#یادداشت_روز_زمانه
🔴سیاست یعنی بهترین واکنش برای هر کنش!
🔻#پمپئو برای #ایران شرط گذاشت! #تهدید کرد! ایران را متهم به نقض #حقوق_بشر کرد! با دیپلماسی عمومی محاسبات #مردم را نشانه گرفت! حمایت ایران از #متحدان آزادیبخش خود را به چالش کشید.
🔷 درست در نقطه مقابل:
رهبر انقلاب #شرط گذاشت، #تهدید کرد! رفتار جنایت بار #آمریکا با #مردم خود (سیاهپوست ها، اقلیت ها، زندانیان) و نقض حقوق بشر در داخل و خارج آمریکا را نشانه گرفت. و حمایت آمریکا از متحدان جنایتکار یعنی اسرائیل، عربستان و بحرین را به چالش کشید..
🔹این ترجمه ای است از آیه شریفه #قرآن کریم که میفرماید: فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَيْكُمْ ۚ : در هر سطحی به شما تعرض کنند، در همان سطح پاسخ دهید.
تاریخ خواهد نوشت وقتی مدعیان #ملی گرایی در رویای آمریکا می زیستند، فقیهی شیعه با همه توان پای #عزت ملی و قدرت #ایران ایستاد..
💠سلامتی وجود نازنینش صلوات💠
◽️ #عبدالهی
@JADAZADQOM
✨#بـدون_تـو_هـرگـز
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت هـجـدهـم
من برگشتم دبیرستان ... زمانی که من نبودم ... علی از زینب نگهداری می کرد ... حتی بارها بچه رو با خودش برده بود حوزه ... هم درس می خوند، هم مراقب زینب بود ...
سر درست کردن غذا، از هم سبقت می گرفتیم ... من سعی می کردم خودم رو زود برسونم ... ولی عموم مواقع که می رسیدم، غذا حاضر بود ... دست پختش عالی بود ... حتی وقتی سیب زمینی پخته با نعناع خشک درست می کرد ...
واقعا سخت می گذشت علی الخصوص به علی ... اما به روم نمی آورد ... طوری شده بود که زینب فقط بغل علی می خوابید ... سر سفره روی پای اون می نشست و علی دهنش غذا می گذاشت ... صد در صد بابایی شده بود ... گاهی حتی باهام غریبی هم می کرد ...
زندگی عادی و طلبگی ما ادامه داشت ... تا اینکه من کم کم بهش مشکوک شدم ... حس می کردم یه چیزی رو ازم مخفی می کنه ... هر چی زمان می گذشت، شکم بیشتر به واقعیت نزدیک می شد ... مرموز و یواشکی کار شده بود... منم زیر نظر گرفتمش ...
یه روز که نبود، رفتم سر وسایلش ... همه رو زیر و رو کردم... حق با من بود ... داشت یه چیز خیلی مهم رو ازم مخفی می کرد ...
شب که برگشت ... عین همیشه رفتم دم در استقبالش ... اما با اخم ... یه کم با تعجب بهم نگاه کرد ...
زینب دوید سمتش و پرید بغلش ... همون طور که با زینب خوش و بش می کرد و می خندید ... زیر چشمی بهم نگاه کرد ...
- خانم گل ما ... چرا اخم هاش تو همه؟ ...
چشم هام رو ریز کردم و زل زدم توی چشم هاش ...
- نکنه انتظار داری از خوشحالی بالا و پایین بپرم؟ ...
حسابی جا خورد و زینب رو گذاشت زمین ...
ادامــه دارد...
@JADAZADQOM
#اطلاعیه_دانشجو
🌺 #نمایشگاه #کالای_ایرانی
زمان : ۲ تا ۱۱ خرداد، ساعت ۲۱ الی ۲ بامداد
مکان : انتهای خیابان خاکفرج، محل دائمی نمایشگاههای قم.
✨#بـدون_تـو_هـرگـز
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت نــوزدهــم
حسابی جا خورد و خنده اش کور شد ... زینب رو گذاشت زمین ...
- اتفاقی افتاده؟ ...
رفتم تو اتاق، سر کمد و علی دنبالم ... از لای ساک لباس گرم ها، برگه ها رو کشیدم بیرون ...
- اینها چیه علی؟ ...
رنگش پرید ...
- تو اونها رو چطوری پیدا کردی؟ ...
- من میگم اینها چیه؟ ... تو می پرسی چطور پیداشون کردم؟ ...
با ناراحتی اومد سمتم و برگه ها رو از دستم گرفت ...
- هانیه جان ... شما خودت رو قاطی این کارها نکن ...
با عصبانیت گفتم ... یعنی چی خودم رو قاطی نکنم؟ ... می فهمی اگر ساواک شک کنه و بریزه توی خونه مثل آب خوردن اینها رو پیدا می کنه ... بعد هم می برنت داغت می مونه روی دلم ...
نازدونه علی به شدت ترسیده بود ... اصلا حواسم بهش نبود... اومد جلو و عبای علی رو گرفت ... بغض کرده و با چشم های پر اشک خودش رو چسبوند به علی ... با دیدن این حالتش بدجور دلم سوخت ... بغض گلوی خودم رو هم گرفت...
خم شد و زینب رو بغل کرد و بوسیدش ... چرخید سمتم و دوباره با محبت بهم نگاه کرد ... اشکم منتظر یه پخ بود که از چشمم بریزه پایین ...
- عمر دست خداست هانیه جان ... اینها رو همین امشب می برم ... شرمنده نگرانت کردم ... دیگه نمیارم شون خونه...
زینب رو گذاشت زمین و سریع مشغول جمع کردن شد ... حسابی لجم گرفته بود ...
- من رو به یه پیرمرد فروختی؟ ...
خنده اش گرفت ... رفتم نشستم کنارش ...
این طوری ببندی شون لو میری ... بده من می بندم روی شکمم ... هر کی ببینه فکر می کنه باردارم ...
- خوب اینطوری یکی دو ماه دیگه نمیگن بچه چی شد؟ ... خطر داره ... نمی خوام پای شما کشیده بشه وسط ...
توی چشم هاش نگاه کردم ...
- نه نمیگن ... واقعا دو ماهی میشه که باردارم ...
ادامــه دارد...
@JADAZADQOM
#کلام_رهبر
یک دشمنی از اوّل #انقلاب تا امروز در مقابل خودمان مشاهده کردهایم؛ از ساعات اوّل انقلاب این #دشمن ظهور پیدا کرد، حضور پیدا کرد و شروع کرد به #مخالفت کردن، و این دشمن، #دولت ایالات متّحدهی #آمریکا بود؛ از همان اوّل -البتّه از وقتی که گیجیشان برطرف شد و آن ایّامی که نمیدانستند چه دارد اتّفاق میافتد گذشت- شروع کردند به مخالفت کردن، معارضه کردن.
آمریکاییها تا امروز که ما داریم اینجا صحبت میکنیم، انواع و اقسام دشمنیها و ترفندها و حیلههای گوناگون را برای ضربه زدن به #جمهوری_اسلامی پیش بردهاند، یعنی واقعاً هیچ نوع معارضهای را شما سراغ ندارید که اینها نسبت به جمهوری اسلامی انجام نداده باشند؛ سازماندهی #کودتا ی نظامی کردند، قومیّتها را تحریک کردند، صدّام را به #جنگ با ایران و حملهی به ایران تحریک کردند؛ بعد در دوران جنگ به انواع و اقسام طُرق از او حمایت کردند، پشتیبانی کردند؛ #تحریم کردند؛ در #سازمان_ملل علیه ما اعمال #نفوذ کردند؛ #تبلیغات شبانهروزی کردند؛ از #هنر استفاده کردند؛ از #هالیوود استفاده کردند برای ساختن فیلم علیه ما، نه یکی، نه دو تا؛ در برهههای مختلف حرکت نظامی کردند؛ هواپیمای ما را ساقط کردند؛ به برخی از مراکز ما در خلیج فارس حملهی نظامی [کردند]؛ همهجور کاری را علیه جمهوری اسلامی انجام دادند؛ مخالفتهای امنیّتی، #سیاسی، #اقتصادی، تبلیغاتی، فرهنگی؛ همهجور.
هدف همهی این کارها هم #براندازی بود؛ حالا [اینکه] امروز این کلمه در تعبیرات مسئولین آمریکایی تکرار میشود، چیز جدیدی نیست؛ از روز اوّل هدفشان همین بود.
حتّی همان رئیسجمهوری که تکرار میکرد و اصرار میکرد که هدف ما براندازی نیست، او هم هدفش براندازی بود که کاملاً این معنا واضح شد.
ایتا
EITAA.COM/JADAZADQOM
سروش
SAPP.IR/JADAZADQOM
آی گپ
iGap.net/JADAZADQOM
بله
ble.im/jadazadqom
اینستاگرام
instagram.com/jad.azadqom
گپ
gap.im/JADAZADQOM
✨#بـدون_تـو_هـرگـز
✍شـهـید ســیــدطـاهـا ایـمـانــــے
🌹قــسـمـت بـیـسـتـم
سه ماه قبل از تولد دو سالگی زینب ... دومین دخترمون هم به دنیا اومد ... این بار هم علی نبود ... اما برعکس دفعه قبل... اصلا علی نیومد ... این بار هم گریه می کردم ... اما نه به خاطر بچه ای که دختر بود ... به خاطر علی که هیچ کسی از سرنوشت خبری نداشت ...
تا یه ماهگی هیچ اسمی روش نگذاشتم ... کارم اشک بود و اشک ... مادر علی ازمون مراقبت می کرد ... من می زدم زیر گریه، اونم پا به پای من گریه می کرد ... زینب بابا هم با دلتنگی ها و بهانه گیری های کودکانه اش روی زخم دلم نمک می پاشید ... از طرفی، پدرم هیچ سراغی از ما نمی گرفت ... زبانی هم گفته بود از ارث محرومم کرده ... توی اون شرایط، جواب کنکور هم اومد ... تهران، پرستاری قبول شده بودم ...
یه سال تمام از علی هیچ خبری نبود ... هر چند وقت یه بار، ساواکی ها مثل وحشی ها و قوم مغول، می ریختن توی خونه ... همه چیز رو بهم می ریختن ... خیلی از وسایل مون توی اون مدت شکست ... زینب با وحشت به من می چسبید و گریه می کرد ...
چند بار، من رو هم با خودشون بردن ولی بعد از یکی دو روز، کتک خورده ولم می کردن ... روزهای سیاه و سخت ما می گذشت ... پدر علی سعی می کرد کمک خرج مون باشه ولی دست اونها هم تنگ بود ... درس می خوندم و خیاطی می کردم تا خرج زندگی رو در بیارم ... اما روزهای سخت تری انتظار ما رو می کشید ...
ترم سوم دانشگاه ... سر کلاس نشسته بودم که یهو ساواکی ها ریختن تو ... دست ها و چشم هام رو بستن و من رو بردن ... اول فکر می کردم مثل دفعات قبله اما این بار فرق داشت ...
چطور و از کجا؟ ... اما من هم لو رفته بودم ... چشم باز کردم دیدم توی اتاق بازجویی ساواکم ... روزگارم با طعم شکنجه شروع شد ... کتک خوردن با کابل، ساده ترین بلایی بود که سرم می اومد ...
چند ماه که گذشت تازه فهمیدم اونها هیچ مدرکی علیه من ندارن ... به خاطر یه شک ساده، کارم به اتاق شکنجه ساواک کشیده بود ...
اما حقیقت این بود ... همیشه می تونه بدتری هم وجود داشته باشه ... و بدترین قسمت زندگی من تا اون لحظه ... توی اون روز شوم شکل گرفت ...
دوباره من رو کشون کشون به اتاق بازجویی بردن ... چشم که باز کردم ... علی جلوی من بود ... بعد از دو سال ... که نمی دونستم زنده است یا اونو کشتن ... زخمی و داغون ... جلوی من نشسته بود ...
ادامــه دارد...
@JADAZADQOM
باسلام وآرزوی قبولی طاعات
جلسه انتخابات شورا کانون "اندیشه مطهر"، روز یکشنبه (۳/۶)، راس ساعت ۱۱ الی ۱۱:۳۰ صبح برگزار میگردد.
مکان: دانشگاه_ زیرزمین مسجد_ سالن جلسات.
تشکل جامعه اسلامی دانشجویان دانشگاه آزاد قم
#کلام_رهبر یک دشمنی از اوّل #انقلاب تا امروز در مقابل خودمان مشاهده کردهایم؛ از ساعات اوّل انقلاب
#کلام_رهبر
جالب اینجا است که اینهمه علیه #جمهوری_اسلامی ضربه و #حمله و نقشه و توطئه و مانند اینها [بود]، همه #شکست خورده.
شما امروز ملاحظه کنید، جمهوری اسلامی را مشاهده کنید، بعد از گذشت حدود چهل سال، با قدرت، با #استقامت ، با تواناییهای گوناگون دارد حرکت میکند، دارد پیش میرود؛ یعنی تمام آنچه آنها انجام دادند، همهی نیرویشان را مصرف کردند، از طُرق مختلف استفاده کردند، همهی اینها شکست خورده؛ مثل آن گربهی معروف داستان «تام و جری»،در همهی این تدابیر با حجم فراوان، بالاخره #ناکام ماندند.
خب امروز هم یک مقطع دیگر است، باز هم شکست خواهد خورد؛ در این قضیّه هم قطعاً و یقیناً شما بدانید #آمریکا شکست خواهد خورد، جمهوری اسلامی #سرفراز و #سربلند با سینهی ستبر از ماجرا بیرون خواهد آمد.
@JADAZADQOM