eitaa logo
تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد قم
278 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
279 ویدیو
39 فایل
در جنگ نرم، شما جوانهای دانشجو، افسران جوان این جبهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌اید. ارتباط با ادمین ها: @admin_jad @admin_jad2 🌐 ble.im/JADAZADQOM 🌐 Eitaa.com/jadazadqom
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺 زمان : ۲ تا ۱۱ خرداد، ساعت ۲۱ الی ۲ بامداد مکان : انتهای خیابان خاکفرج، محل دائمی نمایشگاه‌های قم.
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت نــوزدهــم حسابی جا خورد و خنده اش کور شد ... زینب رو گذاشت زمین ... - اتفاقی افتاده؟ ... رفتم تو اتاق، سر کمد و علی دنبالم ... از لای ساک لباس گرم ها، برگه ها رو کشیدم بیرون ... - اینها چیه علی؟ ... رنگش پرید ... - تو اونها رو چطوری پیدا کردی؟ ... - من میگم اینها چیه؟ ... تو می پرسی چطور پیداشون کردم؟ ... با ناراحتی اومد سمتم و برگه ها رو از دستم گرفت ... - هانیه جان ... شما خودت رو قاطی این کارها نکن ... با عصبانیت گفتم ... یعنی چی خودم رو قاطی نکنم؟ ... می فهمی اگر ساواک شک کنه و بریزه توی خونه مثل آب خوردن اینها رو پیدا می کنه ... بعد هم می برنت داغت می مونه روی دلم ... نازدونه علی به شدت ترسیده بود ... اصلا حواسم بهش نبود... اومد جلو و عبای علی رو گرفت ... بغض کرده و با چشم های پر اشک خودش رو چسبوند به علی ... با دیدن این حالتش بدجور دلم سوخت ... بغض گلوی خودم رو هم گرفت... خم شد و زینب رو بغل کرد و بوسیدش ... چرخید سمتم و دوباره با محبت بهم نگاه کرد ... اشکم منتظر یه پخ بود که از چشمم بریزه پایین ... - عمر دست خداست هانیه جان ... اینها رو همین امشب می برم ... شرمنده نگرانت کردم ... دیگه نمیارم شون خونه... زینب رو گذاشت زمین و سریع مشغول جمع کردن شد ... حسابی لجم گرفته بود ... - من رو به یه پیرمرد فروختی؟ ... خنده اش گرفت ... رفتم نشستم کنارش ... این طوری ببندی شون لو میری ... بده من می بندم روی شکمم ... هر کی ببینه فکر می کنه باردارم ... - خوب اینطوری یکی دو ماه دیگه نمیگن بچه چی شد؟ ... خطر داره ... نمی خوام پای شما کشیده بشه وسط ... توی چشم هاش نگاه کردم ... - نه نمیگن ... واقعا دو ماهی میشه که باردارم ... ادامــه دارد... @JADAZADQOM
یک دشمنی از اوّل تا امروز در مقابل خودمان مشاهده کرده‌ایم؛ از ساعات اوّل انقلاب این ظهور پیدا کرد، حضور پیدا کرد و شروع کرد به کردن، و این دشمن، ایالات متّحده‌ی بود؛ از همان اوّل -البتّه از وقتی که گیجی‌شان برطرف شد و آن ایّامی که نمیدانستند چه دارد اتّفاق می‌افتد گذشت- شروع کردند به مخالفت کردن، معارضه کردن. آمریکایی‌ها تا امروز که ما داریم اینجا صحبت میکنیم، انواع و اقسام دشمنی‌ها و ترفندها و حیله‌های گوناگون را برای ضربه زدن به پیش برده‌اند، یعنی واقعاً هیچ نوع معارضه‌ای را شما سراغ ندارید که اینها نسبت به جمهوری اسلامی انجام نداده باشند؛ سازمان‌دهی ی نظامی کردند، قومیّتها را تحریک کردند، صدّام را به با ایران و حمله‌ی به ایران تحریک کردند؛ بعد در دوران جنگ به انواع و اقسام طُرق از او حمایت کردند، پشتیبانی کردند؛ کردند؛ در علیه ما اعمال کردند؛ شبانه‌روزی کردند؛ از استفاده کردند؛ از استفاده کردند برای ساختن فیلم علیه ما، نه یکی، نه دو تا؛ در برهه‌های مختلف حرکت نظامی کردند؛ هواپیمای ما را ساقط کردند؛ به برخی از مراکز ما در خلیج فارس حمله‌ی نظامی [کردند]؛ همه‌جور کاری را علیه‌ جمهوری اسلامی انجام دادند؛ مخالفتهای امنیّتی، ، ، تبلیغاتی، فرهنگی؛ همه‌جور. هدف همه‌ی این کارها هم بود؛ حالا [اینکه] امروز این کلمه در تعبیرات مسئولین آمریکایی تکرار میشود، چیز جدیدی نیست؛ از روز اوّل هدفشان همین بود. حتّی همان رئیس‌جمهوری که تکرار میکرد و اصرار میکرد که هدف ما براندازی نیست، او هم هدفش براندازی بود که کاملاً این معنا واضح شد. ایتا EITAA.COM/JADAZADQOM سروش SAPP.IR/JADAZADQOM آی گپ iGap.net/JADAZADQOM بله ble.im/jadazadqom اینستاگرام instagram.com/jad.azadqom گپ gap.im/JADAZADQOM
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـتـم سه ماه قبل از تولد دو سالگی زینب ... دومین دخترمون هم به دنیا اومد ... این بار هم علی نبود ... اما برعکس دفعه قبل... اصلا علی نیومد ... این بار هم گریه می کردم ... اما نه به خاطر بچه ای که دختر بود ... به خاطر علی که هیچ کسی از سرنوشت خبری نداشت ... تا یه ماهگی هیچ اسمی روش نگذاشتم ... کارم اشک بود و اشک ... مادر علی ازمون مراقبت می کرد ... من می زدم زیر گریه، اونم پا به پای من گریه می کرد ... زینب بابا هم با دلتنگی ها و بهانه گیری های کودکانه اش روی زخم دلم نمک می پاشید ... از طرفی، پدرم هیچ سراغی از ما نمی گرفت ... زبانی هم گفته بود از ارث محرومم کرده ... توی اون شرایط، جواب کنکور هم اومد ... تهران، پرستاری قبول شده بودم ... یه سال تمام از علی هیچ خبری نبود ... هر چند وقت یه بار، ساواکی ها مثل وحشی ها و قوم مغول، می ریختن توی خونه ... همه چیز رو بهم می ریختن ... خیلی از وسایل مون توی اون مدت شکست ... زینب با وحشت به من می چسبید و گریه می کرد ... چند بار، من رو هم با خودشون بردن ولی بعد از یکی دو روز، کتک خورده ولم می کردن ... روزهای سیاه و سخت ما می گذشت ... پدر علی سعی می کرد کمک خرج مون باشه ولی دست اونها هم تنگ بود ... درس می خوندم و خیاطی می کردم تا خرج زندگی رو در بیارم ... اما روزهای سخت تری انتظار ما رو می کشید ... ترم سوم دانشگاه ... سر کلاس نشسته بودم که یهو ساواکی ها ریختن تو ... دست ها و چشم هام رو بستن و من رو بردن ... اول فکر می کردم مثل دفعات قبله اما این بار فرق داشت ... چطور و از کجا؟ ... اما من هم لو رفته بودم ... چشم باز کردم دیدم توی اتاق بازجویی ساواکم ... روزگارم با طعم شکنجه شروع شد ... کتک خوردن با کابل، ساده ترین بلایی بود که سرم می اومد ... چند ماه که گذشت تازه فهمیدم اونها هیچ مدرکی علیه من ندارن ... به خاطر یه شک ساده، کارم به اتاق شکنجه ساواک کشیده بود ... اما حقیقت این بود ... همیشه می تونه بدتری هم وجود داشته باشه ... و بدترین قسمت زندگی من تا اون لحظه ... توی اون روز شوم شکل گرفت ... دوباره من رو کشون کشون به اتاق بازجویی بردن ... چشم که باز کردم ... علی جلوی من بود ... بعد از دو سال ... که نمی دونستم زنده است یا اونو کشتن ... زخمی و داغون ... جلوی من نشسته بود ... ادامــه دارد... @JADAZADQOM
باسلام وآرزوی قبولی طاعات جلسه انتخابات شورا کانون "اندیشه مطهر"، روز یکشنبه (۳/۶)، راس ساعت ۱۱ الی ۱۱:۳۰ صبح برگزار میگردد. مکان: دانشگاه_ زیرزمین مسجد_ سالن جلسات.
تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد قم
#کلام_رهبر یک دشمنی از اوّل #انقلاب تا امروز در مقابل خودمان مشاهده کرده‌ایم؛ از ساعات اوّل انقلاب
جالب اینجا است که این‌همه علیه ضربه و و نقشه و توطئه و مانند اینها [بود]، همه خورده. شما امروز ملاحظه کنید، جمهوری اسلامی را مشاهده کنید، بعد از گذشت حدود چهل سال، با قدرت، با ، با توانایی‌های گوناگون دارد حرکت میکند، دارد پیش میرود؛ یعنی تمام آنچه آنها انجام دادند، همه‌ی نیرویشان را مصرف کردند، از طُرق مختلف استفاده کردند، همه‌ی‌ اینها شکست خورده؛ مثل آن گربه‌ی معروف داستان «تام و جری»،در همه‌ی این تدابیر با حجم فراوان، بالاخره ماندند. خب امروز هم یک مقطع دیگر است، باز هم شکست خواهد خورد؛ در این قضیّه هم قطعاً و یقیناً شما بدانید شکست خواهد خورد، جمهوری اسلامی و با سینه‌ی ستبر از ماجرا بیرون خواهد آمد. @JADAZADQOM
آزاد سازی زندانیان جرائم غیر عمدی زمان : چهارشنبه ساعت 11 الی 13 مکان دانشکده انسانی-تالار همایش های امام خمینی (ره) @JADAZADQOM
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے 🌹قــسـمـت بـیـسـت و یکم اول اصلا نشناختمش ... چشمش که بهم افتاد رنگش پرید... لب هاش می لرزید ... چشم هاش پر از اشک شده بود... اما من بی اختیار از خوشحالی گریه می کردم ... از خوشحالی زنده بودن علی ... فقط گریه می کردم ... اما این خوشحالی چندان طول نکشید ... اون لحظات و ثانیه های شیرین ... جاش رو به شوم ترین لحظه های زندگیم داد ... قبل از اینکه حتی بتونیم با هم صحبت کنیم ... شکنجه گرها اومدن تو ... من رو آورده بودن تا جلوی چشم های علی شکنجه کنن ... علی هیچ طور حاضر به همکاری نشده بود ... سرسخت و محکم استقامت کرده بود ... و این ترفند جدیدشون بود ... اونها، من رو جلوی چشم های علی شکنجه می کردن ... و اون ضجه می زد و فریاد می کشید ... صدای یازهرا گفتنش یه لحظه قطع نمی شد ... با تمام وجود، خودم رو کنترل می کردم ... می ترسیدم ... می ترسیدم حتی با گفتن یه آخ کوچیک ... دل علی بلرزه و حرف بزنه ... با چشم هام به علی التماس می کردم ... و ته دلم خدا خدا می گفتم ... نه برای خودم ... نه برای درد ... نه برای نجات مون ... به خدا التماس می کردم به علی کمک کنه ... التماس می کردم مبادا به حرف بیاد ... التماس می کردم که ... بوی گوشت سوخته بدن من ... کل اتاق رو پر کرده بود ... ادامه دارد... @JADAZADQOM
ما در شکست شک نداریم؛ بنده هیچ تردیدی ندارم. هرکسی که با معارف اسلامی آشنا باشد میداند که «اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم»، وَ لَیَنصُرَنَّ‌ اللهُ مَن یَنصُرُه‌؛یا همین آیه‌ای که تلاوت کردند که «وَ مَا النَّصَرُ اِلّا مِن عِندِ الله»، اینها مسلّم است و در این تردیدی نیست. میدانیم که شکست میخورند؛ میدانیم که سرنوشت کنونی هم بهتر از سرنوشت اَسلافش - و نئوکان‌ها و دوروبری‌های ریگان و بقیّه- نخواهد بود؛ این هم مثل همانها در تاریخ گم خواهد شد و سربلند باقی خواهد ماند؛ در این هیچ تردیدی نداریم. ولیکن طبق سنّت الهی، یک بر عهده‌ی ما است؛ هرگز این نتیجه‌ی قطعی که پیشرفت و نصرت الهی نسبت به جمهوری اسلامی است، نباید ما را از وظایفمان غافل کند. یک وظایفی بر عهده‌ی ما است که اگر این وظایف را انجام ندهیم، نمیتوانیم به آن مطمئن باشیم؛ باید وظیفه‌مان را انجام بدهیم. موضوع را در دو بخش ملاحظه میکنیم: یکی رفتاری که در قبال و و مدّعیان مقابل خودمان بایستی داشته باشیم یک بحث دیگر این است که در کشور چگونه حرکت کنیم و چه‌کار کنیم که بتوانیم قدمها را محکم برداریم و به نتایج مورد نظر برسیم؛ دو بخشِ بحث اینها است. در مورد اوّل، مقدّمه‌ی لازمِ هر تصمیمی این است که ما به های گذشته‌ی خودمان مراجعه کنیم: من جرّب المجرّب حلّت به النّدامة؛ اگر از تجربه‌ها درس نگرفتیم، قطعاً ضرر خواهیم کرد. باید تجربه‌ها را در مقابل چشم خودمان بگذاریم، ملاحظه کنیم و از این تجربه‌ها درس بگیریم.