eitaa logo
( 🌹جاده آرامش 🌹)
112 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
296 ویدیو
16 فایل
🛤 جاده آرامش🏕 جاده آرامش راهی برای رسیدن به آرامش درون به لطف و مدد الهی❤ عزیزان دل خوش آمدید♥😍 📱ارتباط با مدیر کانال: @zahraes070 @jadeharamesh http://zil.ink/zahraes070 لینک کوتاه کانال https://20l.ir/LIIcE
مشاهده در ایتا
دانلود
👁️💧👁️💧👁️💧👁️💧👁️ •┈┈••••✾•﷽•✾•••┈┈• « بابام کجاست؟» مدام بالا و پایین میپرید. _هورا مامان اونا رو ببین. _ مادر بشین، سر و صدا کنی مجبور میشم برگردونمت خونه هاااا پسرک ناراحت شد، جلوی مادر زانو زد : تواَم گریه نکن اگه دیگه گریه کنی میریم خونه هاااا مادر که صورتش خیس اشک بود لبخند کوچکی زد : باشه مامان یک دفعه صدایی توجه همه را به سمت خودش جلب کرد. پسرک به اطراف نگاه کرد دختر بچه ای را دید که از خودش کوچکتر به نظر می‌رسید. سریع از جایش بلند شد و دستش را به ستون تکیه داد. گوش هایش را تیز کرد. می‌خواست بداند چه چیزی میخواهد که اینچنین گریه میکند. در ذهنش چیزهایی را که خودش دوست داشت مرور کرد : آب نبات، پفک، لواشک و... بلافاصله دستش را به پیشانی اش زد: فهمیدم، عروسک. دخترا عاشق عروسکن برعکس ما پسرا که عاشق دوچرخه ایم. اما وقتی خوب گوش کرد، متوجه شد آن دختر در اوج غم پدرش را میخواهد : بابا... بابام کجاست؟ عمه من بابامو می خوام. پسرک با غصه به جمعیت نگاه کرد :چرا باباش نمیاد؟ یعنی این دختر تنها تو این شلوغی اومده؟ اگه گم بشه چی؟ ناگهان مردی درشت هیکل به دختر نزدیک شد: ساکت شو، الان بابات رو میارم. پسرک خوشحال شد. زیر لب زمزمه کرد: دخترک نازک نارنجی. الان بابات میاد. گریه نکن. کمی بعد پسر با چشم های گرد شده به جمعیت مقابل زل زده بود. صدای گریه تنها صدایی بود که دیگر شنیده میشد. پسرک به سمت مادر دوید. دست های مادر را که جلوی صورتش گرفته بود تا راحت‌تر گریه کند پس زد : مامان، چرا بابای این دختر توی تشته؟ مگه میشه؟ صدای گریه ی مادر چنان بلند شد که دل هرکسی که پای تعزیه «حضرت رقیه» نشسته بود را سوزاند. ✍️به قلم :سرکارخانم آمنه خلیلی ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/tarino ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 👁️💧👁️💧👁️💧👁️💧👁️