eitaa logo
تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد قم
278 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
279 ویدیو
39 فایل
در جنگ نرم، شما جوانهای دانشجو، افسران جوان این جبهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌اید. ارتباط با ادمین ها: @admin_jad @admin_jad2 🌐 ble.im/JADAZADQOM 🌐 Eitaa.com/jadazadqom
مشاهده در ایتا
دانلود
یا این دل شکسته ی ما را صبور کن یا لااقل بخاطر #زینب (س) ظهور کن ✨ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ✨ سلام. صبحتون #مهدوی ، روزتون پر روزی 🆔 @JADAZADQOM
از های_کربلای عراق تا بیابان های کربلا ی ایران و اکنون کربلا های سوریه بودند مردانی که لبیک گفتند: "هل من ناصر ینصرونی " امامشان را. آن شب که حسین بر روی شن ها نشسته بود و حجت را بر یارانش تمام میکرد تقدیر قلم می زد سرنوشت رزمنده های خمینی را در میان رمل های فکه. و از آن دم که زینب در خرابات شام دنبال طفل 3 ساله ای دوید،آتش افتاد به جان شامات. تاریخ تکرار شد از گودال قتلگاه حسین تا کانال کمیل تا سر بریده ی محسن و مردانی که سر سپردند در راه حق به شمشیر ظلم به ترکش خمپاره به خنجر داعش. و علمدار این تاریخ: حسینی بود که دامان فاطمه مأمن امن کودکی اش بود،روح الله ای که بزرگ شده ی مکتب حسین بود و سید علی خامنه ای،مردی از تبار علی. آن دم که زینب در پشت جبهه جهاد میکرد،درس صبر میداد به زنان جنگ نا دیده ی کشورم.آن جا که اسارت هم نتوانست چادر مادرش زهرا را از سرش بگیرد الگویی شد برای آنان که در پشت جبهه شاید هم کمی جلوتر در خط مقدم برای حفظ ایرانی اسلامی،برای حفظ حجاب برتر ایستادند. از جهاد گفتیم آن جا که حسین جنگید برای دفاع از حق تا حرام اعلام کند هر سکوتی را در پهنای حجره در برابر ظلم. از جهاد گفتیم آن جا که برای زنده نگه داشتن ،در خطبه خوان عاشورا شد. از جهاد گفتیم آن جا که لاله های خمینی عاشقانه برای حفظ مرز های حق و باطل پرپر شدند. از جهاد گفتیم از مادری که استقامت خواند تا کودکش آرام گیرد... از پسرکی که آنقدر مرد شده تا مدافع ناموس حسین باشد از دخترکی که آنقدر به کمال رسیده تا سیاهی چادرش را سپر حریم علوی کند و قدری عقب تر از مرزهای سوریه هستند و جنگ ناآشنایی که مبارزه میکنند با ، و نه با که به دست گرفته اند آنان که اند و و ای... نویسنده: @dr_fgarivani
🌷 سال ششم هجرت بود که تو پا به عرصه وجود گذاشتی ای نفر ششم پنج تن! بیش از هر کس، حسین از آمدنت خوشحال شد. دوید به سوی پدر و با خوشحالی فریاد کشید: «پدر جان پدر جان خدا یک خواهر به من داده است.»💚 ⚘ زهرای مرضیه گفت: «علی جان! اسم دخترمان را چه بگذاریم؟» حضرت مرتضی پاسخ داد: «نامگذاری فرزندانمان شایسته پدر شماست. من سبقت نمی‌گیرم از پیامبر در نامگذاری این دختر».✓ پیامبر در سفر بود. وقتی که بازگشت، یک راست به خانه زهرا وارد شد. حتی پیش از ستردن گرد و غبار سفر، از دست و پا و صورت و سر. پدر و مادرت گفتند که برای نامگذاری عزیزمان چشم انتظار بازگشت شما بوده‌ایم. ❤️ پیامبر تو را چون جان شیرین، در آغوش فشرد، بر گوشه لب‌های خندانت بوسه زد و گفت: «نامگذاری این عزیز کار خود خداست. من چشم انتظار اسم آسمانی او می‌مانم.»✨ بلافاصله جبرئیل آمد و در حالیکه اشک در چشم‌هایش حلقه زده بود اسم را برای تو از آسمان آورد ای زینت پدر! ای درخت زیبای معطر!🌿 _______________ 📚 برگرفته از کتاب آفتاب در حجاب اثر سید مهدی شجاعی