقه دارد با پول حقوق سپاهيان براى خود جواهرات زيادى خريده است. ياقوت، لؤلؤ و زبرجدهاى زيادى را مى توان در قصر مادر خليفه پيدا كرد.
ارزش جواهرات او بيش از يك ميليون دينار مى شود (اگر قيمت يك مثقال طلا را بدانم، كافى است آن را ضرب در يك ميليون كنم تا بدانم ارزش اين جواهرات چقدر مى شود).35
#ادامه_دارد...
@jihadmughniyah 🕊
♡✧❥꧁💜꧂❥✧♡
💭♥️
عطـشــانیـم...⚡️
بیــا حضــرتِ بــاران...☔️
🌙کنار سفـره ی خدا
و لبـهای ترک خورده و تشنه...
لحظـه هـا،
بـه رنـگ استـجابـت دعــا...🌱
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🌹🌴
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
➥ 🏴 🕯 @jack313 🕯 🏴
♡✧❥꧁💜꧂❥✧♡
#سلام_امام_زمانم♥
از فڪرگنـاه پـاڪ بودن عشـق است
ازهجرتو سینه چاڪ بودن عشق است
آن لحظہ ڪہ راه میروی آقــا جـان
زیر قــدم تو خاڪ بودن عشـق است
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
☑کانال صاحب الزمان(عج)👇
#سلام_مولای_مهربانم❤
به همین زودی ،
در یک صبح روشن معطر ،
تو با گام هایی از جنس بهار ،
باز می آیی و صدای گرمِ پدرانه ات ،
صحن سردِ جهان را پر می کند
و ما با معجزه ی محبت تو
زنده می شویم و به سوی تو
پر می کشیم ...
ای صبح روشن امید طلوع کن ..
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤
✅کانال صاحب الزمان(عج)👇
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
➥ 🏴 🕯 @jack313 🕯 🏴
♡✧❥꧁💜꧂❥✧♡
هدایت شده از 🌹عاشقتم خدا🌹
نامه 068-✉📚به سلمان فارسی
روش برخورد با دنیا
پس از یاد خدا و درود!
دنیای حرام چونان مار است، كه پوستی نرم، و زهری كشنده دارد، پس از جاذبه های فریبنده آن روی گردان، زیرا زمان كوتاهی در آن خواهی ماند، و اندوه آن را از سر بیرون كن، زیرا كه یقین به جدایی آن، و دگرگونی حالات آن داری، و آنگاه كه به دنیا خو گرفته ای بیشتر بترس، زیرا كه دنیاپرست تا به خوشگذرانی در دنیا اطمینان كرد او را به تلخ كامی كشاند، و هرگاه كه به دنیا انس گرفت و آسوده شد، ناگاه به وحشت دچار می گردد.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
➥ 🏴 🕯 @jack313 🕯 🏴
♡✧❥꧁💜꧂❥✧♡
هدایت شده از 🌹عاشقتم خدا🌹
💢🕊💚🕊◻️
🕊💚🕊◻️
💚🕊◻️
🕊◻️
◻️
#امام_حسن_مجتبی_علیه_السلام
قسمت 7⃣2⃣
🔰نامه زیاد بن عبید به معاویه🔰
💢زياد بن عبيد وقتى نامه ى معاويه را خواند سخت عصبانى شد و مردم را در مسجد جمع كرد و به منبر رفت. پس از حمد و ثناى الهى گفت:
💢پسر هند جگرخوار، كشنده ى حمزه ى سيّدالشّهداء و كسى كه علنا بر خلاف اسلام كار مى كند و نفاق خود را پنهان كرده و فرمانده ى لشكر احزاب شده و كسى كه مالش را در راه خاموش كردن نور خدا صرف مى كند به من نامه اى نوشته و تهديدم كرده كه براى او بيعت بگيرم و بيعت حضرت على و امام مجتبى عليهماالسلام را بشكنم و حال آنكه او مانند ابرى است كه بارانش فرو ريخته و بى جهت رعد و برقى مى زند و به زودى بادها او را پراكنده مى سازند. هر چيز كه ذليل و زبون و ضعيف باشد تهديد بيهوده مى كند.
💢آيا او با تهديدى كه مرا نموده واقعا مرا مى ترساند و او بزرگ مى شود؟!
حاشا، هيهات، او اشتباه مى كند راهى غير از راه حق و راه غير دين را انتخاب كرده من كه صاعقه هاى تهامه را ديده ام. چگونه ممكن است از او بترسم. بين من و او پسرِ دختر پيغمبر با صدهزار نفر از مهاجر و انصار قرار گرفته اند و پشتيبان من اند. به خدا قسم اگر به من اجازه دهد كه به جنگ معاويه روم چنان با او جنگ كنم كه در روز روشن ستاره هاى آسمان را به او نشان بدهم. و آب تلخ خردل را در بينى او بچكانم تا مغز او را بخشكاند.
امروز كار با حرف است. ولى فردا با تير و نيزه است.
💢بعد از اين خطبه جواب نامه ى معاويه را اين چنين نوشت:
👈 اى معاويه نامه ى تو به من رسيد و از مضمونش مطّلع شدم تو را چون غريقى مى بينم كه دستخوش امواج واقع شده اى و براى نجات خود به خزه هاى روى آب و به پاى قورباغه ها دست مى اندازى كسى كفران نعمت كرده كه خود را سزاوار عقوبت پروردگار نموده و خدا و پيامبرش را به خشم درآورده و در روى زمين فساد كرده است.
💢 امّا اينكه مرا فحش داده اى اگر حلم من نبود و نمى ترسيدم كه مردم مرا بى عقل بدانند تو را آن چنان رسوا و آلوده معرّفى مى كردم كه به هيچ آبى شسته نشوى و اينكه مرا به مادرم سميّه نسبت داده اى و سرزنشم كرده اى و اسم پدر مرا نبرده اى اگر من پسر سميّه ام تو پسر جماعتى از مردهاى زمان جاهليّتى.
💢امّا اينكه خيال كرده اى كه مرا بدون كوچكترين وسيله و بدون زحمت بدست مى آورى و بازداشتم مى كنى خيلى اشتباه كرده اى آيا هيچ وقت شده بازِ شكارى از صداى گنجشكى بترسد يا گرگ درنده اى طعمه ى گوسفندى شود حالا تو در راه خود برو كه من به غير از جائى كه تو ناراحت مى شوى فرود نخواهم آمد و به غير از كارى كه از آن تو بدت مى آيد من انجام نمى دهم و به زودى خواهى ديد كداميك از ما پست تر و كداميك سربلندتريم والسّلام.
✍سید حسن ابطحی
👈 ادامه دارد....
◻️
🕊◻️
💚🕊◻️
🕊💚🕊◻️
💢🕊💚🕊◻️
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
➥ 🏴 🕯 @jack313 🕯 🏴
♡✧❥꧁💜꧂❥✧♡